3. عدم تعرض به توهين‏كنندگان - جایگاه دشمنان و مخالفان در نگرش سیاسی امام علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جایگاه دشمنان و مخالفان در نگرش سیاسی امام علی (ع) - نسخه متنی

علی اکبر علیخانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

3. عدم تعرض به توهين‏كنندگان

چنان‏كه گفتيم كسى كه در تعاملات سياسى ـ اجتماعى به توهين و هتك حرمت متوسل مى‏شود، به احتمال قوى سخن منطقى و مستدل براى گفتن ندارد. جامعه بشرى و به خصوص عرصه سياست داراى قواعدى است كه يكى از مهم‏ترين آن‏ها گفت‏وگوست. مهم‏تر از اين، اساسى‏ترين وجه تمايز انسان از حيوان، ناطقيت ـ به معنى تفكر و انديشه ـ است كه اين انديشه از طريق زبان تجلى مى‏يابد و محقق مى‏شود. در گفت‏وگو، طرفين يا طرف‏هايى كه در مقابل يكديگر قرار دارند، مى‏كوشند كه سخن يكديگر را درك كنند و سپس در دفاع از خود يا در رد طرف مقابل، با تعقل و تفكر به استدلال بپردازند. در اين ميان افراد و گروه‏هايى كه از تعقل و تفكر عميق و استدلال قوى برخوردار نيستند، معمولاً با خشم و عصبانيت به شيوه‏هاى ديگرى متوسل مى‏شوند كه دشنام، توهين و هتك حرمت از جمله آن‏هاست. البته افراد ضعيف‏النفس به اين شيوه توسل مى‏جويند و كسانى كه از سجاياى اخلاقى چندان بهره‏اى نبرده‏اند، به توهين و هتك حرمت ديگران راضى مى‏شوند. مخالفان على(ع) گاهى شخص ايشان را مورد توهين و هتك حرمت قرار مى‏دادند و حضرت كريمانه مى‏گذشت و متعرض آنان نمى‏شد. بارها مخالفان امام(ع) او را مورد توهين و دشنام قرار مى‏دادند؛ ولى حضرت با روى خوش به آنان مى‏گفت: اگر مايل باشيد حاضرم با شما بحث كنم. و گاهى نيز با آنان به بحث و استدلال مى‏پرداخت.[7]

روزى حضرت در ميان عده‏اى از مردم مطلبى فرمود؛ يكى از خوارج كه آن‏جا بود، گفت: خدا بكشد اين مرد را چقدر فقه مى‏داند. اطرافيان شمشير كشيدند تا او را كه به رهبر و حاكم جامعه چنين توهينى كرده بود، بكشند. حضرت مانع شدند و فرمودند: آرام باشيد. او دشنامى داده و پاسخش فقط يك دشنام است و البته بخشودن گناه او شايسته‏تر است و او را بخشيد.[8] گاهى نيز خوارج به طور دسته‏جمعى در انظار عمومى به حضرت اهانت و توهين مى‏كردند؛ ولى حضرت در پاسخ، آنان را نصيحت مى‏كرد و مؤكدا به بحث و گفت‏وگو فرامى‏خواند تا حقايق روشن شود.[9] پس از جنگ جمل، صفيه مادر طلحه تا امام را ديد با اهانت فرياد زد: خدا! فرزندان تو را يتيم كند كه فرزندانم را يتيم كردى. حضرت اعتنايى نفرمود. او چندبار سخن و اهانت خود را تكرار كرد. يكى از همراهان امام(ع) خشمگين شد و به حضرت گفت: يا اميرالمؤمنين! چرا پاسخش را نمى‏دهى؟ حضرت فرمود: مگر خداوند به ما امر نكرده است كه به زن‏ها تعرض نكنيم؛ اگرچه كافر باشند. پس چگونه مى‏شود به زن‏هاى مسلمان تعرض كرد.[10]

شايد نتوان در طول تاريخ حاكمانى را پيدا كرد كه در اوج قدرت مورد توهين و اهانت مردم قرار بگيرند و با اين حد از تحمل و كرامت از كنار آن بگذرند، يا مخالفان را به بحث فراخوانند. حضرت على(ع) نه تنها خودش در اوج تعالى و علو اخلاقى قرار داشت، بلكه درصدد بنيان‏گذارى نظام سياسى و ايجاد جامعه‏اى بود كه ريشه در اخلاق و ارزش‏هاى الهى و انسانى داشته باشد و گذشت، بزرگوارى، كرامت، منطق و استدلال جاى توهين و تهمت را بگيرد.

4. نفى خشونت و خونريزى

معمولاً اعمال خشونت و بروز خونريزى در مقابل مخالف و دشمن معنا مى‏يابد، ولى به هر حال در خشونت و خونريزى، طرف مقابل هر كه باشد و هر عقيده‏اى داشته باشد انسان است و مخلوق خداوند به شمار مى‏رود و خداوند جان و اعضا و جوارح به او عطا فرموده است و لازمه خشونت اين است كه انسان‏ها به جان هم بيفتند و يكديگر را نابود سازند يا ناقص كنند. حضرت على(ع) تحت هيچ شرايطى خشونت و خونريزى را روانمى‏دانستند.

به دلايل مختلف عقلى، نقلى و سياسى اجتماعى، امام(ع) بعد از رسول گرامى اسلام(ص) بايد به عنوان حاكم و رهبر جامعه قدرت را به دست مى‏گرفت؛[11] ولى براى مدت طولانى و چند دوره حكومت، از حق خود چشم پوشيد و از اهرم‏هايى كه مى‏توانست استفاده كند، استفاده نكرد. حضرت يكى از مهم‏ترين دلايل اين امر را پيشگيرى از بروز خشونت و خونريزى در جامعه ذكر مى‏كند.[12]

اميرمؤمنان(ع) در حكومت خود به شدت از خشونت و خونريزى پرهيز و ابا داشتند و اساسا خشونت و خونريزى با اهداف و مبانى فكرى حضرت سازگار نبود، زيرا هدف ايشان از قدرت و حكومت، ساختن جامعه‏اى آباد با وفور نعمت بود كه در تمام جامعه و نظام سياسى قوانين عدالت جارى باشد و ضعيف بتواند در چارچوب نظام سياسى بدون لكنت زبان حقّ خود را از قوى بگيرد.[13] بنيان جامعه‏اى آباد و استقرار عدالت در سطح اجتماع و نظام سياسى، نه با خشونت و خونريزى كه با امنيت و آرامش امكان‏پذير است. حتى حضرت از اساس با خشونت و خونريزى موافق نبودند؛ به همين دليل به فرزندش امام حسن(ع) فرمود: «هرگز كسى را براى مبارزه دعوت نكن»[14] و به حاكم مصر سفارش كرد كه از صلحى كه دشمن، تو را بدان فرامى‏خواند و رضاى خدا در آن است، روى متاب كه صلح باعث آرامش سربازان، از بين رفتن غم‏ها و امنيت شهرها مى‏شود. هم‏چنين به حاكم فارس نوشت: كار به عدالت كن و از ستم و بيداد بپرهيز؛ زيرا ستم موجب آوارگى مردم مى‏شود و بيدادگرى، شمشير به ميان مى‏آورد.[15]

خوارج مهم‏ترين و تندروترين گروه مخالف امام بودند. اينان برضد امام على(ع) به جوسازى و شايعه‏پراكنى مى‏پرداختند؛ در انظار عمومى به حضرت اهانت مى‏كردند؛ در نماز جماعت امام اخلال ايجاد مى‏كردند و سخنرانى‏هاى حضرت على(ع) را به هم مى‏زدند. خوارج كينه خود را از هر راهى ابراز مى‏كردند و براى مبارزه با حكومت آن حضرت جلسات علنى و سرّى فراوانى تشكيل مى‏دادند. در مقابل اين حركات توهين‏آميز و گاه خطرناك و تهديدآميز، آن حضرت هيچ واكنش خشونت‏آميز و حتى قانونى‏اى براى دستگيرى و مقابله با آنان انجام نمى‏داد و سهميه آنان را از بيت‏المال مى‏پرداخت. حضرت آن‏ها را راهنمايى مى‏كرد و به بحث منطقى فرامى‏خواند و تلاشش اين بود كه آنان را متوجه اشتباهاتشان بكند. تا اين‏كه از كوفه خارج شدند، به مناطق اطراف رفتند و دست به اغتشاش و كشتار زدند. به حضرت خبر رسيد كه «كعب» را كشته و شكم همسر حامله وى را با شمشير دريده‏اند و طفل را از رحم خارج كرده، سر بريده‏اند، حضرت تحمل نكرد و براى استقرار امنيت با لشكرى در نهروان فرود آمد. پيكى براى آنان فرستاد و ضمن نصيحت از آنان خواست كه از اين اقدامات دست بردارند. سپس خود حضرت رفت و با آنان به بحث و استدلال پرداخت كه عده زيادى از آنان به راه باطل خود پى‏بردند، ولى بقيه هم‏چنان بر عقايد خود و جنگ با على(ع) پاى فشردند و در نهايت جنگ نهروان اتفاق افتاد.[16]

در تمام دوران حكومت على(ع) حتى يك مورد سراغ نداريم كه ايشان بدون اتمام حجت و قبل از بحث و استدلال دست به شمشير برده باشند، يا شروع‏كننده جنگ باشند. در سه جنگ عمده امام، يعنى جنگ‏هاى جمل، صفين و نهروان، پس از آن‏كه مذاكرات و رفت‏وآمدها نتيجه نمى‏داد و طرفين به توافق نمى‏رسيدند و در نهايت دو لشكر در مقابل هم صف‏آرايى مى‏كردند، حضرت آخرين تلاش‏هاى خود را براى جلوگيرى از جنگ به كار مى‏بستند و براى چندمين‏بار، لحظاتى قبل از شروع جنگ طرف مقابل را به صلح و مذاكره دعوت مى‏كردند.[17] در بيشتر موارد نيز قرآن مى‏فرستاد يا سربازى قرآن را در ميدان بالا مى‏گرفت و مى‏گفت كه بياييد دست از نبرد برداريم و هرچه اين قرآن ـ كه مورد قبول طرفين است ـ حكم كرد، بپذيريم. پس از آن‏كه اين اقدامات مؤثر واقع نمى‏شد، در نهايت به ياران خود مى‏فرمود: اول شما شروع نكنيد و بگذاريد دشمن جنگ را آغاز كند.[18] اين بدين معناست كه اگر طرف مقابل جنگ را شروع نمى‏كرد، هيچ‏گاه جنگى اتفاق نمى‏افتاد.

در جنگ جمل، شمارى از سران دشمن را به اسارت گرفتند و نزد حضرت على(ع) آوردند. اينان افرادى بودند كه از قبل برضد حكومت امام توطئه‏چينى و مبارزه مى‏كردند و تا لحظاتى قبل هم با امام(ع) مى‏جنگيدند و همه مى‏دانستند كه به حدى با حضرت كينه دارند كه در آينده نيز برضد ايشان مبارزه خواهند كرد و خواهند جنگيد. ظاهرا كشتن چنين افرادى نه تنها معقول، بلكه لازم است؛ ولى حضرت على با اين‏كه مى‏دانست اينان از كينه و دشمنى دست برنمى‏دارند، آنان را آزاد كرد.[19]

يكى از ياران اميرمؤمنان(ع) در مورد يكى از دشمنان او گزارشى داد و به امام گفت چرا اكنون او را دستگير و زندانى نكنيم؟ حضرت فرمود: اگر قرار باشد به صرف اتهام مردم را دستگير و زندانى كنيم همه زندان‏ها پر مى‏شود. من نمى‏توانم افراد را پيش از آن‏كه مخالفت و دشمنى آشكار كرده باشند زندان و عقوبت كنم.[20] البته در اين مورد، مخالفت و دشمنى شخص مذكور آشكار بود ولى منظور امام على(ع) اقدام عملى و خشونت‏آميز برضد حكومت و امنيت ملى بود. حضرت على(ع) بارها به مردم و حتى مخالفان و دشمنانش مى‏فرمود: من هرگز كسى را به صرف اتهام مؤاخذه، و براساس ظن و گمان كسى را مجازات نمى‏كنم، فقط با كسى به جنگ خواهم پرداخت كه به مخالفت با من برخيزد و دشمنى آشكار كند و در برابر من بايستد. البته باز هم با او نمى‏جنگم تا هنگامى كه او را بخوانم و با او بحث كنم و استدلال‏هاى او را بشنوم؛ اگر استدلالى نداشت و از پذيرش سخن حق سر برتافت و هم‏چنان با ما سر جنگ بود به يارى خدا با او پيكار مى‏كنيم.[21] منظور امام از آشكار كردن مخالفت و دشمنى اقدام مسلحانه و خشونت‏آميز برضد مردم و امنيت ملى است و آن گروه از مخالفان امام كه دست به اقدام مسلحانه و خشونت‏آميز نمى‏زدند، كاملاً آزاد، و از تمام حقوق اجتماعى برخوردار بودند.[22]

حساسيت فوق‏العاده على(ع) به حرمت خون و قبح خونريزى در نامه آن حضرت به حاكم مصر متجلى است كه با بيانى رسا و قاطع، بزرگ‏ترين گناه را خونريزى به ناحق مى‏داند. حضرت به پيامدهاى منفى فراوان خونريزى در ابعاد سياسى، اجتماعى و اعتقادى اشاره مى‏كند و هشدار مى‏دهد كه مبادا بخواهى پايه‏هاى قدرت و حكومت خود را با ريختن خون محكم كنى كه ريختن خون به ناحق، خود موجب تضعيف و تزلزل قدرت و حكومت مى‏شود. سپس به بزرگ‏ترين و وفادارترين يار و ياور خود مالك اشتر فرمود: اگر كسى را به ناحق كشتى، پيش من و خدا عذرى ندارى و بايد قصاص شوى. فرمايش امام(ع) اين‏گونه است:

و بپرهيز از خون‏ها و ريختن آن‏ها به ناروا، كه چيزى چون ريختن خون به ناحق ـ آدمى را به كيفر نرساند و گناه را بزرگ نگرداند و نعمت را نبرد و رشته عمر را نبُرد و خداوند سبحان روز رستاخيز نخستين داورى كه ميان بندگان كند در خون‏هايى باشد كه از يكديگر ريخته‏اند. پس حكومت خود را با ريختن خونى به حرام نيرومند مكن كه خون حرام ريختن قدرت را به ناتوانى و سستى كشاند، بلكه دولت را از صاحب آن به ديگرى بگرداند و به كشتن به ناحق، تو را نزد من و خدا عذرى به كار نيايد چه در آن قصاص بايد... .[23]

كشتنِ به حق، از نظر امام على(ع)، فقط قصاص و اجراى احكام و حدود الهى و مصرّح در قرآن و سنت نبوى بود.

/ 7