عمر وفات رسولخدا - قضاوتهای امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قضاوتهای امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) - نسخه متنی

محمدتقی شوشتری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


عمر وفات رسولخدا

را انكار نمود ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه آورده: هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله از اين جهان فانى به سراى باقى ارتحال نمود و خبر وفات آن بزرگوار در ميان مردم منتشر گرديد، عمر شروع كرد به گردش نمودن در ميان مردم و تكذيب كردن خبر وفات آن حضرت و پخش اين مطلب كه رسول خدا نمرده وليكن همانند موسى عليه السلام براى مدتى از ميان ما غائب گشته، البته باز خواهد آمد و دست و پاى تمام كسانى را كه پنداشته اند او مرده قطع خواهد نمود، و به هر كس كه مى رسيد اگر چنان باورى داشت بشدت او را تهديد مى كرد، تا اين كه ابوبكر آمد و در بين مردم رفت و بر خلاف اظهارات عمر گفت: اى مردم! اگر كسى از شما محمد صلى الله عليه و آله را مى پرستيده همانا او مرده است و هر كس كه پروردگار محمد را مى پرستيده او زنده است و نمرده، و آنگاه اين آيه را تلاوت نمود: افائن مات او قتل انقلبتم على اعقابكم. [ سوره آل عمران، آيه 144. ]

آيا اگر او "محمد" به مرگ يا شهادت درگذشت باز شما به دين جاهليت خود رجوع خواهيد كرد؟!. مى گويند انگار كه مردم هرگز پيش از آن اين آيه را نشنيده بودند، و عمر نيز گفت: موقعى كه من اين آيه را از ابوبكر شنيدم قرار و آرام گرفته يقين كردم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله وفات نموده است. [ شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 60، در ذيل شرح خطبه شقشقيه. ]

علت آن انكار

عكرمه از ابن عباس نقل كرده كه مى گويد: قسم به خدا زمانى كه عمر خليفه بود روزى من و او به تنهايى با هم قدم مى زديم و عمر با خود حديث نفس مى كرد و با چوبدستى خود پاهايش را نوازش مى داد، تا اين كه به من رو كرده و گفت: اى ابن عباس! مى دانى چرا من بعد از رحلت رسول خدا آن سخن را كه پيغمبر وفات ننموده است گفتم؟

ابن عباس: نمى دانم، خودت بهتر مى دانى.

عمر: بخدا سوگند به خاطر اين آيه بود: و كذلك جعلناكم امه وسطا لتكونوا شهداء على الناس و يكون الرسول عليكم شهيدا [ سوره بقره، آيه 142. ]

و ما همچنان شما مسلمين را به آيين اسلام هدايت كرديم تا گواه مردم باشيد و پيغمبر بر شما گواه باشد.

و چنين اعتقاد داشتم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله زنده خواهد ماند تا بر پايان اعمال امتش گواهى دهد، و جز اين علتى نداشته است. [ عقد الفريد، ج 2، ص 209. ]

مؤلّف:

هرگاه عمر با ديدن قرائن و شواهد قطعى بر وفات رسول خدا صلى الله عليه و آله مانند مشاهده حالت احتضار آن حضرت و غير آن به وفات آن بزرگوار يقين ننموده، چگونه با آيه اى كه ابوبكر برايش خوانده باور نموده است، با اين كه آن آيه دلالتى بر وقوع مرگ ندارد. و فقط متضمن تعليقى است، و تعليق هم صحيح است كه به امر محالى تعلق مى گيرد چه رسد به ممكن غير موجودى، و ابوبكر نمى دانسته آيه اى را كه دلالت تام بر وفات پيغمبر صلى الله عليه و آله داشته تلاوت كند انك ميت و انهم ميتون؛ [ سوره زمر، آيه 30. ] اى پيغمبر تو مى ميرى و همه مى ميرند.و اما عذرى كه عمر براى آن انكارش اظهار داشته، در حقيقت بهانه اى بيش نيست، و واقع مطلب اين بوده كه ابوبكر در هنگام رحلت رسول خدا در سنح "محلى نزديك مدينه" بوده و عمر خواسته با القاى آن شبهه در اذهان مردم آنان را در حال شك و ترديد و تحير نگهداشته تا ابوبكر از سفر بازگشته و با مشاوره و كمك يكديگر اهداف و مقاصد خود را در رابطه با امر خلافت رسول خدا صلى الله عليه و آله پياده كنند. به همين جهت به محض رسيدن ابوبكر هر دو با هم شروع به فعاليت نموده ماجراى سقيفه را به وجود آوردند.

/ 270