عبدالرحمن بن عبد بن ابى الكنود - اصحاب امام علی(علیه السلام) جلد 2

This is a Digital Library

With over 100,000 free electronic resource in Persian, Arabic and English

اصحاب امام علی(علیه السلام) - جلد 2

سید اصغر ناظم زاده قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

عبدالرحمن بن عبد بن ابى الكنود

شيخ طوسى 'عبدالرحمن فرزند عبد بن كنود' را از اصحاب اميرالمؤمنين عليه السلام به شمار آورده است. [ رجال طوسى، ص 53، ش 11. ]

مورخان حوادث و اخبار زيادى را از عبدالرحمن نقل كرده اند و معلوم مى شود كه وى جزو ياران اميرالمؤمنين عليه السلام بوده و در جنگ صفين و نهروان در ركاب على عليه السلام حضور داشته است.

به چند نمونه از نقل عبدالرحمن اشاره مى كنيم:

1 - نصر بن مزاحم از 'عبدالرحمن بن عبيد' نقل مى كند: وقتى اميرالمؤمنين "در حالى كه خداوند نصرت و پيروزى بر دشمن را به او عطا كرده بود" از بصره وارد كوفه شد و تمام اشراف و اهل بصره امام را همراهى مى كردند، اهل كوفه كه در ميانشان قاريان قرآن و اشراف و بزرگان عراق بودند، به استقبال حضرت رفتند، آن روز دوشنبه دوازده رجب سال 36 هجرى بود. اهل كوفه، حضرت را به خير و بركت دعا نمودند و از حضرت خواستند كه در قصر دارالاماره سكونت نمايند، اما حضرت نپذيرفت و از آن جا به رحبه [ رحبه، محلى در جلو مسجد كوفه بوده كه در آن سكويى قرار داشته و حضرت عليه السلام بسيار اوقات روى آن مى نشستند و مشكلات مردم را رفع مى كردند. ] رفتند و به مسجد اعظم شهر وارد شدند و دو ركعت نماز گزاردند، سپس بر فراز منبر آمدند و پس از حمد و ثناى الهى و درود بر پيامبر اسلام، مردم كوفه را موعظه كرده و فرمودند: شما را در اسلام فضيلتى است مادامى كه بر اين آيين استوار باشيد و روش خود را در دفاع از اسلام تغيير ندهيد، تا آن جا كه فرمود:

'ألا إنّ اخوف ما أخاف عليكم إتّباعُ الهوى و طولُ الأمل، فأما اتّباعُ الهوى فَيصُدُّ عن الحقّ، و أما طولُ الأمل فَيُنسى الآخرة، ألا إنّ الدنيا قد ترحَّلَت مُدبرة، وا لآخرة ترَّحلَت مقبلة، و لِكلِّ واحدٍ منهما بنون، فكونوا من أبناء الآخرة، اليوم عَملٌ و لا حساب و غداً حسابٌ و لا عَمَل؛

اى مردم كوفه! آگاه باشيد كه بيش از همانا چيزى كه بر شما مى ترسم پيروى از هواى نفس و آرزوى دراز است؛ زيرا پيروى از هواى نفس بازدارنده از حق است و آرزوى دراز فراموش دهنده از آخرت است. آگاه باشيد دنيا در حال رفتن و آخرت در پيش رو و آمدن است، و براى هر كدام از دنيا و آخرت، فرزندانى است "يعنى جمعى دنبال دنيا و جمعى دنبال آخرتند" ولى شما بكوشيد تا از فرزندان آخرت باشيد، و بدانيد امروز روز عمل و تلاش است نه حسابرسى و فرداى قيامت روز محاسبه است نه عمل.'

بعد اميرالمؤمنين عليه السلام از اين كه خداوند او را يارى كرده و بر دشمن غالب نموده، سپاس و حمد به جاى آورد و سپس مردم كوفه را به تقواى الهى و بيعت از اهل بيت پيامبر دعوت نمود... به دنبال اين خطبه كه اولين خطبه حضرت در كوفه بود، مالك بن حبيب يربوعى، رئيس پليس كوفه برخاست و گفت: يا اميرالمؤمنين، اجازه دهيد، گردن متخلفان از جهاد را بزنم! حضرت او را منع كرد و فرمود: خداوند چنين قضاوت نمى كند. [ ر. ك: وقعة صفين، ص 3؛ شرح ابن ابى الحديد، ج 3، ص 103. ]

2 - از ديگر مواردى كه نصر بن مزاحم و طبرى از 'عبدالرحمن بن عبيد' نقل خبر كرده اند، ملاقات جمعى از نمايندگان معاويه با اميرالمؤمنين على عليه السلام در صفين است.

يكى از آنان به نام 'حبيب بن مسلمه' در ضمن گفته هاى خود به اميرالمؤمنين عليه السلام پيشنهاد داد كه از خلافت كناره گيرى كند و كار را به شورا واگذارد! حضرت با جملاتى تند به او پاسخ داد و فرمود:

'و ما أنت لا اُمّ لك و الولاية و العزل و الدخول فى هذا الأمر، اُسكت فإنّك لستَ هناك، و لا بأهلٍ لذاك؛

اى بى مادر! تو را چه كار به ولايت و عزل و نصب و دخالت در اين امر مهم، ساكت باش؛ زيرا تو نه موقعيتى چنينى دارى و نه سزاوار اين اظهار نظرها مى باشى "يعنى تو كوچك تر از آن هستى كه در اين امر مهم كه سرنوشت اسلام و مسلمين است، سخن بگويى".' [ ر. ك: وقعة صفين، ص 200؛ تاريخ طبرى، ج 5، ص 7. ]

آنها چون نتوانستند با سخنان ناحق خود امام على عليه السلام را مجاب كنند، بدون اخذ نتيجه به اردوگاه معاويه بازگشتند و به جنگ با اميرالمؤمنين عليه السلام ادامه دادند.

/ 343