ضرار بن صامت - اصحاب امام علی(علیه السلام) جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اصحاب امام علی(علیه السلام) - جلد 2

سید اصغر ناظم زاده قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ضرار بن صامت

ضِرار بن صامت از اصحاب انصار رسول خدا صلى الله عليه و آله و از شيعيان و ياران اميرالمؤمنين عليه السلام بود. [ رجال طوسى، ص 45، ش 1. ] و پس از قتل عثمان با على عليه السلام بيعت كرد كه تا پاى جان از ولايت و امامت آن حضرت دفاع نمايد. [ الجمل، ص 106. ]

ضرار بن ضمره ضبابى

ضِرار فرزند ضمره يا 'حمزه' [ شرح ابن ابى الحديد، ج 18، ص 224. ] يكى از شيعيان راستين و از ارادتمندان مخلص اميرمؤمنان عليه السلام به شمار مى آمد.

او در ملاقاتى با معاويه با كمال جرأت و شهامت ارادت خود را نسبت به مولايش امير مؤمنان على عليه السلام اظهار كرد و قدرت و شوكت دستگاه معاويه مانع اظهار اعتقاد او نگرديد. از جمله سخنان او در برابر معاويه اين است:

اى معاويه، به خدا سوگند على بلند همت، سخت ژرف انديش و نيرومند بود، سخن حق مى گفت و به عدالت حكم مى راند، علم از سراسر وجودش مى جوشيد و حكمت و دانش از همه وجودش تراوش مى كرد. او از دنيا و زرق و برق آن بيم داشت و با شب و تنهايى انس مى ورزيد، اشكش روان بود و تفكر و انديشه اش بسيار و طولانى بود.

اى معاويه، على عليه السلام لباس هاى كوتاه و غذاى خشك و خشن را خوش مى داشت و در ميان ما چون يكى از ما بود، هرگاه از او مى پرسيديم جواب مى داد، و چون فتوايى از او مى خواستيم آگاهمان مى كرد، به خدا قسم با همه نزديكى ما به او و محشور بودن او با ما، باز از هيبت آن بزرگوار ياراى سخن گفتن نداشتيم.

آرى، على عليه السلام دينداران را تعظيم مى كرد و فقرا و مساكين را به خود نزديك مى نمود و هرگز قدرتمندان نمى توانستند از ناحيه او به خواسته هاى باطل شان برسند، و هيچ ضعيف و ناتوانى از عدل او نوميد نمى شد.

ضرار در ادامه گفت: اى معاويه، گواهى مى دهم بعد از نيمه شبى از شب ها كه گيسوى شب فرو هشته و ستارگان در حال فرو شدن بودند، على عليه السلام را در محراب عبادتش ديدم كه محاسن شريفش را به دست گرفته و مانند مارگزيده اى به خود مى پيچيد و چون افراد مصيبت زده گريه مى كرد و مى گفت:

اى دنيا، از من دور شو، آيا خود را به من عرضه مى دارى يا به من دل بسته اى؟ هرگز، هرگز، برو ديگران را فريب ده كه من تو را سه طلاقه كردم و در آن حق رجوع براى من نيست، گول تو را نمى خورم كه عمرت كوتاه و ارزشت اندك است. آه از كمى توشه و دورى راه و طول سفر و مسير خوفناك و دهشت انگيز.

ضرار مى گويد: چون سخن من به اين جا رسيد، معاويه گريست و گفت: 'رحم اللَّه ابا حسن، كان واللَّه كذلك؛ خدا ابوالحسن على را رحمت كند، به خدا سوگند او چنين بود.'

سپس معاويه پرسيد: اى ضرار، حزن و اندوهت براى على چه گونه است؟

ضرار گفت: 'حزن من ذُبح ولدُها فى حجرها؛ اندوه من مانند مادرى است كه يگانه فرزندش را در دامنش سر بريده باشند. [ شرح ابن ابى الحديد، ج 18، ص 225. ] [ داستان ملاقات ضرار با معاويه را سيد رضى رحمه الله در نهج البلاغه با كمى تفاوت نقل كرده؛ چون از نظر محتوا و لفظ شباهت به نقل فوق دارد، از آوردن آن خوددارى كرديم به نهج البلاغه، حكمت 75 مراجعه فرماييد. ]

/ 343