اصحاب امام علی(علیه السلام)

سید اصغر ناظم زاده قمی

جلد 2 -صفحه : 343/ 326
نمايش فراداده

ايمان و ارادت به على

هاشم بن عتبه "هاشم مرقال" يكى از پنج نفر قريشى است كه نسبت به اميرالمؤمنين عليه السلام ارادات خالصانه داشته است. [ معجم رجال الحديث، ج 19، ص 245. ] او با تمام وجود، با دست و زبان، با دل و جان از ولايت به حق آن حضرت دفاع كرد و در ركاب حضرت در جنگ جمل و صفين مردانه جنگيد. او در صفين صاحب لواى امير مؤمنان عليه السلام بود.

هاشم مرقال از اصحاب و مهاجرانى است كه پس از قتل عثمان با اميرالمؤمنين عليه السلام بيعت كرد كه تا پاى جان از خلافت و ولايت آن حضرت دفاع نمايد. [ الجمل، ص 104. ]

او در كوفه در برابر ابو موسى اشعرى كه با امامت و رهبرى اميرالمؤمنين عليه السلام مخالفت مى كرد، آشكارا بيعت خود را اعلام كرد و از عاقبت آن نهراسيد. [ ر. ك: الاصابه، ج 6، ص 517. ]

ايمان و عشق هاشم به حضرت تا آن جا رسيد كه اميرالمؤمنين عليه السلام هم به او اظهار علاقه مى كرد و به او مهر مى ورزيد و بر شجاعت و دلاورى و وفادارى او اعتماد مى نمود. [ ر. ك: نهج البلاغه، خطبه 68. ]

او جزو نخستين كسانى است كه خود را در ذى قار به امير مؤمنان رساند تا از آن جا عازم صفين شود. [ ر. ك: شرح ابن ابى الحديد، ج 2، ص 188. ]

هم چنين او نخستين حامل نامه امام از ذى قار به كوفه براى ابو موسى اشعرى جهت اعزام مردم كوفه براى حمايت از امير مؤمنان عليه السلام در صفين است كه با مخالفت ابو موسى و تمرد او از فرمان امام عليه السلام مواجه شد، لذا امام اين بار ابن عباس و محمد بن ابوبكر را به كوفه فرستاد كه باز هم ابو موسى از امام عليه السلام پيروى نكرد تا اين كه امير مؤمنان عليه السلام نامه سوم را نوشت و مالك اشتر و امام حسن را حامل نامه قرار داد و آن دو ابو موسى را از حكومت كوفه بركنار نموده به همراه لشكرى بزرگ به على عليه السلام پيوستند. [ ر. ك: الجمل، ص 243؛ منهاج البراعه، ج 17، ص 19. ]

شناخت دشمن

نصر بن مزاحم نقل مى كند: موقعى كه اميرالمؤمنين عليه السلام تصميم گرفت براى سركوبى سپاه معاويه عزيمت كند، نخست مهاجران و انصار را جمع كرد و نظر آنان را در حركت به سوى صفين و شام جويا شد. هاشم مرقال چون مردى روشن و آگاه بود و دوست و دشمن را به خوبى مى شناخت، در مقام مشورت، مردم شام را اين گونه معرفى كرد و به حضرت اعتقاد خود را درباره آنان چنين بيان داشت:

اما بعد، اى اميرمؤمنان، من به خوبى از نيت اين قوم آگاهم، آنان دشمنان تو و دشمنان شيعيان تو هستند، آنان دوست كسانى هستند كه طالب دنيايند و با تو قتال و جنگ خواهند كرد و در اين راه از هيچ تلاشى فروگذار نيستند، آنان بر دنيا و متاع زود گذر آن حريصند و در آنچه به چنگ آورده اند، سخت بخيل اند. و آرزو و هدفى جز نيل به دنيا ندارند، و خون خواهىِ عثمان را بهانه قرار داده و به اين وسيله افراد نادان را مى فريبند، و دروغ مى گويند، زيرا از ريختن خون عثمان نفرت نداشتند ولى به بهانه آن در طلب دنيايند.

اى اميرمؤمنان، ما را به مقابله با ايشان ببر، اگر حق را گردن نهادند، چه بهتر و پس از حق، چيزى جز گمراهى نيست. و اگر چيزى جز تفرقه و تمرّد و بدبختى را نپذيرفتند كه گمان من نسبت به ايشان چنين است، به خدا سوگند نمى بينم كه آنان بيعت نمايند ولى ممكن است هنوز در ميانشان كسانى باشند كه اگر از منكر نهى شوند و به معروف امر گردند، فرمان برند و پيروى نمايند و از راه رفته خويش باز گردند. [ وقعة صفين، ص 92؛ شرح ابن ابى الحديد، ج 3، ص 172. ]

هاشم با اين سخنان حكيمانه شناخت خود از ياران معاويه را به حق بيان كرد و راه و اعتقاد خود در جنگ با شاميان را در مقام مشورت به وضوح اعلام نمود.