بيان محدوديت هاي عقل
يكي از مهم ترين و ارزنده ترين خدماتي كه پيامبران و اولياي معصوم دين به بشر كرده اند، بيان كاستي ها و محدوديت هاي عقل است . از آن جا كه نازل كننده وحي ، آفريننده عقل نيز هست ، بهتر از هر كس ديگر قلمرو عقل ومحدوديت ها و مرزهاي آن را مي شناسد و مي تواند بشر را به حدود وتوانايي هاي عقل رهنمون شود. دين اسلام ، به رغم اهميت فوق العاده اي كه به خردورزي داده است ، آن را تنها منبع معرفتي نمي شناسد؛ بلكه دست آن را ازچيدن بسياري از ميوه هاي درخت معرفت كوتاه مي داند.امام علي "ع"، با بيان هاي گوناگون ، اين حقيقت را تبيين كرده است . گاه به طور كلي افراد را از غور و تعمق در اموري كه به آنان مربوط نمي شود ودانستن آن ها تأثير چنداني در زندگي شان ندارد، بر حذر مي دارد و گاه نيزبخشي از محدوديت ها و محروميت هاي عقل را بيان مي فرمايد. حضرت درنامه سراسر حكمتش به امام حسن "ع"، ضمن سفارش او به درس آموزي از راه پيشينيان پاك نهاد، و نياكان نيك سيرت خود، او را به اين نكته بسيار مهم متذكر مي شود كه :
گذشتگانت كه همگي دغدغه هدايت داشتند و براي يافتن و پيمودن راه سعادت انديشه ها كردند، در نهايت به اين اصل بسيار مهم وسرنوشت ساز رسيدند كه پرداختن به برخي امور، 'تكلّف ' وانديشه سوزي بي حاصل است . بنابراين تو نيز كه دغدغه هدايت داري ، نبايد به هر عرصه اي گام نهي و درباره هر مسأله اي انديشه كني .شرط خردمندي آن است كه انسان انديشه و نظرش را در آنچه ديده نمي تواند ژرفايش را دريابد و انديشه نمي تواند به كُنه آن برسد، به كارنگيرد.
ناتواني عقل از ادراك حقيقت ذات و صفات خداوند
بي ترديد عقل انسان مي تواند خداوند و برخي از صفاتش را بشناسد.امام "ع" مي فرمايد:آغازين گام دينداري ، شناخت و معرفت خداوند است .
وجود خداوند را نمي توان از راه نقل و متون ديني اثبات كرد و اگر درمتون ديني در اين باره مطالبي يافت شود، همگي براي ارشاد و راهنمايي عقل است ؛ البته بايد دانست كه عقل توانايي شناخت كنه ذات الاهي را ندارد.امام علي "ع" مي فرمايد:
لم يطلِع العقول علي تحديد صفته و لم يحجبها عن واجب معرفته .
عقل ها را بر چگونگي صفات خود آگاه نساخته و دست آن ها را ازمقدار شناختي كه لازم است ، نبسته است .
اميرمؤمنان "ع" دست فهم بشر را از شناخت حقيقت ذات و صفات الاهي كوتاه مي داند:
حمد و سپاس خدايي را كه وصف ها از رسيدن به حقيقت شناخت ومعرفت او منقطع اند و عظمت او خردهاي آدميان را طرد سازد و راهي به رسيدن نهايت و غايت ملكوت او نيابد. او خداي حق و آشكاراست ، آشكارتر از آنچه بر ديده ها پديدار است . خردها براي او حدّي معين نتواند كرد تا همانندي داشته باشد و وهم ها او را اندازه نتواندگرفت تا در صورتي پنداشته شود.
سرّ وحدت در نيابد هيچ كس حيرت آمد حاصل دانا و بس گرچه توحيد تو مي خوانيم ماهم تو دانايي كه نادانيم ما اي منزه ذاتتت از فهم عقول وز صفاتت دور عقل بوالفضول در 'خطبه اشباح ' نيز، كه از با عظمت ترين و پرمحتواترين خطبه هاي نهج البلاغه است ، در پاسخ كسي كه از آن حضرت خواسته بود تا خداوند راچنان توصيف كند كه گويا او را مي بيند، فرمود:
اي پرسشگر بينديش . پس آن اوصاف خداوند را كه قرآن به تومي نماياند، برگير و پيروي كن و از نور هدايت قرآني ، روشنايي جوي ؛و هر چه در كتاب خدا و سنت پيامبر و اولياي هدايت از آن اثري نيست ، علمش را به خدا واگذار؛ زيرا اين نهايت حق خداوندي بر تواست .... پس اي پرسشگر، به همان حدّي كه خداوند تحصيل علمش را برايت جايز دانسته ، بسنده كن و عظمت خداي سبحان را با موازين عقلي خود اندازه مگير.
اصولاً شناخت حقيقت و كنه ذات الاهي رازي دور از دسترس انديشه است و فضايي است كه با پاي استدلال و بال عرفان قابل كشف نيست .
او توانايي است كه اگر وهم ما چون تير پرّان شود تا خود را به سرحدّقدرت او رساند، و انديشه مبّرا از وسوسه بكوشد تا سَمنِد فكرت به ژرفاي غيب ملكوتش براند، و دل ها خود را در راه شناخت صفات اوسرگشته و شيدا گرداند، و باريك انديشي خِرد خواهد تا به صفات اونرسيده ذات وي را داند، دست قدرت بازش گرداند. چه ، خواهدپرده هاي تاريك غيب را دَرَد و راه به ساحت خداي بي عيب برد. آنگاه پيشاني خورده ، باز گردد و به خُردي خود اعتراف كند كه 'اي مگس عرصه سيمرغ نه جولانگه تو است ' با بيراهه رفتن او را چنان كه بايدنتوان شناخت و خداوندان انديشه صورتي از جلال او را در خاطرخويش نتوانند پرداخت .
اين قسمت از 'خطبه اشباح ' حاوي مطالب بسيار مهمي در زمينه قلمروخردورزي در باب شناخت خداوند است . بي ترديد صاحبان انديشه هاي آلوده به وسوسه هاي شيطاني ، كه مانند چارپايان اسير خواب و خور و خشم اند،هرگز در انديشه اوج گرفتن به سوي عوالم غيب الاهي نيستند، چه رسد به آن كه در آن مسير به حركت در آمده و مقداري از راه را پيموده باشند اما به اعماق و ژرفاي غيب الاهي نرسند. اما نكته مهم اين است كه از ديدگاه امام علي "ع" حتي انديشه هاي پيراسته از وسوسه و دل هاي تهي از پليدي هاي نفساني نيز اگر قصد شناخت حقيقت ذات و صفات خداوند را داشته باشند،دست خالي برگشته و چيزي نصيب آن ها نمي شود و اين به دليل محدوديت انسان و ابزار ادراكي او و نامحدود بودن ذات و صفات الاهي است .
وصف او چون كار جان پاك نيست عقل را سرمايه ادراك نيست لاجرم هم عقل و هم جان خيره مانددر صفاتش با دو چشم تيره ماند
عقل و عرفان تا شعاعي خاص نور مي پراكنند؛ بيش از آن نه قدرت دارندنه تكليف . بدين سبب پيامبر خاتم ""ص"" مي فرمايد:
لاتفكروا في ذات الله ولكن تفكروا في آلاء الله.
در ذات خداوند انديشه نكنيد؛ ولي در نعمت هايش بينديشيد.
منابع شيعي اين روايت را از امام باقر"ع" چنين نقل كرده اند:
تكلّموا في خلق الله و لاتتكلّموا في الله فان ّ الكلام في الله لايزداد صاحبه الاّتحيّرا.
در آفرينش خداوند سخن بگوييد نه درباره |ذات| خداوند؛ زيرا سخن گفتن و انديشيدن درباره |ذات | خدا، جز حيرت و سرگرداني رهاوردي ندارد.
در آلا فكر كردن شرط راه است
بُوَد در ذات حق انديشه باطل
محال محض دان تحصيل حاصل
ولي در ذات حق محض گناه است
محال محض دان تحصيل حاصل
محال محض دان تحصيل حاصل