علباء بن هيثم سدوسى - اصحاب امام علی(علیه السلام) جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اصحاب امام علی(علیه السلام) - جلد 2

سید اصغر ناظم زاده قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


علباء بن هيثم سدوسى

علباء، فرزند 'هيثم بن جرير سدوسى' مردى دلاور و شجاع بود و از سخنوران عرب به شمار مى آمد. وى عصر جاهليت و اسلام را درك كرد و در زمان خلافت عمر بن خطاب در همه جنگ هاى پيروزمندانه مسلمانان و فتوحات اسلامى شركت داشت. او ساكن كوفه بود و پس از قتل عثمان در زمره ياران امير مؤمنان عليه السلام درآمد. و به محض اين كه نماينده امام عليه السلام از مردم كوفه براى جنگ با شورشيان جمل استمداد طلبيد، علباء از نخستين مردان كوفى بود كه به نداى نماينده امام لبيك گفت، و مردم را براى پيوستن به سپاه اميرمؤمنان عليه السلام و حركت به سوى بصره دعوت كرد، و خود نيز راهى بصره شد و در جنگ جمل در ركاب على عليه السلام دلاورانه جنگيد و به شهادت رسيد.

دلاورى علباء و شهادت او در نبرد جمل


در هنگامه جنگ جمل شخصى به نام 'عمرو بن يثربى' كه از دلاوران قبيله ضبه بود، لگام شتر عايشه را به پسرش داد و خود به ميدان آمد و هماورد طلبيد، 'علباء بن هيثم' به جنگ او آمد و جنگ سختى بين او و عمرو انجام شد و عاقبت علباء به دست 'عمرو بن يثربى' به شهادت رسيد. پس از او 'هند بن عمرو جبلى' و 'زيد بن صوحان' را به شهادت رساند و باز هم هماورد طلبيد.

از اشعار ابن يثربى در جنگ جمل اشاره به كشتن علباء است او پس از آن كه لگام شتر عايشه را به دست گرفت، چنين رجز خواند:




  • أرديتُ علباء و هنداً فى طَلَق
    قد سبق اليوم لنا ما قد سبق
    و الوِترُ مِنّا فى عدىٍّ ذى الفَرَق



  • ثم ابن صوحان خضيباً فى عَلَق
    و الوِترُ مِنّا فى عدىٍّ ذى الفَرَق
    و الوِترُ مِنّا فى عدىٍّ ذى الفَرَق



- علبا و هند را بر خس و خاشاك كشتم و سپس پسر صوحان را با خون خضاب بستم.

- امروز پيشرفت براى ما حاصل شد و خون خواهى ما از عدى بن حاتم باقى مانده است. [ همان، ص 258. ]

سپس ابن يثربى لگام شتر عايشه را رها كرد و باز به ميدان آمد و هماورد طلبيد و اين اشعار را مى خواند:


- اگر مرا بكشيد، من پسر يثربى هستم، قاتل علباء و هند جملى.

- و نيز قاتل پسر صوحان كه بر دين على است. [ تاريخ طبرى، ج 4، ص 519. ]

در اين موقع عمّار ياسر براى جنگ با او به ميدان آمد، در حالى كه ضعيف ترين كسى بود كه به ميدان رفت چون در سن نود سالگى بود و شمشيرش كوتاه و نيزه اش از همه باريك تر و ساق پايش از همه لاغرتر بود و 'انا للَّه و انا اليه راجعون' مى گفت و توكل بر خدا كرد. همين كه مقابل يك ديگر قرار گرفتند، عمّار چنان ضربه اى بر سر ابن يثربى زد كه او نقش بر زمين شد و فوراً پاى او را گرفت و كشان كشان بر روى خاك به حضور حضرت على عليه السلام آورد.

ابن يثربى از ترس جانش گفت: اى امير مؤمنان، مرا زنده نگه دار تا در ركاب تو بجنگم و اين بار از آنان همان گونه كه از شما كشتم، بكشم!

امام على عليه السلام فرمود: پس از اين كه زيد و هند و علباء را كشته اى تو را زنده نگه دارم؟ هرگز خدا نخواهد.

ابن يثربى گفت: اى على، اكنون كه قصد كشتن مرا دارى، بگذار رازى را نزديك صورتت بگويم.

امام عليه السلام فرمود: تو سركش هستى و پيامبر صلى الله عليه و آله اخبار سركشان را به من فرموده است و تو را در ميان آنها نام برده است.

عمرو بن يثربى گفت: به خدا قسم، اگر پيش تو مى رسيدم، بينى ات را چنان با دندان گاز مى گرفتم كه از جا كنده شود. پس حضرت دستور داد گردن او را زدند و به جهنم روانه شد. [ شرح ابن ابى الحديد، ج 1، ص 259؛ تاريخ طبرى، ج 4، ص 519؛ ر. ك: كامل ابن اثير، ج 2، ص 340. ]

/ 343