چنانكه گفتيم كسى كه در تعاملات سياسى ـ اجتماعى به توهين و هتك حرمت متوسل مىشود، به احتمال قوى سخن منطقى و مستدل براى گفتن ندارد. جامعه بشرى و به خصوص عرصه سياست داراى قواعدى است كه يكى از مهمترين آنها گفتوگوست. مهمتر از اين، اساسىترين وجه تمايز انسان از حيوان، ناطقيت ـ به معنى تفكر و انديشه ـ است كه اين انديشه از طريق زبان تجلى مىيابد و محقق مىشود. در گفتوگو، طرفين يا طرفهايى كه در مقابل يكديگر قرار دارند، مىكوشند كه سخن يكديگر را درك كنند و سپس در دفاع از خود يا در رد طرف مقابل، با تعقل و تفكر به استدلال بپردازند. در اين ميان افراد و گروههايى كه از تعقل و تفكر عميق و استدلال قوى برخوردار نيستند، معمولاً با خشم و عصبانيت به شيوههاى ديگرى متوسل مىشوند كه دشنام، توهين و هتك حرمت از جمله آنهاست. البته افراد ضعيفالنفس به اين شيوه توسل مىجويند و كسانى كه از سجاياى اخلاقى چندان بهرهاى نبردهاند، به توهين و هتك حرمت ديگران راضى مىشوند. مخالفان على(ع) گاهى شخص ايشان را مورد توهين و هتك حرمت قرار مىدادند و حضرت كريمانه مىگذشت و متعرض آنان نمىشد. بارها مخالفان امام(ع) او را مورد توهين و دشنام قرار مىدادند؛ ولى حضرت با روى خوش به آنان مىگفت: اگر مايل باشيد حاضرم با شما بحث كنم. و گاهى نيز با آنان به بحث و استدلال مىپرداخت.[7] روزى حضرت در ميان عدهاى از مردم مطلبى فرمود؛ يكى از خوارج كه آنجا بود، گفت: خدا بكشد اين مرد را چقدر فقه مىداند. اطرافيان شمشير كشيدند تا او را كه به رهبر و حاكم جامعه چنين توهينى كرده بود، بكشند. حضرت مانع شدند و فرمودند: آرام باشيد. او دشنامى داده و پاسخش فقط يك دشنام است و البته بخشودن گناه او شايستهتر است و او را بخشيد.[8] گاهى نيز خوارج به طور دستهجمعى در انظار عمومى به حضرت اهانت و توهين مىكردند؛ ولى حضرت در پاسخ، آنان را نصيحت مىكرد و مؤكدا به بحث و گفتوگو فرامىخواند تا حقايق روشن شود.[9] پس از جنگ جمل، صفيه مادر طلحه تا امام را ديد با اهانت فرياد زد: خدا! فرزندان تو را يتيم كند كه فرزندانم را يتيم كردى. حضرت اعتنايى نفرمود. او چندبار سخن و اهانت خود را تكرار كرد. يكى از همراهان امام(ع) خشمگين شد و به حضرت گفت: يا اميرالمؤمنين! چرا پاسخش را نمىدهى؟ حضرت فرمود: مگر خداوند به ما امر نكرده است كه به زنها تعرض نكنيم؛ اگرچه كافر باشند. پس چگونه مىشود به زنهاى مسلمان تعرض كرد.[10] شايد نتوان در طول تاريخ حاكمانى را پيدا كرد كه در اوج قدرت مورد توهين و اهانت مردم قرار بگيرند و با اين حد از تحمل و كرامت از كنار آن بگذرند، يا مخالفان را به بحث فراخوانند. حضرت على(ع) نه تنها خودش در اوج تعالى و علو اخلاقى قرار داشت، بلكه درصدد بنيانگذارى نظام سياسى و ايجاد جامعهاى بود كه ريشه در اخلاق و ارزشهاى الهى و انسانى داشته باشد و گذشت، بزرگوارى، كرامت، منطق و استدلال جاى توهين و تهمت را بگيرد.
4. نفى خشونت و خونريزى
معمولاً اعمال خشونت و بروز خونريزى در مقابل مخالف و دشمن معنا مىيابد، ولى به هر حال در خشونت و خونريزى، طرف مقابل هر كه باشد و هر عقيدهاى داشته باشد انسان است و مخلوق خداوند به شمار مىرود و خداوند جان و اعضا و جوارح به او عطا فرموده است و لازمه خشونت اين است كه انسانها به جان هم بيفتند و يكديگر را نابود سازند يا ناقص كنند. حضرت على(ع) تحت هيچ شرايطى خشونت و خونريزى را روانمىدانستند. به دلايل مختلف عقلى، نقلى و سياسى اجتماعى، امام(ع) بعد از رسول گرامى اسلام(ص) بايد به عنوان حاكم و رهبر جامعه قدرت را به دست مىگرفت؛[11] ولى براى مدت طولانى و چند دوره حكومت، از حق خود چشم پوشيد و از اهرمهايى كه مىتوانست استفاده كند، استفاده نكرد. حضرت يكى از مهمترين دلايل اين امر را پيشگيرى از بروز خشونت و خونريزى در جامعه ذكر مىكند.[12] اميرمؤمنان(ع) در حكومت خود به شدت از خشونت و خونريزى پرهيز و ابا داشتند و اساسا خشونت و خونريزى با اهداف و مبانى فكرى حضرت سازگار نبود، زيرا هدف ايشان از قدرت و حكومت، ساختن جامعهاى آباد با وفور نعمت بود كه در تمام جامعه و نظام سياسى قوانين عدالت جارى باشد و ضعيف بتواند در چارچوب نظام سياسى بدون لكنت زبان حقّ خود را از قوى بگيرد.[13] بنيان جامعهاى آباد و استقرار عدالت در سطح اجتماع و نظام سياسى، نه با خشونت و خونريزى كه با امنيت و آرامش امكانپذير است. حتى حضرت از اساس با خشونت و خونريزى موافق نبودند؛ به همين دليل به فرزندش امام حسن(ع) فرمود: «هرگز كسى را براى مبارزه دعوت نكن»[14] و به حاكم مصر سفارش كرد كه از صلحى كه دشمن، تو را بدان فرامىخواند و رضاى خدا در آن است، روى متاب كه صلح باعث آرامش سربازان، از بين رفتن غمها و امنيت شهرها مىشود. همچنين به حاكم فارس نوشت: كار به عدالت كن و از ستم و بيداد بپرهيز؛ زيرا ستم موجب آوارگى مردم مىشود و بيدادگرى، شمشير به ميان مىآورد.[15] خوارج مهمترين و تندروترين گروه مخالف امام بودند. اينان برضد امام على(ع) به جوسازى و شايعهپراكنى مىپرداختند؛ در انظار عمومى به حضرت اهانت مىكردند؛ در نماز جماعت امام اخلال ايجاد مىكردند و سخنرانىهاى حضرت على(ع) را به هم مىزدند. خوارج كينه خود را از هر راهى ابراز مىكردند و براى مبارزه با حكومت آن حضرت جلسات علنى و سرّى فراوانى تشكيل مىدادند. در مقابل اين حركات توهينآميز و گاه خطرناك و تهديدآميز، آن حضرت هيچ واكنش خشونتآميز و حتى قانونىاى براى دستگيرى و مقابله با آنان انجام نمىداد و سهميه آنان را از بيتالمال مىپرداخت. حضرت آنها را راهنمايى مىكرد و به بحث منطقى فرامىخواند و تلاشش اين بود كه آنان را متوجه اشتباهاتشان بكند. تا اينكه از كوفه خارج شدند، به مناطق اطراف رفتند و دست به اغتشاش و كشتار زدند. به حضرت خبر رسيد كه «كعب» را كشته و شكم همسر حامله وى را با شمشير دريدهاند و طفل را از رحم خارج كرده، سر بريدهاند، حضرت تحمل نكرد و براى استقرار امنيت با لشكرى در نهروان فرود آمد. پيكى براى آنان فرستاد و ضمن نصيحت از آنان خواست كه از اين اقدامات دست بردارند. سپس خود حضرت رفت و با آنان به بحث و استدلال پرداخت كه عده زيادى از آنان به راه باطل خود پىبردند، ولى بقيه همچنان بر عقايد خود و جنگ با على(ع) پاى فشردند و در نهايت جنگ نهروان اتفاق افتاد.[16] در تمام دوران حكومت على(ع) حتى يك مورد سراغ نداريم كه ايشان بدون اتمام حجت و قبل از بحث و استدلال دست به شمشير برده باشند، يا شروعكننده جنگ باشند. در سه جنگ عمده امام، يعنى جنگهاى جمل، صفين و نهروان، پس از آنكه مذاكرات و رفتوآمدها نتيجه نمىداد و طرفين به توافق نمىرسيدند و در نهايت دو لشكر در مقابل هم صفآرايى مىكردند، حضرت آخرين تلاشهاى خود را براى جلوگيرى از جنگ به كار مىبستند و براى چندمينبار، لحظاتى قبل از شروع جنگ طرف مقابل را به صلح و مذاكره دعوت مىكردند.[17] در بيشتر موارد نيز قرآن مىفرستاد يا سربازى قرآن را در ميدان بالا مىگرفت و مىگفت كه بياييد دست از نبرد برداريم و هرچه اين قرآن ـ كه مورد قبول طرفين است ـ حكم كرد، بپذيريم. پس از آنكه اين اقدامات مؤثر واقع نمىشد، در نهايت به ياران خود مىفرمود: اول شما شروع نكنيد و بگذاريد دشمن جنگ را آغاز كند.[18] اين بدين معناست كه اگر طرف مقابل جنگ را شروع نمىكرد، هيچگاه جنگى اتفاق نمىافتاد. در جنگ جمل، شمارى از سران دشمن را به اسارت گرفتند و نزد حضرت على(ع) آوردند. اينان افرادى بودند كه از قبل برضد حكومت امام توطئهچينى و مبارزه مىكردند و تا لحظاتى قبل هم با امام(ع) مىجنگيدند و همه مىدانستند كه به حدى با حضرت كينه دارند كه در آينده نيز برضد ايشان مبارزه خواهند كرد و خواهند جنگيد. ظاهرا كشتن چنين افرادى نه تنها معقول، بلكه لازم است؛ ولى حضرت على با اينكه مىدانست اينان از كينه و دشمنى دست برنمىدارند، آنان را آزاد كرد.[19] يكى از ياران اميرمؤمنان(ع) در مورد يكى از دشمنان او گزارشى داد و به امام گفت چرا اكنون او را دستگير و زندانى نكنيم؟ حضرت فرمود: اگر قرار باشد به صرف اتهام مردم را دستگير و زندانى كنيم همه زندانها پر مىشود. من نمىتوانم افراد را پيش از آنكه مخالفت و دشمنى آشكار كرده باشند زندان و عقوبت كنم.[20] البته در اين مورد، مخالفت و دشمنى شخص مذكور آشكار بود ولى منظور امام على(ع) اقدام عملى و خشونتآميز برضد حكومت و امنيت ملى بود. حضرت على(ع) بارها به مردم و حتى مخالفان و دشمنانش مىفرمود: من هرگز كسى را به صرف اتهام مؤاخذه، و براساس ظن و گمان كسى را مجازات نمىكنم، فقط با كسى به جنگ خواهم پرداخت كه به مخالفت با من برخيزد و دشمنى آشكار كند و در برابر من بايستد. البته باز هم با او نمىجنگم تا هنگامى كه او را بخوانم و با او بحث كنم و استدلالهاى او را بشنوم؛ اگر استدلالى نداشت و از پذيرش سخن حق سر برتافت و همچنان با ما سر جنگ بود به يارى خدا با او پيكار مىكنيم.[21] منظور امام از آشكار كردن مخالفت و دشمنى اقدام مسلحانه و خشونتآميز برضد مردم و امنيت ملى است و آن گروه از مخالفان امام كه دست به اقدام مسلحانه و خشونتآميز نمىزدند، كاملاً آزاد، و از تمام حقوق اجتماعى برخوردار بودند.[22] حساسيت فوقالعاده على(ع) به حرمت خون و قبح خونريزى در نامه آن حضرت به حاكم مصر متجلى است كه با بيانى رسا و قاطع، بزرگترين گناه را خونريزى به ناحق مىداند. حضرت به پيامدهاى منفى فراوان خونريزى در ابعاد سياسى، اجتماعى و اعتقادى اشاره مىكند و هشدار مىدهد كه مبادا بخواهى پايههاى قدرت و حكومت خود را با ريختن خون محكم كنى كه ريختن خون به ناحق، خود موجب تضعيف و تزلزل قدرت و حكومت مىشود. سپس به بزرگترين و وفادارترين يار و ياور خود مالك اشتر فرمود: اگر كسى را به ناحق كشتى، پيش من و خدا عذرى ندارى و بايد قصاص شوى. فرمايش امام(ع) اينگونه است: و بپرهيز از خونها و ريختن آنها به ناروا، كه چيزى چون ريختن خون به ناحق ـ آدمى را به كيفر نرساند و گناه را بزرگ نگرداند و نعمت را نبرد و رشته عمر را نبُرد و خداوند سبحان روز رستاخيز نخستين داورى كه ميان بندگان كند در خونهايى باشد كه از يكديگر ريختهاند. پس حكومت خود را با ريختن خونى به حرام نيرومند مكن كه خون حرام ريختن قدرت را به ناتوانى و سستى كشاند، بلكه دولت را از صاحب آن به ديگرى بگرداند و به كشتن به ناحق، تو را نزد من و خدا عذرى به كار نيايد چه در آن قصاص بايد... .[23] كشتنِ به حق، از نظر امام على(ع)، فقط قصاص و اجراى احكام و حدود الهى و مصرّح در قرآن و سنت نبوى بود.