قضاوتهای امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)

محمدتقی شوشتری

نسخه متنی -صفحه : 270/ 242
نمايش فراداده

كتك زدن به جاى تسليت گفتن

ابن ابى الحديد آورده: عمر شنيد در ميان خانه اى نوحه سرايى و مرثيه خوانى هست، پس در حالى كه تازيانه در دست داشت وارد خانه گرديد، ديد زنانى به سوك نشسته و در مصيبت فقدان تازه گذشته خود گريه و زارى مى كنند، عمر شروع به زدن آنان كرد تا اين كه به زن نوحه خوان رسيد پس چنان با تازيانه بر سر و صورتش نواخت كه خمارش "روسرى اش" از سرش بيفتاد، آنگاه به غلام خود گفت: بزن اين نائحه را كه او احترامى ندارد و پس از آن به زنان مصيبت زده گفت: اين زن به خاطر مصيبت شما نمى گريد، بلكه مى خواهد پولتان را بگيرد، او مرده ها و زنده هاى شما را آزار مى دهد او شما را از صبر و شكيبايى باز مى دارد، و خدا به آن دستور داده، او شما را به جزع و بى تابى وا مى دارد، و خدا از آن نهى نموده است.

مؤ لّف:

وارد شدن در خانه ديگران بدون اجازه بر خلاف حكم قرآن و همچنين ضرب و شتم انسانهايى بى گناه، و نظر كردن به زنانى نامحرم، و ستم نمودن بر بانوانى داغديده همه نزد خدا گناهانى بزرگ و نزد مردم، اعمالى بس زشتند، و كسب زن نوحه گر در صورتى كه به باطل نوحه نكند حلال و مباح مى باشد.

و اين كه عمر گفته: زن نائحه، مردگان شما را آزار مى دهد، افترايى است بر خدا؛ زيرا خداوند مى فرمايد: ولا تزر وازره وزر اخرى، بلكه آن احترامى است براى بازماندگان، و تجليلى است از مردگان. و چگونه گريه كردن بر اموات مذموم باشد حال آن كه رسول خدا بنابر آنچه كه در روايات آمده آن هنگام كه صداى گريه اى از خانه عمويش حمزه كه در جنگ احد به شهادت رسيده بود نشنيد، فرمود: لكن حمزه لابوا كى له؛ اما حمزه گريه كننده ندارد. و به همين جهت زنان انصار نخست بر حضرت حمزه سوگوارى و مرثيه خوانى مى كردند و سپس بر شهيدان خود، و اين سنتى شد در مدينه.

و نيز رسول خدا صلى الله عليه و آله در مصيبت وفات فرزندش ابراهيم گريه كرد و فرمود: تدمع العين و لا نقول ما يسخط الرب؛ ديدگان اشك مى ريزند ولى سخنى كه خشم خدا را موجب گردد نمى گوييم.

و رسول خدا صلى الله عليه و آله پيش از آن نيز يك بار وى را از اين كار بازداشته بود ولى او اعتنايى نكرده و باز هم مرتكب شده بود. چنانچه در عقد الفريد آمده: رسول خدا صلى الله عليه و آله بر گروهى از زنان كه در مصيبت فقدان عزيزشان گريه مى كردند مى گذشت، در اين موقع زنان را از اين عمل منع نمود، رسول خدا به عمر فرمود: آنان را به حال خود بگذار، چرا كه مصيبت ديده اند، اشكشان جارى و داغشان تازه است. [ عقد الفريد، ج 2، ص 5، البكاء على الميت. ]

شيخ كلينى "ره" در كافى از امام صادق عليه السلام نقل كرده كه فرمود: مردى نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمده عرضه داشت: من تاكنون هيچگاه كودكى را به نوازش نبوسيده ام. و چون پشت كرد، رسول خدا فرمود: به اعتقاد من اين مرد اهل آتش است. [ فروع كافى، ج 6، ص 50، ح 7. ]

رفتار عمر با جارود عبدى

جارود عبدى بر عمر وارد گرديد در حالى كه عمر در ميان جمعى نشسته و تازيانه اى در دست داشت، يكى از حاضران به جارود اشاره نموده گفت: اين مرد، بزرگ و رئيس قبيله ربيعه است، عمر و حاضران و خود جارود اين ستايش را شنيدند، پس هنگامى كه جارود نزديك عمر آمد، عمر چند تازيانه به او زد، جارود شگفت زده به عمر گفت: مرا با تو چكار؟!

عمر: واى بر تو! شنيدى آن مرد چه گفت؟!

جارود: آرى، ولى چه ارتباطى با اين موضوع دارد؟

عمر: از اين مى ترسيدم كه مردم تو را بشناسند و بگويند اين امير است، پس دوست داشتم قدرى تو را تحقير نموده از مقامت بكاهم. [ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 3، ص 112. ]

مؤلّف:

براى مثل چنين اعمالى بوده كه مى گفتند: تازيانه عمر از شمشير حجاج ترسناكترست. [ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 3، ص 113. ]