خردورزي
به نام آن كه جان را نور دين دا د خرد را در خداداني يقين داد درباره جايگاه خرد و خردورزي در دين ، بسيار سخن گفته اند. عده اي ، باهدف پاسداشت حرمت وحي ، منزلت عقل را فرو كاسته ؛ جمعي به منظورحفظ فربهي و عزت عقل ، دين را تضعيف كرده ؛ و گروهي نيز در جهت شناخت جايگاه حقيقي عقل و وحي گام برداشته اند.خردستيزان افراطي
گروه نخست كه آنان را خردستيزان افراطي مي ناميم ، معتقدند ميان عقل ودين هيچ سنخيتي وجود ندارد و اگر كسي بخواهد به پيام پيامبران وفاداربماند، بايد عقل را رها كرده ، به ايمان پناه برد. در نگاه اينان ، 'ايمان به صليب آويختگي عقل است '. ترتوليان "150 ـ 230 م " متأله رومي و مدافع سرسخت اين تفكر، چنين تصريح مي كرد:ايمان مي آورم چون امري نامعقول و بي معنا است .
وي كه در مبارزه با عقل و فلسفه سنگ تمام گذاشته بود، خشمگينانه فريادمي زد:
آتن چه كاري به اورشليم دارد؟ ميان آكادميان و كليسا چه توافق است ؟ كافران را با مسيحيان چه مناسبت است ؟ ... پس از بهره بردن ازانجيل ، باز به جست و جوي چه هستيم ؟ پس از ايمان ديني ، خواستاركدام اعتقاد ديگر باشيم ؟
به هر حال ، از ديدگاه خردستيزان افراطي ، عقل بوالفضولي است كه تنهاهنرش متزلزل كردن پايه هاي ايمان و از شكل انداختن زيبايي ها و خوبي هااست . به گفته ويليام وردزورث ، شاعر ايمان گراي انگليسي :
بوالفضول عقل بي تدبير ما
هر چه زيبايي كه مي بيند ز شكل اندازدش
كور سازد چشم را تا وسمه بر ابرو كشد
در فرهنگ اسلامي نيز پيروان مسلك سلفي گري ، به ويژه وهابيان ، بيش ازهمه با عقل و برهان و منطق مخالفت كردند. ابن تيميه با نگارش كتاب نصيحه اهل الايمان في الرد علي منطق يونان خطرات منطق و تعقل رابرملا ساخت ! شاگردش ابن قيم نيز اين چنين با منطق ستيزان همنوا گرديد:
شگفتا منطق يونان چه بسيار است سخنان نارواي آن
انديشه هاي پالوده را آلوده ساخته و فطرت آدمي را از شكوفايي انداخته
خاموش كننده قلب و زبان است و داراي پايه هايي بس لرزان
خردگرايان افراطي
گروه دوم كه آنان را خردگرايان افراطي مي ناميم ، در نقطه مقابل گروه نخست جاي دارند و در ستايش خرد و خردورزي تا آن جا پيش رفته اند كه آن را در مسند خدايي نشانده ، گفته اند:اي طيب ، اي فرمانرواي همه هستي و شما اي فضيلت و عقل و حقيقت كه گرامي ترين پروردگان دامان اوييد، تا ابد خدايان ما باشيد.
اينان بر بهره مندي انسان از ابراز عقل و انديشه تكيه مي كردند؛ جايي براي وحي و پيام آسماني نمي ديدند و چنان مي پنداشتند كه تنها 'دين خِرَد' براي بشر ضرورت دارد. اين گروه مي گفتند: اگر قرار است به وحي و پيامبري معتقد باشيم ، كدام پيامبر از عقل بهتر و كدام فرمان از فرمان عقل حركت آفرين تر؟ ابوالعلاء معرّي "363ـ449 ق " شاعر پرآوازه قرن پنجم هجري قمري ، در اين باره مي گويد:
اثنان اهل ُ الارض ذو عقل بلادين و آخَرُ دَيّن ٌ لا عقل َ له
زمينيان دو دسته اند: خردمند بي دين و ديندار بي خرد.