احساس گردنفرازى در حكومت، سپر ميان انسان و شيطان را زايل مى كند و انسان را گرفتار خويى شيطانى مى نمايد. تنها سپر ميان انسان و شيطان 'عدم گردنفرازى' و 'فروتنى' است، چنانكه امير مومنان "ع" فرموده است: 'و اعتمدوا وضع التذلل على روسكم و القاء التعزز تحت اقدامكم و خلع التكبر من اعناقكم و اتخذوا التواضع مسلحه بينكم و بين عدوكم ابليس و جنوده.' [ همان، خطبه ى 192. ] تاج افتخار فروتنى را بر سرهاى خويش نهيد و گردنفرازى را به زير پاى خود بيفكنيد و رشته ى تكبر را از گردنهايتان فرود آريد و افتادگى را همچون سپرى ميان خود و دشمن- شيطان و سپاهيان او- بشماريد. اگر فهم انسان از حكومت و مديريت به خودبزرگ بينى و قدرتمدارى كشيده شود، براى خود جايگاهى خدايى قائل مى شود و ديگران را چون بندگان خود به خدمت مى گيرد و در اين صورت خود را همنبرد با خداوند مى خواند. امير مومنان على "ع" در اين باره به مالك اشتر چنين هشدار داده است: 'اياك و مساماه الله فى عظمته و التشبه به فى جبروته، فان الله يذل كل جبار و يهين كل مختال.' [ همان، نامه ى 53. ] بپرهيز از اينكه خود را در عظمت با خدا برابر دارى، يا در كبريا و جبروت، خود را همانند او دانى كه خدا هر سركشى را خوار مى نمايد و هر خودكامه اى را پست و بى مقدار مى سازد. و نيز آن حضرت براى زدودن چنين فهمى از حكومت و مديريت، در ضمن خطبه اى كه آموزش حقوقى داده و حقوق متقابل را تبيين كرده، چنين فرموده است: 'فانما انا و انتم عبيد مملوكون لرب لا رب غيره.' [ همان، خطبه ى 216. ] جز اين نيست كه ما و شما بندگان و مملوك پروردگاريم و جز او پروردگارى نيست. بنابراين در انديشه ى سياسى امام على "ع" مفهوم حكومت به مفهوم قدرتمدارى و سلطه گرى و فرمانفرمايى و خودكامگى نيست، بلكه امانتدارى و خدمتگزارى و پاسدارى و مهرورزى است. امير مومنان "ع" در عهدنامه ى مالك اشتر بدو چنين آموزش داده است: 'و اشعر قلبك الرحمه للرعيه و المحبه لهم و اللطف بهم و لا تكونن عليهم سبعا ضاريا تغتنم اكلهم، فانهم صنفان: اما اخ لك فى الدين، او نظير لك فى الخلق.' [ همان، نامه ى 53. ] قلب خود را از مهربانى و دوستى و لطف به مردمان لبريز ساز و مبادا نسبت به آنان چون جانور درنده ى آزاركننده اى باشى كه خوردنشان را غنيمت شمارى، زيرا مردمان دو دسته اند: دسته اى برادر دينى تواند و دسته ى ديگر در آفرينش با تو همانندند.