از قضاى خدا به قدرش فرار مى كنم
روزى اميرالمومنين عليه السلام از نزديكى ديوارى كه به ديوار ديگر مايل شده و مشرف به انهدام بود گذر مى كرد و در اين موقع مسير خود را تغيير داده از سمت ديگرى به مقصد ادامه داد.مردى گفت: يا اميرالمومنين! از قضاى خدا فرار مى كنى؟
امام عليه السلام فرمود: از قضاى خدا به قدرش فرار مى كنم. [ توحيد، صدوق، باب 60، القضاء، حديث 3. ] "يعنى اين عمل نه به منظور فرار از قضاى الهى بود بلكه وظيفه دينى چنين اقتضا مى كرد".
قضاء و قدر
حجاج بن يوسف براى چند تن از علماى زمان خود به نامهاى حسن بصرى، عمر و بن عبيد، واصل بن عطا و عامر شعبى نامه نوشت تا آراء و نظريات خود را پيرامون قضا و قدر برايش بنويسند.حسن بصرى در پاسخش نوشت: بهترين سخنى كه در اين باره به ما رسيده گفتار اميرالمومنين عليه السلام است كه فرمود: تنها چيزى كه تو را تباه مى سازد اسفل و اعلاى توست "كنايه از عورت و دهان" و خداوند از آن براى است.
عمر و بن عبيد در پاسخش نوشت: بهترين گفتارى كه درباره قضا و قدر شنيده ام سخن على بن ابيطالب است كه فرموده: اگر انجام گناه و معصيت به اختيار خود انسان نباشد پس حكم به قصاص درباره شخص جانى بى مورد خواهد بود و او در حكم قصاص مظلوم مى باشد.
واصل بن عطا نوشت: زيباترين كلامى كه در اين باره شنيده ام، كلام اميرالمومنين عليه السلام است كه فرموده: آيا ممكن است خداوند تو را به راه راست هدايت نموده و باز خودش تو را در گمراهى قرار دهد بدون اختيار خودت.
شعبى نوشت: نيكوترين بيانى كه درباره قضا و قدر شنيده ام بيان على بن ابيطالب عليه السلام است كه فرموده: هر عملى كه از آن به سوى خدا توبه مى كنى از خودت مى باشد، و هر عملى كه به شكرانه انجام آن خدا را سپاس مى گويى از سوى خداوند است.
و چون نامه هايشان به حجاج رسيد گفت: البته اين گفتار را از چشمه اى صاف و گوارا اخذ كرده اند. [ طرائف، على بن طاووس، ص 329. ]