حق حكومت - حکومت حکمت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حکومت حکمت - نسخه متنی

مصطفی دلشاد تهرانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حق حكومت

حق حكومت و مديريت براى چه كسانى است؟ و اين حق تابع چيست و بر چه اساسى حق حكومت براى اشخاصى پيدا مى شود؟

با توجه به آنچه درباره ى خاستگاه حكومت مطرح شد، امير مومنان على "ع" حكومت و مديريت را در همه ى مراتبش حق شايستگان مى داند و به صراحت بيان مى فرمايد كه زمامدارى و اداره ى امور مردمان بايد بر عهده ى كسانى باشد كه شايستگيهاى لازم را داشته باشند و تا كسى از ويژگيها و شروط لازم كه اهليت حكومت و مديريت را فراهم مى نمايد، برخوردار نباشد، حق حكومت نمى يابد و اگر كسانى بدون صلاحيتهاى لازم در مصدر امور قرار گيرند، جز تباهگرى به بار نخواهند آورد. البته اگر كسانى نيز همه ى صلاحيتها را داشته باشند، ولى اقبال مردم بديشان تحقق نيابد، حكومت و مديريت براى آنان محقق نمى شود. امير مومنان على "ع" در اين باره سخنانى روشن و روشنگر دارد، چنانكه درباره اوصياى پيامبر و شايستگان زمامدارى امت پس از آن حضرت فرموده است:

'هم اساس الدين و عماد اليقين، اليهم يفى ء الغالى و بهم يلحق التالى. و لهم خصائص حق الولايه و فيهم الوصيه و الوراثه.' [ همان. ]
آل محمد "ص" پايه ى دين و ستون يقينند. هر كه از حد درگذرد به آنان بازگردد و آن كه وامانده، بديشان پيوندد. خصوصيات حق ولايت و حكومت در آنان است و وصيت و وراثت در حق آنان ثابت است.

امام "ع" حق ولايت و حكومت را بر اساس خصوصياتى مى داند كه موجب اين حق مى شود، چنانكه آن حضرت در ابتداى خطبه اى كه در رحبه ى كوفه در ميان خواص اصحاب خود ايراد كرده و گوشه اى از جوش سينه و درد دل خود را چون آتش فشانى سرازير نموده و سپس خاموش شده "شقشقه هدرت ثم قرت" فرموده است: [ سيد محمد مهدى جعفرى، پرتوى از نهج البلاغه، پژوهش و برگردان و ويراستارى با استفاده از ترجمه ى سيد محمود طالقانى، چاپ اول، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1372 ش. ج 1، ص 128. ]

'اما و الله لقد تقمصها فلان و انه ليعلم ان محلى منها محل القطب من الرحى. ينحدر عنى السيل و لا يرقى الى الطير.' [ نهج البلاغه، خطبه ى 3. ]

آرى، به خدا سوگند فلان، جامه ى خلافت را بدون اينكه اندامش براى آن متناسب باشد، در بركرد، با آنكه به خوبى مى دانست كه موقعيت من نسبت به خلافت، موقعيت قطب است نسبت به آسيا. چشمه هاى فضايل و معارف، سرشار و سيل آسا از دامنه ى كوه وجود من فرومى ريزد و پرنده ى "همتهاى بلند" به قله ى شامخ من نرسد. [ پرتوى از نهج البلاغه، ج 1، ص 135. ]

بر اساس همين جايگاه و فضايل و معارف بود كه امير مومنان على "ع" خود را سزاوارترين كس براى حكومت و اداره ى امور امت و هدايت مردمان به سر منزل مقصود دانسته و اين حقيقت را مكرر گوشزد كرده است. پس از رحلت پيامبر و ماجراى سقيفه، چون از امام "ع" خواستند كه بيعت كند، فرمود:

'انا احق بهذا الامر منكم...' [ ابومحمد عبدالله بن مسلم بن قتيبه الدينورى، الامامه و السياسه، مكتبه الحلبى، مصر، 1388 ق. ج 1، ص 11، ابوبكر احمد بن عبدالعزيز الجوهرى، السقيفه و فدك، روايه عزالدين عبدالحميد بن هبه الله ابن ابى الحديد المعتزلى، تقديم و جمع و تحقيق محمد هادى الامينى، مكتبه نينوى الحديثه، طهران، ص 60، شرح ابن ابى الحديد، ج 6، ص 11. ]

من به اين حكومت از شما سزاوارم.

و همچنين در پاسخ به آنان كه سالخوردگى را شرط تصدى حكومت مطرح
كردند و بر اين اساس بيعت سقيفه را توجيه نمودند، فرمود:

'فو الله يا معشر المهاجرين، لنحن احق الناس به، لانا اهل البيت و نحن احق بهذا الامر منكم ما كان فينا القارى لكتاب الله، الفقيه فى دين الله، المضطلع بامر الرعيه، المدافع عنهم الامور السيئه، القاسم بينهم بالسويه، و الله انه لفينا، فلا تتبعوا الهوى فتضلوا عن سبيل الله، فتزدادوا من الحق بعدا.' [ الامامه و السياسه، ج 1، ص 12، با قدرى اختلاف، السقيفه و فدك، ص 61، شرح ابن ابى الحديد، ج 6، ص 12. ]

اى گروه مهاجران! به خدا سوگند كه ما بر امر خلافت از تمام مردم سزاوارتريم، زيرا ما اهل بيت پيامبريم و ما به اين امر از شما شايسته تريم مادام كه قرائت كننده ى كتاب خدا، فقيه در دين خدا، آگاه به سنتهاى رسول خدا، قوى در كار رعيت و بازدارنده ى امور ناخوشايند از مردمان و تقسيم كننده ى بيت المال به مساوات ميان ايشان، در ميان ما است، پس هواى نفس را پيروى نكنيد كه در اين صورت از راه خدا گمراه مى شويد و پيوسته از حق دور و دورتر مى گرديد.

و نيز پس از بيعت جمعى با عثمان خطاب به آنان فرمود:

'لقد علمتم انى احق الناس بها من غيرى.' [ نهج البلاغه، خطبه ى 74. ]

همانا مى دانيد كه سزاوارتر از ديگران به خلافت منم.

و چون پس از بيست و پنج سال، مردم گرد امام "ع" را گرفتند و با اصرار با او بيعت نمودند، فرمود:

'الان اذ رجع الحق الى اهله و نقل الى منتقله.' [ همان، خطبه ى 2. ]

اكنون حق به خداوند آن رسيد و رخت بدانجا كه بايسته ى اوست كشيد. البته اين حق، جز با خواست و رويكرد مردم محقق نمى شود، چنانكه

امير مومنان على "ع" فرموده است:

'ان لنا حقا، ان نعطه ناخذه.' [ شرح ابن ابى الحديد، ج 6، ص 167. ]

همانا ما را حقى است كه اگر آن را به ما بدهند، بستانيم.

امير مومنان على "ع" درباره ى چگونگى اقبال مردم به وى پس از بيست و پنج سال و تحقق حكومت مردمى خود فرموده است:

'فما راعنى الا و الناس كعرف الضبع الى، ينثالون على من كل جانب، حتى لقد وطى ء الحسنان و شق عطفاى، مجتمعين حولى كربيضه الغنم.' [ نهج البلاغه، خطبه ى 3. ]

ناگهان ديدم مردم از هر سوى روى به من نهادند و چون يال كفتار پس و پشت هم ايستادند، چندان كه حسنان فشرده گشتند و دو پهلويم آزرده گرديد. مردم چون گله ى گوسفند سرنهاده به هم گرد من فراهم آمدند.

مردم گرد امام "ع" را گرفتند و پس از اصرار بسيار، در كمال آزادى و بينايى با امير مومنان "ع" بيعت كردند، چنانكه حضرتش فرموده است:

'و بايعنى الناس غير مستكرهين و لا مجبرين، بل طائعين مخيرين.' [ همان، نامه ى 1. ]

مردم بدون اكراه و اجبار و از سر ميل و اختيار با من بيعت كردند.

بدين ترتيب با اقبالى مردمى و بيعتى همگانى از سر ميل و آزادى حكومت امام "ع" تحقق يافت.

/ 38