برخورد صعصعه با معاويه
سعيد بن عاص، حاكم كوفه پس از آن كه نتوانست نارضايتى هاى مردم كوفه را خاموش كند، با موافقت عثمان سران كوفه را كه از بزرگان بودند به شام تبعيد كرد كه از جمله آنها صعصعه، مالك اشتر، علقمه و... بود. [ ر. ك: شرح ابن ابى الحديد، ج 2، ص 129. ]
پس از تبعيد به شام روزى معاويه آنان را جمع كرد و به خاطر اعتراض آنها به حاكم فاسق كوفه، آنان را توبيخ و تحقير كرده اما صعصعه كه تاب و تحمل گزافه گويى هاى معاويه را نداشت، برخاست و پاسخ گستاخى هاى او را داد و خشم او را برانگيخت و معاويه آنان را از شام بيرون و به مدينه فرستاد. [ ر. ك: شرح ابن ابى الحديد، ج 2، ص 130. ]
در مدينه يكى از روزها كه عثمان بالاى منبر بود، صعصعه از پاى منبر او برخاست و به اعتراض گفت: اى عثمان، تو از راه اسلام برگشته اى و در نتيجه مردم نيز از مسير اسلام منحرف گشته اند، به راه راست در آى تا مردم نيز به راه راست درآيند.
روزى ديگر، باز صعصعه برخاست و در مقام اعتراض به راه و رسم عثمان بسيار سخن گفت تا اين كه عثمان به خشم آمد و به مردم گفت: اى مردم، اين آدم پر حرف و بيهوده گو نه از خدا چيزى مى داند و نمى داند كه او در كجاست، حال مى خواهد مرا موعظه كند.
صعصعه بلافاصله گفت: اى عثمان، اين كه گفتى من از خدا چيزى نمى دانم، بدان كه: 'فإنّ اللَّه رَبُّنا و ربُّ آبائنا الأولين؛ همانا، او پروردگار ما و پروردگار اجداد اولين ماست'؛ امّا اين كه گفتى نمى دانم خدا در كجاست، بايد بگويم: 'فإنّ اللَّه لَبِالمرصاد؛ همانا خداوند در كمين ستمگران است.' و بعد اين آيه را تلاوت كرد: 'اُذِن لِلذين يُقاتَلونَ بأنّهم ظُلِموا و إنّ اللَّهَ عَلى نَصرهم لَقَدير؛ [ حج 22، آيه 38. ] خداوند به كسانى كه مورد ظلم و ستم واقع شده اند اجازه پيكار داده است، و خداوند براى يارى و پيروزى ستمديدگان تواناست'.
عثمان در پاسخ او گفت: اين آيه درباره ما و دوستان ما نازل شده كه از مكه بنا حق رانده شديم، نه درباره شما!
صعصعه ساكت شد و در پاسخ عثمان چيزى نگفت [ الغدير، ج 9، ص 147؛ ر. ك: قاموس الرجال، ج 5، ص 122. ] و قضاوت را به عهده تاريخ و آيندگان گذاشت.