6. تحليل نگرش امام على(ع) - جایگاه دشمنان و مخالفان در نگرش سیاسی امام علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جایگاه دشمنان و مخالفان در نگرش سیاسی امام علی (ع) - نسخه متنی

علی اکبر علیخانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

6. تحليل نگرش امام على(ع)

نگرش امام على(ع) به مخالفان و دشمنان، براى حكومت نوپاى حضرت على(ع)، كه معاندان و كج‏انديشان از هر سو احاطه‏اش كرده بودند، هزينه بسيار سنگينى به دنبال داشت. آزادى مخالفان و دشمنان نه تنها براى حكومت امام على(ع) هيچ فايده و پيامد مثبتى نداشت، بلكه هر روز موجب تضعيف بيشترِ آن گرديد و طبيعى هم بود؛ زيرا در مخالفت و دشمنى، منفعت پخش نمى‏كنند. آزادى مخالفان و دشمنان، از دو جهت نظام سياسى و شخص حضرت على(ع) را متحمل ضرر و صرف نيرو و انرژى مى‏كرد: اول از اين جهت كه اولاً: هر مخالف و دشمنى خلاف جهت اهداف و برنامه‏هاى گروه حاكم حركت مى‏كند، يا با انتقاد از سياست‏هاى جارى به تبليغ برضد حكومت مى‏پردازد، و حاكمان بايد به انتقادات پاسخ دهند و با استدلال و منطق آنان را قانع نمايند يا از گرويدن مردم به آنان از راه منطق و استدلال جلوگيرى كنند ـ و امام على(ع) تمام اين اقدامات را انجام مى‏داد ـ ثانيا: مخالفان و دشمنان نيز به عنوان انسان از يك بُعد، و به عنوان شهروند از بعد ديگر، داراى حقوق و خواسته‏هايى بودند كه بايد مورد توجه قرار مى‏گرفت و هيچ‏گونه كوتاهى در آن جايز نبود. دوم از اين جهت كه على(ع) با مخالفان و دشمنانى جاهل و بى‏منطق روبه‏رو بود. گاهى جامعه از سطح رشد و آگاهى بالايى برخوردار است، يا مخالفان و دشمنان حكومت دانا هستند و از سطح معرفت و شناخت بالايى برخوردارند، كه در چنين مواردى مشكل كمتر است. اما فاجعه هنگامى است كه سطح شناخت و شعور جامعه بسيار پايين باشد و مردم اهل تفكر، تأمل و انديشه نباشند؛ و از سوى ديگر حكومت با دشمنانى نادان، متعصب، خشك‏مغز و بى‏منطق روبه‏رو باشد. حضرت على(ع) در چنين جامعه‏اى حكومت مى‏كرد و با چنين مخالفان و دشمنانى دست به گريبان بود. با منطق و استدلال سخن گفتن در چنين جامعه‏اى و مدارا كردن با چنين دشمنانى، شايد «آب در هاون كوبيدن» باشد؛ زيرا تكريم كرامت انسانى، احترام به تفكر و انديشه مردم و به رسميت شناختن حقوق مخالفان و دشمنان، در چنين جامعه‏اى راه به جايى نمى‏برد. اما حضرت على تفكر خاص خود را داشت و به شيوه‏هاى الهى، اخلاقى و انسانىِ خود پاى‏بند بود؛ به همين دليل هنگامى كه تمام تلاش‏هاى ارزشمندش راه به جايى نبرد خطاب به مردم فرمود:

شما با زبان منطق اصلاح‏پذير نيستيد، تنها چيزى كه مى‏تواند شما را به راه اصلاح آورد شمشير و منطق زور است، ولى بدانيد من براى اصلاح شما خودم را دچار فساد نمى‏كنم.[30]

يعنى حضرت استفاده از زور و خشونت را از سوى حاكمان، حتى براى اصلاح و احقاق حق‏و عدالت، فساد مى‏دانست و در نهايت هم، تضعيف حكومت و از دست رفتن آن را پذيرفت. تمام تلاش‏هاى خود را براى اصلاح جامعه يا شيوه‏هاى انسانى و اخلاقى به‏كار بست، ولى دست به‏شمشير نبرد و آزادى مخالفان و دشمنان جاهل خود را محدود نساخت و مردم ناآگاه و متعصب جاهلى را به برگرفتن راه حق و عدالت مجبور نكرد.

به هر حال نگرش تكريم‏آميز به مخالفان و دشمنان با آزادى آنان مسأله‏اى نيست كه به نفع حكومت‏ها باشد و حاكمان را خوش بيايد. در نسبت بين وجود مخالفان و آزادى سياسى آنان، سه شق مطرح مى‏شود: اول اين‏كه حاكمان نالايق باشند، تصميم‏گيرى‏ها و عملكرد آنان در مجارى درست نباشد و بر مردم ظلم روادارند. كه در اين صورت مخالف و آزادى او را برنمى‏تابند؛ زيرا قدرت و حكومت آنان مستقيما مورد تعرض قرار مى‏گيرد. دوم اين‏كه حاكمان شايسته‏ترين افراد باشند و تصميم‏گيرى‏ها و سياست‏گذارى‏ها به بهترين وجه ممكن صورت گيرد و راه آنان به طور مطلق بر حق باشد، كه حكومت حضرت على(ع) اين‏گونه بود. چنين حكومت‏ها و حاكمانى بجاست كه مخالفت مخالفان و دشمنان را نپسندند و آنان را خوش نيايد؛ زيرا موجب كند شدن روند اداره و رشد جامعه مى‏شود. اين‏كه چنين حاكمانى در دل خود و حتى در اظهار با زبان، به دليل كند شدن روند اداره و تكامل جامعه مخالفت مخالفان را ناخوش انگارند، امرى منطقى و به جاى خود محفوظ است، اما با واقعيت‏هاى اجتماعى چه كنند. سياست تدبير واقعيت‏ها و مديريت امور خارجى است. وجود مخالف در جامعه واقعيتى انكارناپذير است؛ انسان بودن مخالف نيز امرى بديهى است؛ برخوردار بودن هر انسانى از حقوق اوليه و حقوق سياسى اجتماعى خود نيز يك امر عقلى است و يكى از اهداف اسلام احقاق حقوق انسان‏هاست؛ تكريم حرمت و كرامت انسانى نيز يكى از مهم‏ترين اصول اسلام است. خلقت مخالفان و دادن رزق و روزى آنان هم به دست حاكمان نبوده و نيست ـ و الاّ از روز ازل آنان را خلق نمى‏كردند و معمولاً حاكمان دوست دارند سر به تن مخالف نباشد ـ هدف حكومت نيز هدايت، تكامل و تعالى مردم است كه مخالفان هم بخشى از آنانند.

بنابراين ناديده گرفتن مخالفان، در يك حكومت حق‏محور و عدالتخواه به معنى ناديده گرفتن حقوق انسان، كرامت انسان، واقعيت‏هاى جامعه و بخشى از انسان‏هاى جامعه است كه مدعى هدايت و تكامل آن‏ها هستيم و اين‏ها همه با اصول و مبانى اسلام ناسازگار است. بحث اين نيست كه مخالف بد است و باطل؛ بلكه قبل از بد و خوب يا حق و باطل بودن او، بحث اين است كه مخالف انسان است و وجود دارد و خداوند او را خلق كرده است و به تبع حق حياتى كه به او داده، از تمام حقوق انسانى و اجتماعى برخوردار است. از سوى ديگر، اگر حكومت اسلامى مدعى هدايت و تكامل و تعالى انسان‏هاست در درجه اول بايد حقوق انسانى و شهروندى همگان را به رسميت بشناسد و به رعايت آن پاى‏بند باشد، و در درجه دوم با منطق و استدلال با آنان به گفت‏وگو بنشيند؛ زيرا مهم‏ترين مبناى هدايت، معرفت و شناخت است و مهم‏ترين اصل در تكامل و تعالى، خواست و اراده افراد است، افراد تا آگاه نشوند و شناخت پيدا نكنند هدايت نمى‏شوند و تا نخواهند و نكوشند، به تكامل و تعالى نمى‏رسند. شناخت يا اراده براى تكامل، امورى نيستند كه با خشونت يا محدود كردن آزادى و كارهاى مشابه حاصل شوند.

احتمالاً به اين دلايل بود كه على(ع) مخالفان خود را مورد تكريم و احترام قرار داد و ذره‏اى از آزادى‏هاى آنان را محدود نساخت و آنان را از كوچك‏ترين حقوق شهروندى و سياسى اجتماعى‏شان محروم نكرد. اگر مردم جامعه‏اى از شناخت و آگاهى بالايى برخوردار باشند، با حكومتى همچون حكومت حضرت على(ع) و حاكمى مثل ايشان، نه تنها كوچك‏ترين مخالفتى ندارند، بلكه با تمام تلاش در راه تقويت آن مى‏كوشند. در ميان تمام مخالفان و دشمنانِ على(ع)، حتى يك نفر انسان باشناخت و مؤمن نمى‏توان پيدا كرد. مخالفان و دشمنان حضرت يا افرادى بودند كه به امام و راه حق او شناخت و آگاهى داشتند، ولى درپى منافع سياسى، دنياطلبى و مقام‏خواهى يا تعصبات قومى و قبيله‏اى خود و در يك كلام اسير هواى نفس و برده دنيا بودند؛ يا افرادى مؤمن با نيت‏هاى خالص و آماده فداشدن در راه خدا بودند كه شناخت و معرفت چندانى نداشتند و با كوته‏فكرى و تنگ نظرىِ آميخته با تعصب دينى و حماقت، به مسايل سياسى اجتماعى مى‏نگريستند. ولى حضرت على(ع) حرمت و احترام هر دو گروه را پاس داشت، كرامت انسانى آنان را مورد تكريم قرار داد و حق آزادى آنان را در مخالفت با خودش محفوظ داشت.

شق سوم كه در نسبت بين مخالفان و حكومت مطرح مى‏شود اين است كه حكومت و حاكمان جهت اصلى حركت‏شان حق باشد و اهدافى همچون هدايت جامعه، رشد و توسعه و در نهايت سعادت و تكامل و تعالى انسان‏ها را دنبال كنند. براى چنين حكومت‏هايى، وجود مخالفان بدون ترديد يك لطف و مرحمت الهى است و براى موفقيت آن حكومت، ضرورى به شمار مى‏رود. طبيعى است كه حاكمان و مديران در چنين جامعه‏اى، به لحاظ انسان بودن از خطا و اشتباه مصون نيستند، و به دليل پيچيدگى اجتماعات و ابعاد نامعلوم قدرت و حكومت، قادر نيستند از تمام نقاط ضعف و روندهاى نامطلوب حكومت خودآگاهى يابند و حتى خود را از سقوط احتمالى در برخى ورطه‏هاى خطرناك نجات دهند؛ زيرا در درون قدرت هستند و پديده‏ها را فقط از آن زاويه تحليل مى‏كنند و عقلاً و منطقا قادر به درك و تحليل برخى ديگر از ابعاد و زواياى پديده‏ها نيستند. اين‏جاست كه مخالفان حكومت و حاكمان، نقش فرشته نجات را ايفا مى‏كنند؛ زيرا روى نقاط ضعف و نارسايى‏ها دست مى‏گذارند و اين بهترين فرصت براى حاكمان در جهت اصلاح امور است. وجود مخالف بقا و استمرار نظام را تضمين مى‏كند و وجود دو يا چند گروه مخالف، كه هدف كلان مشتركى دارند و هر كدام چندصباحى قدرت را در دست مى‏گيرند و هميشه در حال نقد و انتقاد از يكديگر هستند، بهترين سازوكار براى جلوگيرى از انحطاط و عقب‏ماندگى جامعه و تضمين رشد و تعالى آن به شمار مى‏رود. اگر وجود مخالف هيچ فايده‏اى دربر نداشته باشد و شرايط به گونه‏اى باشد كه امكان هيچ‏گونه بهره‏گيرى مثبت از وجود مخالف فراهم نيايد، باز هم نمى‏توان آنان را به عنوان يك واقعيت خارجى و انسان‏هايى كه گوهر كرامت انسانى‏شان قابل تكريم است و از تمام حقوق انسانى و شهروندى برخوردارند ناديده گرفت و آزادى‏هايشان را محدود كرد. شخص على(ع) و حكومت ايشان، داراى ويژگى‏هاى منحصر به فردى بود كه هيچ حاكم و حكومتى نمى‏تواند آن ويژگى‏ها را در آن حد بالا و به آن شكل جمع كند. تاريخ نيز تاكنون چنين حاكم و حكومتى به ما نشان نداده است. از سوى ديگر به دليل رشد جوامع انسانى، انسان‏هاى امروز بسيار رشديافته‏تر و داراى بصيرت بيشتر از جامعه زمان امام على(ع) هستند و مخالفان نيز بسيار آگاه‏تر و معقول‏تر از مخالفان حضرت(ع) هستند. به عبارت ديگر حاكمان و مديران دنياى امروز از نظر تفكر، بينش، شناخت، مديريت و... بسيار پايين‏تر از حضرت على(ع) هستند ـ به حدى كه شايد قابل مقايسه نباشد ـ و مردم و مخالفان بسيار آگاهتر و رشديافته‏تر از مردم و مخالفان اميرالمؤمنين على(ع) هستند. بنابراين شايسته است در حكومت‏هاى امروزى، مخالفانِ داراى آزادى سياسى، به مراتب بيشتر از مخالفان آن حضرت باشند.

/ 7