مسور بن مخرمه زهرى "ابو عبدالرحمن" - اصحاب امام علی(علیه السلام) جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اصحاب امام علی(علیه السلام) - جلد 2

سید اصغر ناظم زاده قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


مسلم شهيد راه قرآن


وقتى كه سپاه امير مؤمنان عليه السلام در بصره در برابر ناكثين قرار گرفتند، امام عليه السلام به ياران خود فرمود: تا وقتى كه دشمن حمله را آغاز نكرده به سوى آنان حمله نكنيد، اما سپاه جمل به فرمان عايشه، طلحه و زبير حمله را آغاز كردند و چند تن از ياران امام عليه السلام را به شهادت رساندند. در اين زمان ياران امام خواستار حمله به دشمن شدند، اما باز هم امام عليه السلام راضى نشد و با تلاوت آيه دوم سوره بقره اميدوار بود كه جنگ به صلح تبديل شود، لذا فرمود: چه كسى است كه اين قرآن را برداشته و اين قوم "اصحاب جمل" را به آنچه در آن است فراخواند؟ و در مقابل بهشت براى او خواهد بود.

پسر جوانى به نام مسلم "مجاشعى از قبيله عبد قيس" در حالى كه جامه سفيد بر تن داشت برخاست و گفت: من حاضرم اين مأموريت را انجام دهم. حضرت به او نگريست و فرمود: 'اى جوان، اگر اين قرآن را مقابل آنها ببرى، نخست دست راستت را قطع مى كنند، بايد آن را به دست چپ بدهى و آن هم قطع مى شود، و سپس چندان شمشير بر تو مى زنند تا كشته شوى.' جوان گفت: مرا صبر بر اين كار نيست و نشست. بار ديگر امام عليه السلام ندا داد، باز همان جوان پذيرفت، على عليه السلام دوباره سخن را تكرار كرد و جوان همان جواب را داد. براى بار سوم، همان جوان "مسلم" از جا برخاست وگفت من اين قرآن را مى گيريم و آنچه شما گفتى در راه خدا اندك است، پس قرآن را گرفت و راه افتاد و همين كه ميان آنان رسيد، فرياد برآورد: 'هذا كتاب اللَّه بيننا و بينكم؛ اى مردم، اين كتاب خدا ميان ما و شما حكم و داور باشد.' مردى بر او ضربه اى زد و دست راست او قطع شد. عايشه گفت: با نيزه به او حمله كنيد، خدا رويش را سياه كند! و با نيزه به او حمله كردند. جوان فوراً قرآن را با دست چپ از روى زمين برداشت و آنان را به پيروى از آن فراخواند، ولى آنها دست چپ او را قطع كردند، مسلم مقاومت به خرج داد و با باقى مانده دست هاى قطع شده، قرآن را از روى زمين برداشت و به سينه چسباند و آنها را به اطاعت آن دعوت كرد، ولى دشمنان بدون اين كه جواب درستى به او بدهند از هر طرف بر مسلم هجوم آوردند و او را شهيد و با شمشير بدنش را قطعه قطعه كردند. بدين ترتيب مسلم مجاشعى براى دعوت آن مردم به قرآن شهيد شد و در ركاب اميرالمؤمنين عليه السلام جان باخت.

ام ذريح در اين باره شعرى سروده است. [ شرح ابن ابى الحديد، ج 9، ص 111 و با تفاوت تاريخ طبرى، ج 4، ص 511؛ الجمل، ص 339؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 155؛ مناقب خوارزمى، ص 186. ]

مادر مسلم با مشاهده شهادت فرزند خود بر بالين او حاضر شد و بر دست هاى بريده و بدن پاره پاره مرثيه خواند.

امير مؤمنان با ديدن اين وضع حجت را بر قوم بى منطق تمام ديد و دستور آغاز حمله را صادر فرمود. [ شرح ابن ابى الحديد، ج 9، ص 111 و با تفاوت تاريخ طبرى، ج 4، ص 511؛ الجمل، ص 339؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 155؛ مناقب خوارزمى، ص 186. ]

مسور بن مخرمه زهرى "ابو عبدالرحمن"

مسور بن مخرمه زهرى كنيه اش ابو عبدالرحمن، از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله و از ياران باوفاى اميرالمؤمنين عليه السلام بوده است. [ رجال طوسى، ص 27، ش 10 و ص 58، ش 17. ]

او شخصيتى عالم و فقيهى دين دار بود. وى در شورا همواره با دايى خود 'عبدالرحمن بن عوف' بود، اما در دل از دوستان امام على عليه السلام بود و در مدينه بود تا آن كه عثمان به قتل رسيد. [ ر. ك: اسدالغابه، ج 4، ص 365؛ تهذيب التهذيب، ج 8، ص 177؛ سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 481. ]

/ 343