رفاهت - حکومت حکمت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حکومت حکمت - نسخه متنی

مصطفی دلشاد تهرانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


بخش را برگزيد، بپذير و بر او خرده مگير. پس، مانده را دو بخش كن و او را مخير گردان و هر بخش را كه برداشت متعرض او مشو. پس پيوسته چنين كن تا آنچه از مال او باقى مى آيد، حق خدا را ادا كردن شايد. پس حق خدا را از او بگير "و اگر گمان زيان كند" و خواهد آنچه را قسمت شده به هم زند، بپذير.

اين همه سفارش براى آن است كه ايجاد امنيت هدفى اساسى در حكومت است و جز در سايه ى امنيتى همه جانبه و فراگير نمى توان رشد و توسعه و تعالى فراهم نمود. امنيت اقتصادى نيز بايد همه جانبه و فراگير باشد، براى توليدكنندگان، توزيع كنندگان، عرضه كنندگان، بازرگانان، خدمتگزاران، مصرف كنندگان و جز آنان. امير مومنان على "ع" در اين باره در عهدنامه ى مالك اشتر چنين فرموده است:

'ثم استوص بالتجار و ذوى الصناعات و اوص بهم خيرا: المقيم منهم و المضطرب بماله و المترفق ببدنه، فانهم مواد المنافع و اسباب المرافق، و جلابها من المباعد و المطارح، فى برك و بحرك و سهلك و جبلك و حيث لا يلتئم الناس لمواضعها و لا يجتروون عليها، فانهم سلم لا تخاف بائقته و صلح لا تخشى غائلته. و تفقد امورهم بحضرتك و فى حواشى بلادك. و اعلم- مع ذلك- ان فى كثير منهم ضيقا فاحشا و شحا قبيحا و احتكارا للمنافع و تحكما فى البياعات و ذلك باب مضره للعامه و عيب على الولاه. فامنع من الاحتكار، فان رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- منع منه. و ليكن البيع بيعا سمحا: بموازين عدل و اسعار لا تجحف بالفريقين من البائع و المبتاع. فمن قارف حكره بعد نهيك اياه فنكل به و عاقبه فى غير اسراف.' [ همان، نامه ى 53. ]
ديگر اينكه نيكى به بازرگانان و صنعتگران را بر خود بپذير و سفارش كردن به نيكويى درباره ى آنان را به عهده گير، چه كسى كه بر جاى بود و چه آن كه با مال خود از اين سو بدان سو رود و با دسترنج خود كسب كند، كه آنان مايه هاى منفعتند و پديدآورندگان وسيلتهاى آسايش و راحت. و آورنده ى آن از جاهاى دوردست و دشوار، در بيابان و دريا و دشت و كوهسار. جايى كه مردمان در آنجا گرد نيايند و در رفتن بدان جا دليرى ننمايند. اين بازرگانان مردمى آرامند و نمى ستيزند و آشتى جويند و فتنه اى نمى انگيزند. به كار آنان بنگر، چه در آنجا باشند كه خود به سر مى برى و يا در شهرهاى ديگر. و با اين همه بدان كه ميان بازرگانان بسيار كسانند كه معاملتى بد دارند، بخيلند و در پى احتكارند. سود خود را مى كوشند و كالا را به هر بها كه خواهند مى فروشند و اين سودجويى و گرانفروشى زيانى است براى همگان و عيب است بر واليان. پس بايدت از احتكار منع نمود كه رسول خدا "ص" از آن منع فرمود. و بايد خريد و فروش آسان صورت پذيرد و با ميزان عدل انجام گيرد. با نرخهاى رايج بازار- نه به زيان فروشنده و نه خريدار. و آن كه پس از منع تو دست به احتكار زند، او را كيفر ده و عبرت ديگران گردان و در كيفر او اسراف روا مدان.

وجوه ياد شده از امنيت در سايه ى امنيت قضايى به درستى تامين مى شود. امام "ع" درباره ى فراهم كردن امنيت قضايى در عهدنامه ى مالك اشتر چنين رهنمود داده است:

'ثم اختر للحكم بين الناس افضل رعيتك فى نفسك، ممن لا تضيق به الامور و لا تمحكه الخصوم و لا يتمادى فى الزله و لا يحصر من الفى ء الى الحق اذا عرفه، و لا تشرف نفسه على طمع و لا يكتفى بادنى فهم
دون اقصاه و اوقفهم فى الشبهات و اخذهم بالحجج و اقلهم تبرما بمراجعه الخصم و اصبرهم على تكشف الامور و اصرمهم عند اتضاح الحكم، ممن لا يزدهيه اطراء و لا يستميله اغراء و اولئك قليل ثم اكثر تعاهد قضائه و افسح له فى البذل ما يزيل علته و تقل معه حاجته الى الناس. و اعطه من المنزله لديك ما لا يطمع فيه غيره من خاصتك، ليامن بذلك اغتيال الرجال له عندك. فانظر فى ذلك نظرا بليغا، فان هذا الدين قد كان اسيرا فى ايدى الاشرار، يعمل فيه بالهوى و تطلب به الدنيا.' [ همان. ]

و براى داورى ميان مردم خود آن را گزين كه نزد تو برترين است. آن كه كارها بر او دشوار نگردد و ستيز خصمان وى را به لجاجت نكشاند و در خطا پايدار نبود و چون حق را شناخت در بازگشت بدان درنماند. و نفس او به طمع ننگرد، و تا رسيدن به حق، به اندك شناخت بسنده نكند و در شبهتها درنگش از همه بيش باشد و حجت را بيش از همه به كار برد و از آمد و شد صاحبان دعوى كمتر به ستوه آيد و در آشكار گشتن كارها شكيباتر بود و چون حكم روشن باشد در داورى قاطع تر. آن كس كه ستايش فراوان وى را به خودبينى نكشاند و خوشامدگويى او را برنيانگيزاند و اينان اندك اند. پس داورى چنين كس را فراوان تيماردار و در بخشش بدو گشاده دستى به كار آر، چندان كه نياز وى به مردمان كم افتد و رتبت او را نزد خود چندان بالا بر كه از نزديكانت كسى درباره ى وى طمع نكند و از گزند مردمان نزد تو ايمن ماند. در اين باره نيك بنگر كه اين دين در دست بدكاران گرفتار بود، كه در آن از روى هوس مى راندند و به نام دين دنيا را مى خوردند.
فراهم بودن امنيت در حكومت على "ع" از چنان جايگاهى برخوردار بود كه با دريده شدن مرزهاى آن و سستى كوفيان در دفاع از حرمت مردمان، امام "ع" تا مرز مرگ پيش رفت و اندوه شكسته شدن حريم امنيت مردمان، امام "ع" را شكسته نمود.

پس از جنگ نهروان و فرونشستن فتنه ى مقدس مابان خوارج، امير مومنان على "ع" مردم را به نبرد با معاويه و قاسطين فراخواند، اما آنان سستى نمودند و كوتاهى ورزيدند. معاويه اوضاع را مغتنم شمرد و گروههايى غارتگر را به سوى مناطق مختلف تحت حكومت امام "ع" گسيل كرد تا به قتل و غارت بپردازند و با سرعت بگريزند و بدين ترتيب امنيت مناطق تحت حكومت امام "ع" را سلب نمايند و فرصت اقدامات اصلاحى را از امام بگيرند و مردم را در هراس قرار دهند و حكومت و جامعه را به انفعال بكشانند، در اين ميان گروهى از قاسطين به سركردگى سفيان بن عوف غامدى به شهر 'انبار' [ 'انبار' شهرى در ده فرسخى غرب بغداد و از شهرهاى آباد عصر ساسانى بوده است. ايرانيان آن را فيروز شاپور مى گفتند و به دست شاپور بن هرمز ذوالاكتاف بنياد گذاشته شده بود. در وجه تسميه ى آن به 'انبار' مطالبى گفته شده است از جمله اينكه پادشاهان ايران در آنجا گندم و جو و كاه براى لشكريان خود انبار و ذخيره مى كردند. اين شهر به سال 12 هجرى به دست خالد بن وليد فتح شد. ر. ك: شهاب الدين ابوعبدالله ياقوت الحموى، معجم البلدان، دار بيروت للطباعه و النشر، بيروت، 1408 ق. ج 1، صص 258-257، محمد فريد بن مصطفى وجدى، دائره المعارف القرن العشرين، دار الكفر، بيروت، 1399 ق. ج 1، ص 632. ]

حمله كردند. فرمانده پادگان آنجا يعنى ابوحسان اشرس بن حسان بكرى با عده اى اندك به مقابله برخاست، زيرا جمعى از ايستادگى و دفاع شانه خالى كردند. آن عده ى اندك مردانه پيكار كردند و همگى به شهادت رسيدند. نيروهاى قاسطين وارد شهر شدند و غارت كردند و به سرعت گريختند. وقتى خبر اين تجاوز به گوش امام "ع" رسيد، به منبر رفت و مردم را به حركت فراخواند، اما جوابى نشنيد. حضرت از منبر به زير آمد و به طرف نخيله "ميدان بسيج و سان لشكر كوفه" پياده و غضبناك روان شد. سران و بزرگان كوفه آن حضرت را با اصرار برگرداندند. آن گاه امام "ع" هشت هزار نفر را به فرماندهى سعيد بن قيس همدانى به تعقيب غارتگران فرستاد، اما آنها به شام گريخته بودند و سعيد بى نتيجه به كوفه بازگشت. در اين مدت امير مومنان "ع" سخت اندوهگين بود و از شدت رنج شكسته شدن حرمت مردمان و امنيت ايشان و نيز از ناراحتى سستى كوفيان افسرده و رنجور بود، تا جايى كه نتوانست ايستاده خطبه بخواند
و خطبه ى مشهور 'جهاديه' را نوشت و به دست مولاى خود سعد داد و فرمود براى مردم بخواند. [ ابواسحاق ابراهيم بن محمد الكوفى المعروف بابن هلال الثقفى. الغارات، حققه و علق عليه السيد عبدالزهراء الحسينى الخطيب. الطبعه الاولى، دار الاضواء، بيروت، 1407 ق. صص 325-324، ابوالعباس محمد بن يزيد بن عبدالاكبر الثمالى الازدى، الكامل فى اللغه و الادب، موسسه المعارف، بيروت، ج 1، ص 13، شرح ابن ابى الحديد، ج 2، صص 88-87، پرتوى از نهج البلاغه، ج 1، صص 339-338. ]

در بخشى از اين خطبه حساسيت امام "ع" درباره حرمت مردمان و مرتبت امنيت ايشان نزد آن حضرت چنين آمده است:

'و هذا اخو غامد قد وردت خيله الانبار و قد قتل حسان ابن حسان البكرى، و ازال خيلكم عن مسالحها و لقد بلغنى ان الرجل منهم كان يدخل على المراه المسلمه و الاخرى المعاهده، فينزع حجلها و قلبها و قلائدها و رعثها، ما تمتنع منه الا بالاسترجاع و الاسترحام، ثم انصرفوا وافرين ما نال رجلا منهم كلم و لا اريق لهم دم. فلو ان امرءا مسلما مات من بعد هذا اسفا ما كان به ملوما، بل كان به عندى جديرا.' [ نهج البلاغه، خطبه ى 27. ]

اكنون سربازان اين مرد غامدى به انبار درآمده و حسان پسر حسان بكرى را كشته و مرزبانان را از جايگاههاى خويش رانده اند. شنيده ام مهاجم به خانه هاى مسلمانان و كسانى كه در پناه اسلامند درآمده، گردنبند و دستبند و گوشواره و خلخال از گردن و دست و پاى زنان به در مى كرده است، در حالى كه ستمديدگان در برابر آن متجاوزان، جز زارى و رحمت خواستن سلاحى نداشته اند. سپس غارتگران، پشتواره ها از مال مسلمانان بسته، نه كشته اى بر جاى نهاده و نه خسته، به شهر خود بازگشته اند. اگر از اين پس مرد مسلمانى از غم چنين حادثه بميرد، چه جاى ملامت است، كه در ديده ى من شايسته ى چنين كرامت است.

امام "ع" حرمت و امنيت مردمان را چنان پاس مى داشت كه آن را از جان خود بالاتر مى دانست.
امير مومنان "ع" امنيت مرزها را نيز از امور اساسى معرفى كرده و درباره ى سپاهيان چنين فرموده است:

'فالجنود، باذن الله، حصون الرعيه و زين الولاه و عز الدين و سبل الامن و ليس تقوم الرعيه الا بهم.' [ همان، نامه ى 53. ]

پس سپاهيان به فرمان خدا، مردمان را دژهاى استوارند و واليان را زينت و وقار. دين به آنان ارجمند است و راهها بدانان امن و كار مردمان جز به سپاهيان قرار نگيرد.

امير مومنان على "ع" امنيت را فقط براى مناطق تحت حكومت خود نمى خواست، بلكه به صلح جهانى مى انديشيد و امنيت را براى همگان مى خواست، چنانكه در عهدنامه ى مالك اشتر، به وى چنين نوشته است:

'و لا تدفعن صلحا دعاك اليه عدوك و لله فيه رضى. فان فى الصلح دعه لجنودك و راحه من همومك و امنا لبلادك و لكن الحذر كل الحذر من عدوك بعد صلحه، فان العدو ربما قارب ليتغفل فخذ بالحزم و اتهم فى ذلك حسن الظن. و ان عقدت بينك و بين عدوك عقده، او البسته منك ذمه، فحط عهدك بالوفاء و ارع ذمتك بالامانه و اجعل نفسك جنه دون ما اعطيت، فانه ليس من فرائض الله شى ء الناس اشد عليه اجتماعا، مع تفرق اهوائهم و تشتت آرائهم، من تعظيم الوفاء بالعهود. و قد لزم ذلك المشركون فيما بينهم دون المسلمين لما استوبلوا من عواقب الغدر، فلا تغدرن بذمتك و لا تخيسن بعهدك و لا تختلن عدوك، فانه لا يجترى على الله الا جاهل شقى. و قد جعل الله عهده و ذمته امنا افضاه بين العباد برحمته و حريما يسكنون الى منعته، و يستفيضون الى جواره، فلا اذغال
و لا مدالسه و لا خداع فيه و لا تعقد عقدا تجوز فيه العلل و لا تعولن على لحن قول بعد التاكيد و التوثقه. و لا يدعونك ضيق امر، لزمك فيه عهد الله، الى طلب انفساخه بغير الحق. فان صبرك على ضيق امر ترجو انفراجه و فضل عاقبته، خير من غدر نخاف تبعته و ان تحيط بك من الله فيه طلبه، لا تستقبل فيها دنياك و لا آخرتك. اياك و الدماء و سفكها بغير حلها، فانه ليس شى ء ادنى لنقمه و لا اعظم لتبعه و لا احرى بزوال نعمه و انقطاع مده، من سفك الدماء بغير حقها. و الله سبحانه مبتدى ء بالحكم بين العباد، فيما تسافكوا من الدماء يوم القيامه، فلا تقوين سلطانك بسفك دم حرام، فان ذلك مما يضعفه و يوهنه، بل يزيله و ينقله.' [ همان. ]

و از صلحى كه دشمن تو را بدان خواند و رضاى خدا در آن بود، روى متاب كه صلح سربازان تو را آسايش رساند و از اندوههايت برهاند و شهرهايت ايمن ماند. ليكن زنهار! زنهار! از دشمن خود پس از صلح بپرهيز كه بسا دشمن به نزديكى گرايد تا غفلتى يابد- و كمين خود بگشايد. پس دورانديش شو و به راه خوش گمانى مرو. و اگر با دشمنت پيمانى نهادى و در ذمه ى خود او را امان دادى به عهد خويش وفا كن و آنچه را بر ذمه دارى ادا و خود را چون سپرى برابر پيمانت برپا، چه مردم بر هيچ چيز از واجبها خدا چون بزرگ شمردن وفاى به عهد سخت همداستان نباشد با همه هواهاى گونه گون كه دارند و رايهاى مخالف يكديگر كه در ميان آرند. و مشركان نيز جدا از مسلمانان وفاى به عهد را ميان خود لازم مى شمرند، چه زيان پايان ناگوار پيمان شكنى را بردند. پس در آنچه به عهده گرفته اى خيانت مكن و پيمانى را كه بسته اى مشكن و دشمنت را كه- در پيمان توست- مفريب كه جز نادان بدبخت بر خدا دليرى نكند. و خدا پيمان و زينهار
خود را امانى قرار داده و از در رحمت به بندگان رعايت آن را بر عهده همگان نهاده و چون حريمى استوارش ساخته تا در استوارى آن بيارمند و رخت به پناه آن كشند. پس در پيمان نه خيانتى توان كرد و نه فريبى داد و نه مكرى پيش آورد و پيمانى مبند كه آن را تاويلى توان كرد- يا رخنه اى در آن پديد آورد. و چون پيمانت استوار شد و عهدت برقرار- راه خيانت مپوى- و براى بر هم زدنش خلاف معنى لفظ را مجوى و مبادا سختى پيمانى كه بر عهده ات فتاده و عهد خدا آن را بر گردنت نهاده، سر بردارد و تو را- به ناحق- بر به هم زدن آن پيمان وادارد، كه شكيبايى كردنت در كار دشوارى كه گشايش آن را اميدوارى و پايان نيكويى اش را انتظار، بهتر از مكرى است كه از كيفر آن ترسانى و اين كه خدا تو را چنان بازخواست كند كه درخواست بخشش او را در دنيا و آخرت نتوانى. و بپرهيز از خونها و ريخن آن به ناروا، كه چيزى چون ريختن خون به ناحق- آدمى- را به كيفر نرساند و گناه را بزرگ نگرداند و نعمت را نبرد و رشته عمر را نبرد و خداوند سبحان روز رستاخيز نخستين داورى كه ميان بندگان كند، در خونهايى باشد كه از يكديگر ريخته اند. پس حكومت خود را با ريختن خونى به حرام نيرومند مكن كه خون به حرام ريختن قدرت را به ناتوانى و سستى كشاند، بلكه دولت را از صاحب آن به ديگرى بگرداند.

رفاهت

فراهم آوردن رفاه و آسايش و تحقق كفاف در زندگى براى همگان از اهداف اساسى در حكومت است كه بدان مسير تعالى آدميان هموار مى گردد. امير مومنان على "ع" در حكمتى نورانى فرموده است:
'من اقتصر على بلغه الكفاف فقد انتظم الراحه و تبوا خفض الدعه.' [ همان، حكمت 371. ]

هر كه به مقدار نياز اكتفا كند، آسايش و راحتى خود را فراهم آورد و گشايش و آرامش را به دست آورد.

امام على "ع" در حيطه ى حكومت خود حداقل نياز معيشتى همگان را تامين كرد و در راه فقرزدايى و تامين معيشتى گامهايى جدى برداشت، چنانكه خود فرمود:

'ما اصبح بالكوفه احد الا ناعما، ان ادناهم منزله لياكل البر و يجلس فى الظل و يشرب من ماء القراب.' [ ابوجعفر محمد بن على بن شهرآشوب، مناقب آل ابى طالب، دارالاضواء، بيروت، 1405 ق. ج 2، ص 99، بحارالانوار، ج 40، ص 327. ]

كسى در كوفه نيست كه در رفاه به سر نبرد، حتى پايين ترين افراد نان گندم مى خورند و سرپناه دارند و از آب فرات مى آشامند.

امام على "ع" به رفاه عمومى توجهى تام داشت و عمران و آبادى سرزمينها و تامين شرافتمندانه و كرامت مدارانه مردمان را از اهداف حكومت خود مى دانست، چنانكه درباره ى مقاصد حكومتى خويش فرمود:

'... و نظهر الاصلاح فى بلادك.' [ نهج البلاغه، كلام، 131. ]

مقصد ما آن است كه اصلاح را در شهرهاى تو "اى خدا" آشكار نماييم.

با سامان دهى درست شهر و سرزمينها و آباد كردن آنها و افزايش درآمدها و دادن سهمها و بهره ها به حق و توزيع عادلانه ى درآمدهاست كه زمينه ى لازم براى رفاه همگانى فراهم مى شود. امير مومنان على "ع" در اهداف و برنامه هاى حكومتى خود بدين امور توجهى جدى داشت و ديدگاههاى خود را به روشنى بيان كرده است. در عهدنامه ى مالك اشتر، به وى چنين نوشته است:
'و تقفد امر الخراج بما يصلح اهله، فان فى صلاحه و صلاحهم صلاحا لمن سواهم و لا صلاح لمن سواهم الا بهم، لان الناس كلهم عيال على الخراج و اهله. و ليكن نظرك فى عماره الارض ابلغ من نظرك فى استجلاب الخراج، لان ذلك لا يدرك الا بالعماره و من طلب الخراج بغير عماره اخرب البلاد و اهلك العباد و لم يستقم الا قليلا. فان شكوا ثقلا او عله، او انقطاع شرب او باله، او احاله ارض اعتمرها غرق، او اجحف بها عطش، خففت عنهم بما ترجو ان يصلح به امرهم و لا يثقلن عليك شى ء خففت به الموونه عنهم، فانه ذخر يعودون به عليك فى عماره بلادك و تزيين ولايتك، مع استجلابك حسن ثنائهم و تبجحك باستفاضه العدل فيهم، معتمدا فضل قوتهم، بما ذخرت عندهم من اجمامك لهم و الثقه منهم بما عودتهم من عدلك عليهم و رفقك بهم، فربما حدث من الامور ما اذا عولت فيه عليهم من بعد احتملون طيبه انفسهم به، فان العمران محتمل ما حملته و انما يوتى خراب الارض من اعواز اهلها و انما يعوز اهلها لاشراف انفس الولاه على الجمع و سوء ظنهم بالبقاء و قله انتفاعهم بالعبر.' [ همان، نامه ى 53. ]

و در كار خراج چنان بنگر كه اصلاح خراج دهندگان در آن است، چه صلاح خراج و خراج دهندگان به صلاح ديگران است و كار ديگران سامان نگيرد تا كار خراج دهندگان سامان پذيرد، كه مردمان همگان، هزينه خوار خراجند و خراج دهندگان و بايد نگريستنت به آبادانى زمين بيشتر از ستاندن خراج بود، كه ستاندن خراج جز به آبادانى ميسر نشود و آن كه خراج خواهد و به آبادانى نپردازد، شهرها را ويران كند و بندگان را هلاك سازد و كارش جز اندكى راست نيايد و

/ 38