اهميت خردورزي از ديدگاه امام علي "ع" در بُعد اعتقادي و الاهياتي دين منحصر نيست . عقل در همه امور مربوط به دين ، حتي مسائل و احكام فقهي اش ، نقش محوري دارد. مي دانيم كه فلسفه بسياري از احكام فقهي برآدميان پوشيده است . اصولاً بسياري از دستورهاي فقهي و شرعي از حددرك عقلاني بشر فراترند؛ براي مثال تعداد ركعات نماز، اوقات خاص عبادات ، نحوه زكات و خمس . عقل انسان در اين گونه مسائل نفياً و اثباتاًسخني ندارد و از توان نفي و اثباتشان بي بهره است . البته با توجه به اين كه عقل ، ضرورت ، حقانيت و عصمت وحي و پيام آسماني را اثبات مي كند،به تبع آن ، چنين احكام و دستورهاي فراعقلي را نيز گردن مي نهد. در عين حال ، شيوه برخورد قرآن و ائمه اهل بيت : با احكام فقهي نشان مي دهد اين احكام در عين ماورايي بودن ، جزو اسراري كه به كلي فراتر از انديشه بشرباشند به حساب نمي آيند. قرآن كريم فلسفه برخي از احكام را بيان فرموده وبه اين وسيله بشر را به انديشه درباره آن ها دعوت كرده است ؛ چنان كه قصاص را مايه حيات جامعه مي شمارد و درباره نماز مي فرمايد:
وَأَقِم ِ الصَّلاَه َ اءن َّ الصَّلاَه َ تَنْهَي ' عَن ِ اَلْفَحْشَاء وَالمُنكَرِ.
نماز را به پا دار زيرا نماز از كار زشت و ناپسند باز مي دارد.
اميرمؤمنان "ع" نيز با الهام از قرآن كريم به بيان فلسفه و حكمت تشريع پاره اي از احكام ديني مي پردازد و مي فرمايد:
خداوند ايمان را واجب كرد براي پاكي از شرك ورزيدن و نماز براي پرهيز از خود بزرگ ديدن ، و زكات را تا موجب رسيدن روزي شود، وروزه را تا اخلاص آفريدگان آزمون گردد، و حج را براي نزديك شدن دينداران ، جهاد را براي ارجمندي اسلام و مسلمانان ، و امر به معروف را براي باز داشتن بي خردان ، و پيوند با خويشاوندان را به خاطر رشد وفراوان شدن شمار آنان ، و قصاص را تا خون ريخته نشود، و بر پاداشتن حد را تا آنچه حرام است بزرگ نمايد، و ترك ميخوارگي را تاخرد برجاي ماند، و دوري از دزدي را تا پاكدامني از دست نشود، وزنا را وانهادن تا نَسب نيالايد، و غلامبارگي را ترك كردن تا نژاد فراوان گردد، و گواهي دادن ها را ـ بر حقوق ـ واجب فرمود تا حقوق انكار شده استيفا شود، و دروغ نگفتن را تا راستگويي حرمت يابد، و سلام كردن را تا از ترس ايمني آرد، و امامت را تا نظام امت پايدار باشد، وفرمانبرداري را تا امام ـ در ديده ها ـ بزرگ نمايد.
بيان برخي از سخنان امام علي درباره اهميت خرد و خردورزي ، ارتباط وهماهنگي عقل و وحي را بيش تر نمايان مي كند. آن حضرت عقل را اساس دين مي داند و مي فرمايد:
اساس دين بر عقل استوار گرديده و احكام ديني بر پايه عقل واجب شده اند. خداي را تنها با عقل مي توان شناخت و با عقل مي توان به اوتوسل جست . خردمند از همه كساني كه راهي جز عقل را براي وصال خدا برگزيده اند، به او نزديك تر است . كار خوب از عاقل ـ هر اندازه كه اندك هم باشد ـ از هزار سال جهاد جاهل برتر است .
عقل فرستاده خداوند و معيار همه امور است . ميوه و ثمره عقل ، تبعيت از حق و پايداري در راه حق است . علم جان عقل ، فهم روح آن ، زهد سر آن ، حيا چشم آن ، حكمت زبان آن ، رأفت نيت آن و رحمت قلب آن است . عقل ها امامان انديشه ها، و افكار راهبران دل ها و دل ها راهنمايان حواس و حواس امامان اعضايند.
دين باوري و حيا و فضائل اخلاقي از خردورزي جدا نيستند و آن راتنها نمي گذارند. هر جا عقل باشد، دين و اخلاق نيز هست و هر جاعقل نباشد، دين و اخلاق نيز وجود ندارد.
اصل و ريشه انسان عقلش است و عقل او همان دين او است . "يعني مقدار انسانيت انسان و بهره مندي اش از عقل ، با توجه به نوع ديني كه بر مي گزيند، سنجيده مي شود."
گرانمايه ترين بي نيازي عقل است و بزرگ ترين فقر ناداني . خداوند عقل را نزد كسي به وديعت ننهاد، جز آن كه روزي او را به وسيله آن نجات داد. همانا بدبخت كسي است كه از سود عقل و تجربه اي كه به او داده اند،محروم ماند. خرد به كسي كه از آن نصيحت خواهد، خيانت نكند.
از ديدگاه امام علي "ع" يكي از مهم ترين اهداف خداوند در برانگيختن پيامبران و فرستادن پيام هاي آسماني ، آشكار ساختن گنجينه هاي عقول آدميان است . از اين رو، در توصيف دين اسلام ، كه يگانه دين حق و معصوم در ميان بشريت است ، مي فرمايد:
برهان است براي كسي كه به آن زبان گشايد... و نور درخشان است براي آن كه از آن روشني خواهد و فهم است براي كسي كه تعقل نمايدو خِرَد است براي كسي كه بينديشد.
اهميت و ارزش والاي اين سخنان وقتي روشن تر مي شود كه مطالعه اي هرچند گذرا در تعاليم اديان و مكاتب ديگر و سخنان پيروانشان صورت گيرد؛براي مثال اگر ميان تعاليم خردستيز و انديشه سوز مسيحيت ِ موجود و سخنان خردپذير و انديشه پرور اميرمؤمنان "ع" مقايسه اي انجام شود، عظمت تعاليم اسلام و راز جاودانگي و خاتميت آن آشكار مي گردد. آيا ديني كه اصلي ترين آموزه هايش ، تثليث و تجسد و مرگ فديه وار مسيح با عقل و فطرت آدمي تضاد دارد، مي تواند دين خداوند و پيام خالق و فطرت باشد؟
نكته تأسف آور اين است كه بسياري از فيسلوفان دين ستيز مغرب زمين ، بابرخورد به گزاره هاي خردستيز مسيحيت يا اديان ديگر ـ بي آن كه از تعاليم اسلام آگاهي داشته باشند ـ در تعميمي نابه جا، همه اديان را فاقد معيارهاي عقلانيت مي دانند و دينداري را با خردستيزي ملازم مي پندارند. آيا اگر از اين سخنان اميرمؤمنان "ع" آگاهي داشتند، اجازه چنين تعميم نابخردانه اي به خويش مي دادند؟ به راستي ديني كه مي گويد: 'هر كه تعلقش بيش ، تعبدش بيش تر' كجا و ديني كه مي گويد: 'ايمان به صليب آويختگي عقل است 'كجا؟ آن كه 'اعتقاد بي اجتهاد و تعقل را، بي فايده و ناپسند مي داند' كجا و آن كه عبارت 'باور مي كنم چون نامعقول است '، بر زبان مي راند كجا؟ و دريك كلام ، تعاليم معصومانه آسماني كجا و آموزه هاي تحريف شده وبشرساخته كجا؟
با دقت در سخنان امام علي "ع" درباره جايگاه خرد و خردورزي در دين ،اين نكته بسيار مهم به دست مي آيد كه تصور جدايي عقل و دين و تضاد وتخالف آن ها، پنداري بيش نيست ؛ زيرا عقل صحيح و نقل صريح ، هر دو ازمنابع دين به شمار مي آيند. اگر عقل خود يكي از منابع دين است ، چگونه مي تواند با آن تعارض و تضاد داشته باشد، چگونه ممكن است پيامي كه براي هدايت انسان ها و شكوفا كردن زمينه هاي نهفته در عقل آدميان آمده است ،بزرگ ترين امتياز انسانيت آنان ، يعني خردشان ، را ناديده بگيرد و آنان را به چيزي خلاف عقل و فطرت فراخواند؟ به تعبير زيباي ملاصدرا:
حاشا كه احكام نوراني خداوند با معارف يقيني و ضروري ناسازگارباشد؛ و برقرار مباد فلسفه اي كه قوانين آن با كتاب و سنت ناهماهنگ باشد.
به همين دليل ، در جاي ديگر بر اين نكته تأكيد مي ورزد كه ميان فلسفه فيلسوف واقعي و دين راستين الاهي تضاد نيست :
فيلسوفي كه دينش دين پيامبران "ع" نباشد، بهره اي از حكمت و فلسفه نبرده است .
بنابراين ، اگر در جايي ميان معارف وحياني و عقلاني تعارض به چشم مي خورد، در حقيقت مشكل به خود انسان باز مي گردد كه يا در فهم وحي يادر آنچه كه برهان قطعي عقلي مي پندارد در دام وهم و پندار گرفتار آمده و يامبتلاي به هر دو بليه شده است و به همين دليل ، در معارف اسلامي و سخنان اميرالمؤمنين "ع" بر اهميت و نقش تقوا و پارسايي براي دستيابي به معارف درست و پيراسته از هواي نفس و خيانت هاي وهم بسيار تأكيد شده است .