خاستگاه حكومت - حکومت حکمت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حکومت حکمت - نسخه متنی

مصطفی دلشاد تهرانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خاستگاه حكومت

با توجه به اهميت و جايگاه ضرورى حكومت، اين پرسش مطرح مى شود كه در انديشه ى سياسى على "ع" خاستگاه حكومت كجاست و مشروعيت سياسى حكومت به چيست و تحقق مقبول آن بر چه اساس است؟ اينكه حكومت با چه خاستگاهى مشروعيت سياسى مى يابد و مى تواند به عنوان سازمان و نهادى كه حق استفاده از قدرت و اقتدار را دارد، در عرصه ى جامعه عمل نمايد و به اداره ى امور بپردازد، از مسائل تعيين كننده در هر نظام فكرى و سياسى است. آنچه از نهج البلاغه برمى آيد اين است كه حق حاكميت براى مردم از سوى خداى متعال به رسميت شناخته شده است و خداى رحمان حق تعيين سرنوشت سياسى مردمان را به آنان واگذاشته و تحقق حكومت از آن مردم
است و خداوند در اين جهت مردمان را با شناختهاى فطرى و ملاكهاى عقلى و رهنمودهاى دينى هدايت كرده است، تا مردمان با آزادى و اختيار و از سر بينايى و دانايى به صالحان و شايستگان روى كنند و با اقبال به حق، حكومت را تحقق بخشند كه پاسدار حرمت و حقوق آنان باشد و عدالت و رفاهت برپا نمايد. و مساوات و اخوت فراهم سازد و بر اساس حريت و بصيرت زمينه ى عبوديت پروردگار را محقق نمايد. سخن امير مومنان "ع" درباره انديشه ى ضد حكومت و مخالف حق حاكميت مردم كه از جانب خوارج مطرح شده بود- چنانكه گذشت- نشان دهنده ى ديدگاه امام "ع" درباره ى خاستگاه حكومت است و اينكه حاكميت مطلق در همه ى امور از آن پروردگار عالميان است و هم او حق حكومت به انسانها بخشيده و مردمان را بر سرنوشت اجتماعى و سياسى خويش حاكم ساخته است:

'نعم انه لا حكم الا لله و لكن هولاء يقولون لا امره الا لله و انه لابد للناس من امير، بر او فاجر.' [ نهج البلاغه، كلام 40. ]

آرى حكم جز از آن خدا نيست، ليكن اينان مى گويند فرمانروايى و حكومت، جز براى خدا روا نيست، در حالى كه مردمان را حاكمى بايد، نيكوكار يا تبهكار.

امير مومنان على "ع" درباره تحقق حكومت خود نيز فرموده است:

'اما و الذى فلق الحبه و برا النسمه، لو لا حضور الحاضر و قيام الحجه بوجود الناصر و ما اخذ الله على العلماء الا يقاروا على كظه ظالم و لا سغب مظلوم، لالقيت حبلها على غاربها و لسقيت آخرها بكاس اولها.' [ همان، خطبه ى 3. ]

آرى، به حق آن كه دانه را شكافت و جان را آفريد، اگر حضور
حاضران و اتمام حجت با اعلام وجود ناصران نبود و اگر خداوند از عالمان پيمانى سخت نگرفته بود كه در برابر شكمبارگى ستمگر و گرسنگى ستمديده هيچ آرام و قرار نگيرند، بى تامل رشته ى حكومت را از دست مى گذاشتم و پايانش را چون آغازش مى انگاشتم و چون گذشته، خود را به كنارى مى داشتم.

/ 38