از نظر اسلام، درست امر بر عكس آن انديشه است. در نهج البلاغه، با آنكه اين كتاب مقدس قبل از هر چيز كتاب توحيد و عرفان است و در سراسر آن سخن از خدا است و همه جا نام خدا به چشم مى خورد، از حقوق واقعى توده ى مردم و موقع شايسته و ممتاز آنها در برابر حكمران و اينكه مقام واقعى حكمران امانتدارى و نگهبانى حقوق مردم است، غفلت نشده، بلكه سخت بدان توجه شده است.
در منطق اين كتاب شريف، امام و حكمران، امين و پاسبان حقوق مردم و مسئول در برابر آنها است. از اين دو- حكمران و مردم- اگر بنا است يكى براى ديگرى باشد، اين حكمران است كه براى توده ى مردم است، نه توده ى مردم براى حكمران. سعدى همين معنى را بيان كرده، آنجا كه گفته است:
واژه ى رعيت، على رغم مفهوم منفورى كه تدريجا در زبان فارسى به خود گرفته است، مفهومى زيبا و انسانى داشته است. استعمال كلمه "راعى" را در مورد حكمران و كلمه ى "رعيت" را در مورد توده ى مردم، اولين مرتبه در كلمات رسول اكرم "ص" و سپس به وفور در كلمات على "ع" مى بينيم. اين لغت از ماده ى "رعى" است كه به معنى حفظ و نگهبانى است. به مردم از آن جهت كلمه ى رعيت اطلاق شده است كه حكمران عهده دار حفظ و نگهبانى جان و مال و حقوق و آزاديهاى آنها است.' [ سيرى در نهج البلاغه، صص 128-127. ]
امير مومنان على "ع" در بيان اين حقيقت كه حكومت به مفهوم پاسدارى از حرمت و حقوق و آزاديهاى مردمان است، در حكمتى نورانى چنين فرموده است:
'السلطان وزعه الله فى ارضه.' [ نهج البلاغه، حكمت 332. ]
حاكمان پاسبانان خدايند در زمين او.
بدين ترتيب در مفهومى كه امام على "ع" از حكومت ارائه مى نمايد، هيچ نشانه اى از تسلط و تجبر نيست، بلكه اگر زمامداران خود را مسلط بر مردمان ببينند و احساس كنند كه بر هر تصميمى و بر هر عملى مجازند، بى گمان به خودكامگى و سلطه گرى كشيده مى شوند. امير مومنان على "ع" در سخنى صريح و روشن فرموده است: 'من ملك استاثر.' [ همان، حكمت 160. ]
هر كه ملك يابد، همه چيز را براى خود خواهد.
دريافت نادرست از مفهوم حكومت، بى گمان انسان را به خودكامگى و تمامت خواهى مى كشاند و دست تطاول و تعدى به حرمت مردمان
و حقوق آنان و آزاديهاى ايشان مى گشايد. به بيان پيشواى عدالتخواهان، على "ع":
'من نال استطال.' [ همان، حكمت 216. ]
آن كه به نوايى رسيد، خود را از ديگران برتر ديد.