ارتباط تقوا و تعقل
در آياتي از قرآن كريم تصريح شده است كه جز پارسايان متذكرنمي شوند و خداوند به تقوا پيشگان معيار شناخت حق از باطل عطا مي كند.آيا اين بدان معنا است كه تعقل كافران و بي تقوايان از نظر قرآن بيهوده وبي نتيجه است ؟ پارسايي چه نقشي در تعقل دارد كه خردورزي ناپارسايان راه به جايي نمي برد؟
بي ترديد، متون ديني ، همه انسان ها حتي كافران و فاسقان را به تعقل و تدبرفراخوانده و خود نيز در برابر حق گريزان ، عملاً به اقامه دليل عقلي پرداخته اند. سيره عملي پيامبر اكرم و امامان معصوم : به خوبي نشان مي دهد كه آن بزرگواران نيز مخالفان خود را به بحث عقلي و استدلالي دعوت كرده در برابر آنان از براهين عقلي مدد جسته اند. اين ها نمايانگر آن است كه نشاندن پارسايي در كنار خردورزي و دانش اندوزي به معناي ناتواني بي تقوايان از درك و اقامه براهين عقلي نيست ؛ مراد آن است كه روح وسرشت آدمي به حالت پاكي و صداقت نخستين و فطري اش باز گردد تابه آساني حقايق را دريابد و بپذيرد؛ زيرا انسان مجموعه اي از نيروهاي متضاد و متزاحم دارد و هر نيرويي ، بي توجه به نيروهاي ديگر، در انديشه ارضاي خويش است . اگر انسان به يكي از اين قوا، گرايش بيش تر نشان دهد ودر ارضاي خواسته هاي آن بيش تر بكوشد، در گرداب سركشي آن قوه وسركوبي قواي ديگر فرو مي غلتد و انسانيتش كه بر پايه مجموعه اين نيروهاشكل مي گيرد، پايمال مي شود. پس راهي جز ارضاي مساوي و عادلانه همه نيروهاي نفساني وجود ندارد. انسان واقعي كسي است كه در ارضاي معقول خواسته هاي همه قواي دروني اش بكوشد.
از سوي ديگر، انسان در آغاز پيدايش از هر گونه آگاهي و دانش بي بهره است . كسب دانش و توسعه دانستني هايش ، معلول كاركرد قواي دروني اواست . طبيعتاً تلاش انسان در جهت ارضاي خواسته هاي يك قوه و بي اعتنايي به قواي ديگر، موجب ميل فكري به سوي آن و غفلت از مقتضيات ساير قوا ودر نتيجه انحراف فكري و عقيدتي خواهد شد.
در نتيجه اين كه ، مي بينيم متون اسلامي ، در كنار دعوت به خردورزي ، برپارسايي و زدودن دل از زنگار گناه و وسوسه شيطان نيز تأكيد مي ورزند و اين به خاطر آزاد كردن تفكر آدمي از بند اسارت شياطين دروني و بيروني است .
چون كه تقوا بست هر دو دست هواحق گشايد هر دو دست عقل راتقوا سبب مي شود فطرت انسان به پاكي و زلالي نخستين خود باز گردد تاعلاوه بر بهره مندي بيش تر از بينش و بصيرت ، به آساني و گشاده دستي بتواندبدون دخالت هواهاي نفساني ، حقايق را پذيرفته ، به دانش هاي سودمند وانديشه هاي درست دست يابد.
بود فكر نكو را شرط ، تجريدپس آن كه لمعه اي از برق تأييد
اميرمؤمنان "ع" در نامه اي ، شريح قاضي را به خاطر خريد خانه مجلّل وگرانبها سرزنش مي كند و مي فرمايد:
سند خانه اي كه تهيه كرده اي چنان است كه از چهار سو به چهار مسيرويرانگر و تباهي آور منتهي مي شود: حدّ نخست آن به كمين گاه آسيب ها و بلاها، حد دوم آن به گرفتاري ها و مصيبت ها، حد سوم آن به هوسي تباه كننده و حد چهارم آن به شيطاني گمراه كننده و در خانه به حدّ چهارمين گشاده است . |و سپس در پايان مي فرمايد:| خردهاي پيراسته به اين حقيقت گواهي مي دهند و اگر عقل از اسارت خواهش هاي نفساني و دلبستگي هاي دنيوي رهايي يابد، بهترين گواه اين سند خواهد بود.
اين سخن بدان معنا است كه اگر عقل بخواهد قضاوتي صحيح داشته باشدو به وظيفه اش كه راهنمايي و ارشاد آدمي به مسير سعادت و هدايت است ،عمل كند بايد از بند تمايلات نفساني رهايي يابد و پارسايي پيشه كند. و آن گاه است كه پاسبان و پاسدار ورودي ها و خروجي هاي دل مي شود و نامحرمان وبيگانگان را در بند مي نهد.
طبع خواهد تا كشد از خصم كين عقل بر نفس است بند آهنين عقل ايماني چو شحنه عادل است پاسبان و حاكم شهر دل است
همچو گربه باشد او بيدار هوش دزد در سوراخ ماند همچو موش در هر آن جا كه بر آرد موش است نيست گربه يا كه نقش گربه است
گربه چه شير شيرافكن بودعقل ايماني كه اندر تن بودغره او حاكم درندگان نعره او مانع چرندگان
لغزشگاه هاي انديشه ديني
تمايلات نفساني
در نگاه اميرمؤمنان علي "ع"، خواهش هاي نفساني از بزرگ ترين وهولناك ترين لغزشگاه هاي انديشه ديني است :
آن جا كه برق شمشير طمع در فضاي انديشه بلند مي شود، بيش ترين جايي است كه عقل به زمين مي خورد.
صاف خواهي چشم و عقل و سمع رابردران تو پرده هاي طمع راهر كه را باشد طمع الكن شودبا طمع كي چشم و دل روشن شود
عجب و خود بزرگ بيني ، نشانه ضعف و سستي عقل ، و يكي ازدشمنان آن ، و باعث گمراهي و ضلالت است .
لجاجت و سرسختي بي جا، موجبات سستي انديشه و اختلاف وجدايي بي منطق ، موجبات ويراني آن را فراهم مي آورد.
آرزوهاي بي جا، به غفلت عقل از وظيفه اصلي اش مي انجامد.
مبارزه با تمايلات نفساني و احياي عقل و خردورزي ، درخشيدن برق هاي پر نور الاهي و بهره مندي از مراتب عالي معرفت را در پي دارد و سبب يافتن راه هدايت و پيمودن مسير سعادت شده ، انسان را از دري به در ديگر مي برد ودر نهايت به در سلامت و سراي اقامت رساند.
حب و بغض ها و جهت گيري هاي تعصب آميز انسان را از كشف حقيقت ودرك درستي يا نادرستي امور باز مي دارد امام "ع" مي فرمايد:
هر كس عاشق چيزي مي شود، ديدگانش را كور گردانده و قلبش رارنجور. پس با چشم بيمار مي نگرد و با گوشي كه از شنيدن حقيقت ناشنوا است ، مي شنود. خواهش هاي نفساني پرده هاي عقلش را دريده و دوستي دنيا دلش را ميرانده است .
كسي كه چيزي را دشمن بدارد، خوش ندارد بدان بنگرد يا نام آن نزدوي بر زبان رود.
چون غرض آمد هنر پوشيده شدصد حجاب از دل به سوي ديده شد بنابراين ، ديدگان انديشه ، آنگاه به ديدار جمال حقيقت روشن مي شود كه گرد و غبار گرايش هاي نفساني رسته و از اسارت و بردگي وهم و خيال رهيده باشد.
حقيقت سرايي است آراسته هوا و هوس گرد بر خاسته نبيني كه هر جا كه برخاست گردنبيند نظر گر چه بينا است مرد در واقع همه اين سخنان ، تفصيل همان حقيقت قرآني است كه در مقام نكوهش بت پرستان و حق گريزان مي فرمايد:
ان يتّبعون َ الاّالظن ّ و ما تَهوي الانفس .
جز گمان و آنچه دلخواهشان است پيروي نمي كنند.