ابن ابى الحديد آورده: مردم پس از وفات رسول خدا صلى الله عليه و آله در كنار درختى كه آن حضرت در زير آن با مسلمانان بيعت "بيعة الرضوان" نموده بود مى رفتند و نزد آن نماز مى خواندند. عمر به مردم گفت: مى بينم شما را كه به پرستش عزى بازگشته ايد، از اين پس كسى را نزد من نياورند كه چنين عملى انجام داده باشد وگرنه او را مى كشم آن گونه كه مرتد كشته مى شود. و آنگاه دستور داد درخت را بريدند. [ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 1، ص 59. ]
عمر و قيافه شناس
ابن قتيبه در عيون آورده: دو نفر بر سر يك كودك با هم نزاع مى نمودند. هر كدام از آنان كودك را از خود مى خواند، خصومت به نزد عمر بردند، عمر از مادر كودك سوال نمود، او گفت: هر دوى آنها با فاصله يك حيض با من مباشرت نموده اند، عمر دو نفر قيافه شناس را طلبيد، يكى از آن دو گفت: آشكار بگويم يا پنهان؟ كودك از هر دوى آنهاست. عمر چنان او را زد كه نقش بر زمين گرديد، و سپس از ديگرى پرسش كرد، دومى هم مانند اول اظهار نظر نمود. عمر گفت: من نمى دانستم چنين چيزى امكان پذير است، ولى مى دانستم كه چند سگ نر با يك ماده سگ جمع شده، هر توله اى از او به يك نر مربوط مى شود. [ عيون، ج 4، ص 69. ]
مؤلّف:
عجبا از اين اجتهاد و استكشاف حكم! پس بنابر آنچه كه عمر استنباط نموده، تعدد ازدواج بلا مانع خواهد بود!