قبيصه بن شدّاد هلالى - اصحاب امام علی(علیه السلام) جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اصحاب امام علی(علیه السلام) - جلد 2

سید اصغر ناظم زاده قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

قبيصه بن شدّاد هلالى

'قبيصة بن شداد' از اصحاب اميرمؤمنان عليه السلام است. [ رجال طوسى، ص 55، ش 10. ]

نصر بن مزاحم مى گويد: اميرالمؤمنين عليه السلام و معاويه هر كدام در صفين براى آمادگى جنگ و مقاتله، فرماندهانى براى نيروهاى خود تعيين كردند و حضرت على عليه السلام، عمار ياسر را به فرماندهى كل سپاه و... و قبيصة بن شدّاد هلالى را فرمانده طايفه قيس بصره و... قرار داد. [ ر. ك: وقعة صفّين، ص 205 - 206. ]

قَبيصه بن ضبيعه عبسى

قبيصه از ياران اميرمؤمنان عليه السلام در جنگ نهروان بود و با خوارج نهروان مقابله كرد. [ ر. ك: تاريخ طبرى، ج 5، ص 86. ] وى در زمان معاويه همراه 'حجر بن عدى' عليه 'زياد بن ابيه' حاكم كوفه كه به مقام شامخ اميرالمؤمنين عليه السلام جسارت مى كرد، قيام كرد و سرانجام به شهادت رسيد.

طبرى مى نويسد: پس از آن كه بين حجر و قبيصه و ساير يارانش با مأموران زياد در حمايت از اميرالمؤمنين به مقاتله پرداختند، زياد دستور داد حجر و يارانش از جمله قبيصه را دستگير كردند و همه آنها را به سوى شام نزد معاويه بردند، ميانه راه به 'جبّانة عرزم' [ الاغانى، ج 17، ص 145: 'عزرم'. ] - وطن قبيصه - رسيدند. قبيصه به مأموران اسارتش - وائل بن حجر و كثير بن شهاب - گفت: اجازه دهيد در اين محل، دخترانم را ببينم و به آنها وصيت كنم؛ زيرا آنان نظاره گر وى بودند. مأموران پذيرفتند و او نزد دخترانِ گريانش رفت. ابتدا آنان را آرام كرد و سپس به تقواى الهى و صبر سفارش نمود و گفت:

فانّي أرجو من ربّي في وجههى هذا إحدى الحُسنين: إمّا الشهادة و هى السعادة و إمّا الانصراف إليكنّ فى عافية، و إنّ الذى كان يُرزقكنّ و يكفيني مؤنتكنّ هو اللَّه تعالى - و هو حىٌ لا يموت - أرجو ألّا يُضِيّعَكنّ و أن يحفظني فيكنّ؛

از خداوند اميد يكى از دو نيكى را دارم: يا شهادت كه سعادت است و يا بازگشت با عافيت به جانب شما. بدانيد ضامن روزى شما خداى تبارك و تعالى است. او زنده است و نمى ميرد و اميد دارم بر شما سخت نگيرد و مرا در ميان شما حفظ كند.

وى بعد از اين وصيت و سخنان از دخترانش جدا شد و هنگام برخورد با افراد قبيله اش مورد لطف و دعاى آنان نيز قرار گرفت.

سرانجام حجر با ديگر يارانش در 'مرج عذراء' زندانى شدند و بعد از چندى نماينده معاويه سراغ آنان آمد و گفت: اگر از على با لعن و نفرين بيزارى و برائت بجوييد، شما را آزاد مى كنيم، ولى اگر خوددارى كنيد همه شما را مى كشيم. هيچ كدام از آنان نپذيرفتند و گفتند: ما هرگز چنين كارى را نخواهيم كرد. پس از اين، زندانيان مرج عذرا و ياران على عليه السلام حاضر به برائت از مولايشان اميرالمؤمنين عليه السلام نشدند، مأموران دستور دادند قبرهاى حجر و يارانش را آماده كردند و كفن هايشان را نيز آوردند.

شب قبل از شهادت، حجر و يارانش تا صبح به نماز و عبادت مشغول بودند و هنگام صبح مأموران به سراغشان آمدند و گفتند: ما ديشب شما را در حال عبادت و نماز ديديم و خوب دعا مى كرديد، حال بگوييد نظرتان راجع به عثمان چيست؟ پاسخ دادند: وى اول كسى بود كه حكم به جور و ستم كرد و كار ناحق انجام داد. مأموران گفتند: از على برائت بجوييد. گفتند: ما ولايت على عليه السلام را قبول كرده ايم و برائت مى جوييم از كسى كه از على برائت جويد. در اين هنگام هريك از مأموران يكى از ياران حجر را گرفتند تا به قتل برسانند، 'قبيصه' در دست 'ابى شريف بدى' افتاد، قبيصه به او گفت: بدترين مردم در ميان قوم من و تو در امان است، تو مرا نكش بگذار كسى ديگر مرا بكشد، لذا او از كشتن قبيصه پرهيز كرد و به سراغ 'شريك بن شداد حضرمى' از ديگر ياران 'حجر' رفت و او را كشت و 'هدبة بن فياض قضاعى' - مأمور ديگر معاويه - نيز قبيصه را به شهادت رساند. [ ر. ك: تاريخ طبرى، ج 5، ص 275 270 266، تفصيل بيشتر اين داستان را در شرح حال 'حجر بن عدى' آورده ايم. ]

آرى او و ديگر هم رزمان حجر، تنها به جرم دوستدارى اميرالمؤمنين عليه السلام و مخالفت با زياد بن ابيه كه به ساحت مقدس آن حضرت جسارت مى كرد به زندان رفتندو به شهادت رسيدند. خداوند روح بلند و پرآوازه شان را با ارباب و مولايشان اميرالمؤمنين عليه السلام محشور گرداند.

/ 343