عمر ادعا را با سوگند پذيرفت - قضاوتهای امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) نسخه متنی

This is a Digital Library

With over 100,000 free electronic resource in Persian, Arabic and English

قضاوتهای امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) - نسخه متنی

محمدتقی شوشتری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


عمر ادعا را با سوگند پذيرفت

فضل بن شاذان در ايضاح آورده: عمر زنانى را كه در جريان فتح شوشتر به اسارت مسلمانان در آمده و استرقاق شده بودند به شهرهايشان باز گرداند، بدانجهت كه ابوموسى نزد وى ادعا كرد كه با آنان پيمان عدم استرقاق بسته است. از اين رو موقعى كه عمار ياسر و يارانش آنان را اسير نمودند و ابوموسى چنان ادعايى را اظهار نمود، عمر ابوموسى را بر آن ادعايش سوگند داده و اسيران را به ديارشان باز گرداند. فضل بن شاذان مى گويد: ابوموسى در اين قضيه مدعى بوده، و مدعى بايد شاهد بياورد، بنابراين چگونه عمر او را قسم داده است! [ ايضاح، ص 250. ]

نظير اين جريان را اعثم كوفى در فتح رامهرمز نقل كرده: كه جرير بن عبدالله بجلى شهر رامهرمز را فتح كرده و گروهى از اهل آن سامان را به اسارت گرفت، از طرفى ابوموسى اشعرى نزد عمر ادعا كرد كه تا شش ماه به آنان امان داده است، عمر دستور داد ابوموسى را سوگند دهند و آنگاه اسيران را به شهرهايشان بازگرداند، با اين كه يكى از همراهان معروف جرير به عمر نامه نوشت و در آن قسم ياد كرد كه تمام كارها و اعمال جرير با اطلاع و اجازه ابوموسى بوده و عمر نيز به صدق مضمون نامه پى برد، و به همين جهت ابوموسى را سرزنش نموده او را كم عقل دانست. [ ترجمه تاريخ، اعثم كوفى، ص 89. ضبه بن محصن عنزى كه از اهل بصره و در اين فتح، همراه ابوموسى بوده و بعدا مواردى از تخلفات ابوموسى را در جريان اين فتح براى عمر گزارش كرده از جمله، به همين مطلب اشاره نموده و گفته است: تنها انگيزه ابوموسى از اين انكار اين بوده كه چون رامهرمز به وسيله لشكر كوفه، فتح شده و آنان غنيمت فراوانى از آنجا به دست آورده بودند از اينرو ابوموسى از روى حسادت به دروغ سوگند ياد كرد كه مردم رامهرمز را تا شش ماه امان داده، تا آن غنائم از كوفيان باز گرفته شود. و اگر آنان را امان داده بود جرير بن عبدالله را چرا فرستاد و اين امان را كى و كجا داد كه هيچ وضيع و شريف سپاه آگاه نشد. مترجم. "ناسخ، ج 4، ص 320". ]

عمر از سلب خمس گرفت

[ هرگاه مسلمانى حريف خود را در نبرد تن به تن بكشد، مى تواند اشياى همراه او را براى خود تصرف نموده و خمس به آنها تعلق نمى گيرد. و اين را سلب گويند. ]

بلاذرى در فتوح البلدان مسندا از ابن سيرين نقل كرده كه مى گويد: براء بن مالك در نبردى تن به تن مرزبان زاره را به قتل رساند و آنگاه دستبند و كمربند و قبا و ساير اشياى قيمتى او را گرفت و براى خود تصرف نمود. پس عمر خمس آنها را به علت زياد بودنشان از او گرفت، و براى اولين بار از سلب خمس گرفت. [ فتوح البلدان، ص 118. ]

/ 270