عمر رسول خدا را به عقب كشانيد - قضاوتهای امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قضاوتهای امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) - نسخه متنی

محمدتقی شوشتری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


عمر رسول خدا را به عقب كشانيد

ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه آورده: هنگامى كه عبدالله بن ابى"سركرده منافقين" از دنيا رفت فرزند و بستگان او به نزد رسول خدا رفته و از آن حضرت خواستند تا بر جنازه عبدالله نماز بخواند. رسول خدا درخواست آنان را پذيرفت و مهياى نماز گرديد، در اين موقع عمر پيش رفت و آن حضرت را به عقب كشانيد و گفت: مگر خداوند تو را از نماز خواندن بر منافقين نهى نكرده است؟

رسول خدا به او فرمود: خداوند مرا در اين باره مخير ساخته و من خواندن را اختيار نمودم و به من گفته: استغفر لهم او لا تستغفر لهم ان تستغفر لهم سبعين مره فلن يغفرالله لهم. [ سوره توبه، آيه 80. ]

اى پيغمبر! تو براى آنان مى خواهى طلب مغفرت بكن يا نكن، اگر هفتاد مرتبه هم بر آنها از خدا آمرزش طلبى خدا هرگز آنان را نخواهد بخشيد. و اگر مى دانستم كه خداوند با بيش از هفتاد بار استغفار او را مى آمرزد بر آن اضافه مى كردم. پس مردم از جرات و جسارت عمر نسبت به رسول خدا صلى الله عليه و آله تعجب نمودند، و آيه شريفه نازل شد ولا تصل على احد منهم مات ابدا اولا تقم على قبره؛ [ سوره توبه، آيه 84. ] ديگر هرگز به نماز ميت آن منافقان حاضر نشده و بر جنازه آنها به دعا نايست.

و پس از آن ديگر رسول خدا نماز خواندن بر منافقين را ترك كرد. [ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 3، ص 107. ]

مؤلّف:

اين كه در خبر آمده: مردم از جرات و جسارت عمر در شگفت شدند بايد گفت كه: ابراز چنين جراتى از عمر نسبت به رسول خدا صلى الله عليه و آله منحصر به اين مورد نبوده بلكه در موارد ديگرى نيز تكرار شده است، مانند جلوگيرى او از وصيت كردن رسول خدا و نسبت هذيان گويى به آن بزرگوار، و گذشت كه در جريان صلح حديبيه نيز نسبت به تصميم و عمل رسول خدا اعتراض نمود.

و عجب اين كه در آخر همين خبر آمده كه پس از وقوع آن ماجرا آيه شريفه قرآن در تاييد و تصديق عمل عمر نازل گرديد، و پس از آن ديگر پيغمبر صلى الله عليه و آله بر منافقى نماز نخواند، و با جعل اين مطلب خواسته اند خلاف او عمر را اصلاح كنند، وليكن درست گفته آن كه گفته: ان الكذوب لا حافظه له؛ دروغگو حافظه ندارد.

و در اين خبر نيز جعل كننده يادش رفته كه در اول خبر آمده: موقعى كه عمر پيامبر صلى الله عليه و آله را به عقب كشيد، به او گفت: آيا خداوند تو را از نماز خواندن بر منافقين نهى نكرده است؟ و اين گفتار صريحى است در اين كه نزول آيه: ولا تصل... قبل از اين جريان بوده، و عمر تصور مى كرده كه عمل رسول خدا بر خلاف اين آيه است. و رسول خدا هم براى او روشن نموده كه نهى در آيه تنزيهى است نه تحريمى؛ وليكن سهل است، در جايى كه امام نفهمد، ماموم به طريق اولى نخواهد فهميد.

موارد مشابه

و البته اين گونه مطالب بى اساس كه براى آنان جعل كرده اند كم نيستند از جمله ابن ابى الحديد آورده: هنگامى كه گروهى از مشركين در جنگ بدر كشته و جمعى نيز بالغ بر هفتاد نفر به اسارت لشكر اسلام درآمدند، رسول خدا درباره اسراى مشركين با ابوبكر و عمر مشورت كرد. ابوبكر گفت: اينها همه عموزادگان و فاميل و برادران ما هستند، به نظر من از آنان فدا بگيريد تا بنيه مالى ما در برابر مشركين قوى گشته، و بسا خداوند در آينده آنان را هدايت نموده براى ما دست و بازويى باشند. آنگاه رسول خدا صلى الله عليه و آله به عمر فرمود: نظر تو چيست؟ عمر گفت: اعتقاد من اين است كه از ميان اسرا فلان شخص را يكى از بستگان عمر به من بدهيد تا گردنش را بزنم، و نيز عقيل را به على، و برادر حمزه را به حمزه بدهيد تا گردنهايشان را بزنند، تا خداوند بداند كه در دلهاى ما هيچ گونه ميل و علاقه اى نسبت به مشركين وجود ندارد. و گفت: آنان را بكشيد كه اينها سران و رهبران مشركينند. ولى رسول خدا به سخن عمر گوش نكرد و به گفته ابوبكر ميل نمود و از آنان فدا گرفته و سپس آزادشان كرد. اما در آينده گرفتار اين كار خود گرديد.

عمر مى گويد: و آنگاه من به نزد رسول خدا آمدم و ديدم كه او با ابوبكر نشسته و هر دو مى گريند، از آنان سبب پرسيدم، و گفتم: به من هم بگوييد اگر گريه ام گرفت بگريم و گرنه تباكى كنم.پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: گريه من بخاطر فدا گرفتن از اسراى مشركين است، و عذاب شما از آن درخت اشاره به درختى در آن نزديكى هم به من نزديك تر شده است.

پسر عمر نقل مى كند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمود: نزديك بود در اثر مخالفت با عمر شرى دامنگير ما بشود!

مؤلّف:

بنابراين، حق اين بود كه خداوند عمر را پيغمبر مى نمود نه آن حضرت را؛ زيرا اين عمر بوده كه در رايش صائب بوده نه رسول خدا صلى الله عليه و آله!

و از جمله شواهد بر كذب آن خبر اين كه در آن آمده كه: عمر به رسول خدا صلى الله عليه و آله گفت: آنان را بكش كه سران و رهبران مشركينند. پس آيا فاميل عمر كه قطعا وجود خارجى نداشته، چرا كه نامى از او در تاريخ برده نشده و نه در ضمن اسراى بدر او را شمرده اند از روساى مشركين بوده و يا عباس و عقيل از سران مشركين بوده اند كه قريش بطور اجبار آنان را به جنگ آورده بودند؟ چنانچه در تاريخ طبرى آمده كه رسول خدادر روز بدر به ياران خود فرمود: من كسانى از بنى هاشم و غير آنان را مى شناسم كه بطور اكراه به جنگ آورده شده اند و خود انگيزه اى در جنگيدن با ما نداشته اند، از اين رو هيچ كس از بنى هاشم را نكشيد.و رهبران مشركين در جنگ بدر ابوجهل و عتبه و شيبه و گروهى ديگر بوده اند كه در جنگ كشته شده اند، و حتى ابوسفيان نيز در جنگ بدر از رهبران نبوده و بعد در جنگ احد و احزاب از سران و روساى آنان گشته كه در اشعار آنان آمده كه اگر در جنگ بدر سران مشركين كشته نمى شدند ابوسفيان رئيس نمى گرديد...

و از جمله آورده اند كه: آنگاه كه ابوبكر و عمر درباره اسراى بدر با هم اختلاف كردند پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: مثل ابوبكر در ميان فرشتگان مانند ميكائيل است كه پيام آور خشنودى و عفو خداوند است. و در ميان انبياى الهى مانند ابراهيم است كه گفت: فمن تبعنى فانه منى و من عصانى فانك غفور رحيم [ سوره ابراهيم، آيه 36. ] و مانند عيسى است كه گفت: ان تعدبهم فانهم عبادك و ان تغفرلهم.... [ سوره مائده، آيه 118. ]

و مثل عمر در ميان پيامبران مانند نوح است كه گفت:... رب لا تذر على الارض من الكافرين ديارا [ سوره نوح، آيه 26. ] و مانند موسى كه گفت: ربنا اطمس على اموالهم... [ سوره يونس آيه 88. ]

و اين خبر از جمله اخبارى است كه به دستور معاويه در برابر اخبارى كه در فضائل اميرالمومنين عليه السلام آمده جعل شده است، و دليل بر مجعول بودن آن به جز آنچه كه ابن ابى الحديد آورده از اين كه: گفتار عيسى در سوره مائده است كه در آخر عمر رسول خدا نازل شده بنابر اين، چگونه پيغمبر آن را در جنگ بدر كه در سال دوم از هجرت اتفاق افتاده فرموده است، اين كه: ميكائيل پيام آور رضا و خشنودى خداوند است در يك مورد و جبرئيل آورنده عذاب در موردى ديگر، نه هر دو در يك مورد، بنابر اين، تشبيه از اساس غلط بوده و مقام پيغمبر صلى الله عليه و آله از بيان آن منزه است.

/ 270