انسانى كه معتقد به اصول اخلاقى و ارزشهاى انسانى است، در هيچ شرايطى برخلاف اصول خود عمل نمىكند. البته ممكن است انسان به چيزهايى عادت كند، يا به بعضى شيوههاى رفتارى خوبگيرد كه در شرايط خاص و بحرانى مجبور شود اين عادات و رفتارهاى خود را تغيير دهد و به آسانى نيز اين كار را خواهد كرد؛ اما اعتقادات و باورهاى انسان كه به نوعى ريشه در انسانيت او دارند، جزء ماهيت او محسوب مىشوند و به آسانى تغييرپذير نيستند. ايمان به باورهاى اخلاقى و پاىبندى به اصول و ارزشهاى الهى و انسانى از اين جملهاند؛ زيرا هويت انسان در پاىبندى به ارزشها و اعتقادات اوست و بدون آنها احساس پوچى و بىهويتى خواهد كرد. على(ع) انسانى بود كه به اصول و ارزشهاى اخلاقى و انسانى اعتقاد داشت و اين باور و اعتقاد موجب مىشد كه او تحت هر شرايطى اصول خود را زير پا نگذارد، مگر آنكه بخواهد بر سر اصول و ارزشهاى اخلاقى معامله كند و به بهاى قدرت، يا حكومت و يا پيروزى بر دشمن، اصول و ارزشهاى اخلاقى خود را زير پا نهد كه اين كار از شخصيت با عظمت و دامن مقدس ايشان به دور بود. در پاىبندى به اخلاق و انسانيت، دوست و دشمن، فقير و غنى، داخل و خارج، جنگ و صلح و غير آن تفاوتى نمىكند. انسانِ مقيد به اخلاق در هر حال و همهجا مقيد است؛ زيرا باورها و اعتقادات اخلاقى، الهى و انسانى با سرشت او سرشتهاند.
على(ع) در جنگهاى خود و در برخورد با دشمنانش نيز به اصول اخلاقى و انسانى خود مقيد بود. حضرت در جنگهاى خود قبل از نبرد به ياران خود سفارش مىكرد و حتى در حين جنگ منادى مىفرستاد و دستور مىداد كه هيچ فرارى و زخمى را نكشيد؛ عورتى را آشكار مكنيد و هيچ كشتهاى را مُثله نكنيد. سپس توصيه مىكرد كه چون به محل سكونت و اردوى دشمن رسيديد، پردهاى را پاره نكنيد و بدون اجازه وارد هيچ خانهاى نشويد و چيزى از اموال آنان را نگيريد ـ مگر اموالى كه در اردوگاهشان يافته باشيد ـ و هيچ زنى را آزار ندهيد؛ هر چند به شما و فرماندهان و نيكوكارانتان دشنام دهد و ناسزا گويد.[24] پس از جنگ جمل، صفيه، مادر طلحه حضرت على(ع) را به شدت مورد توهين قرار داد؛ در حالى كه در همان خانه، اتاقهايى همانند مخفيگاه، مملو از مجروحانى بود كه با حضرت جنگيده بودند. حضرت نه پاسخى به زن توهينكننده داد و نه متعرض مجروحان شد؛ فقط اشارهاى كرد كه مىداند اين ساختمان پر از مجروحان جنگ است، و گذشت تا لااقل طرف مقابل دست از دشنام و گستاخى بردارد.[25]
در جنگ صفين، معاويه و لشگريانش بر سر آب اردو زدند و افرادى را گماردند تا مانع استفاده ياران امام على(ع) از آب شوند. حضرت قاصدى را نزد معاويه فرستاد تا آب را براى استفاده همگان آزاد بگذارند؛ ولى معاويه پس از مشورت با يارانش امتناع ورزيد. پس از مدتى سپاهيان امام على(ع) حمله كردند و با تارومار كردن لشكر معاويه بر آب مسلط شدند. برخى از ياران امام درصدد تلافى بودند؛ اما حضرت به آنان پيام داد كه به اندازه نيازتان آب برداريد و بازگرديد و آب را براى استفاده همگان آزاد بگذاريد. برخى اعتراض كردند كه معاويه با ناجوانمردى آب را به روى ما بست، حال كه ما بر آب تسلط يافتهايم، نبايد آن را براى استفاده او آزاد بگذاريم. ولى حضرت به آزاد گذاشتن آب دستور دادند؛ زيرا بستن آب را حتى بر دشمن عملى غيراخلاقى مىشمردند.[26] در همين جنگ بُسر بن ابىارطاة از سرداران معاويه و عمروعاص از نزديكان معاويه، هنگامى كه در نبرد با امام(ع) مغلوب شدند و در آستانه كشته شدن بودند، عورتهاى خود را آشكار كردند و حضرت روى برگرداند و از كشتن آنان صرفنظر كرد.[27]
موارد پاىبندى امام(ع) به اخلاق در جنگ بسيار فراوان است و دشمنان ايشان نيز به اين امر آگاه بودند. به هر حال، اگر حضرت همانند آنچه مرسوم است در بحران، و جنگ و گرماگرم نبرد بعضى از مسائل را رعايت نمىكرد ـ و قابل سرزنش هم نبود ـ با سرعت و قوت بيشترى به پيروزى مىرسيد و حتى مىتوانست با ايجاد رعب و وحشت در دل دشمن از طريق قتل و غارت، روحيه آنان را تضعيف كند و از نبرد بازشان دارد؛ ولى تقيد امام(ع) به اخلاق مانع اين امر مىشد.
در برخورد با مخالفان نيز، حضرت على(ع) برخورد بسيار اخلاقى و انسانى از خود نشان دادند؛ اگرچه نمىتوان مخالف را دشمن ناميد. پس از قبول حكومت و بيعت مردم، برخى از صحابه كه شمار آنان شايد به دهنفر مىرسيد، از بيعت سرباز زدند و هر كدام بهانهاى آوردند. بر اساس عرف سياسى جامعه آن روز، وقتى كه مردم و بزرگان جامعه با حاكم بيعت مىكردند، افراد انگشت شمار باقيمانده را از هر راه ـ حتى با توسل به زور ـ مجبور به بيعت مىكردند؛ ولى حضرت على(ع) اين افراد را به بيعت مجبور نكرد. حتى وقتى كه عبداللّه بن عمر از بيعت خوددارى كرد، حضرت به او فرمود: ضامنى بياور كه دست به اغتشاش نخواهى زد. گفت: ضامنى ندارم. يكى از ياران امام(ع) اجازه خواست او را بكشد؛ ولى حضرت مانع شد و فرمود: من خود ضامن او هستم.[28]
پاىبندى امام(ع) به اصول اخلاقى و انسانىِ نشأت گرفته از تعاليم الهى اسلام به حدى بود كه در مورد قاتل خود نيز سفارش كرد و به امام حسن(ع) فرمود:
اگر زنده ماندم خود مىدانم با او چه كنم، و اگر از دنيا رفتم، براى قصاص فقط يك ضربه به او بزنيد؛ چون او يك ضربه به من زده است. مبادا او را مُثله كنيد يا به بهانه اينكه رهبر جامعه كشته شده است، دست به خونريزى بزنيد و خارج از عدالت رفتار كنيد.[29]