قضايايى كه مدعى عليه را ذيحق نموده - قضاوتهای امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قضاوتهای امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) - نسخه متنی

محمدتقی شوشتری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


قضايايى كه مدعى عليه را ذيحق نموده

چهار نفر مالك يك شتر بودند، يكى از آنان شتر را عقال نمود، شتر راه مى رفت و با ريسمان خود بازى مى كرد كه ناگهان به زمين خورد و هلاك گرديد، در اين موقع آن سه نفر ديگر با اين يكى به منازعه برخاسته و قيمت شتر را از او مطالبه كردند. حضرت امير عليه السلام به آن سه نفر فرمود: شما بايد سهم آن يكى را بدهيد؛ زيرا او از حق خود نگهدارى نموده و شما چون از حق خود مراقبت نكرده ايد حق او را نيز تلف كرده ايد. [ من لا يحضر، كتاب الديات، باب 71، نوادر الديات، حديث 12. تهذيب، ج 2، ص 510. ]

و گذشت در فصل سيزدهم خبر يكم كه آن حضرت صاحب سه گرده نان را كه مدعى چهار درهم بود، تنها يك درهم داد، و مدعى عليه را ذيحق نمود.خاتمه پاره اى از قضايا و رفتار و گفتار خلفا به نقل از تواريخ عامه و يادآورى نكات و اشاراتى پيرامون آنها.

اولين و آخرين فتنه

مبرد در كمال آورده: روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله به مردى كه در حال سجده بود اشاره نمود تا اينكه گويد پيامبران به حاضران فرمود: آيا كسى از شما اين مرد را مى كشد؟ در اين موقع ابوبكر آستينها را بالا زد و شمشير را به دست گرفت و به سوى آن مرد حركت كرد، ولى ديرى نپاييد كه برگشت و به پيامبر گفت: آيا مردى را بكشم كه لا اله الا الله مى گويد؟!

رسول خدا به او پاسخى نداد و دگر بار به حاضران فرمود: آيا كسى اين مرد را مى كشد؟ عمر برخاست ولى او نيز اعمالى مشابه آنچه كه ابوبكر انجام داده بود انجام داد، سومين بار پيامبر فرمود: آيا كسى از شما اين مرد را مى كشد؟ اين دفعه على بن ابيطالب عليه السلام برخاست و به طرف آن مرد روانه گرديد، ولى پيش از آن كه بر او دست يابد او فرار كرده بود.

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: اين اولين و آخرين فتنه بود. [ كامل، ج 2، ص 162. ]

و نيز مبرد همين روايت را بطريق ديگرى نقل كرده و در آن آورده كه ابوبكر نزد رسول خدا "ص" چنين عذر آورد كه او را در حال ركوع ديده، وعمر به اين كه او را در حال سجده ديده است و آنگاه پيغمبر فرمود: اگر اين مرد كشته مى شد هيچ دو نفرى در دين خدا با هم اختلاف نمى كردند.

و خبر را ابن طاووسى نيز در طرائف از كتاب حافظ محمد بن موسى شيرازى و او از تفاسير دوازده گانه معتبر: تفسير يعقوب بن سفيان، يوسف بن موسى القطان، ابن جريح، مقاتل بن سليمان، مقاتل بن حيان، وكيع، قاسم بن سلام، على بن حرب، سدى، مجاهد، ابوصالح، قتاده، نقل كرده است. [ طرائف، ص 429. ]

مؤلّف:

مردى را كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمان قتلش را داده بود ذوالخو يصره تميمى بوده كه در جنگ صفين پس از آن كه قرآنها بر بالاى نيزه ها رفت رئيس و سركرده منافقين گرديد، و پيش از آن نيز موقعى كه رسول خدا غنائم خيبر را تقسيم كرد به آن حضرت نسبت بى عدالتى داد و با اين جسارتش، پيامبر را به خشم آورده تا جائى كه حضرتش به او فرمود: واى بر تو! اگر من به عدالت عمل نكنم چه كسى خواهد كرد؟ و با اين اسائه ادبش از اسلام خارج گرديده مرتد شد. [ كامل، مبرد ج 2، ص 141. كامل، ابن اثير، ج 1، ص 631. ]

شهرستانى در كتاب ملل و نحل [ ملل و نحل، ج 1، ص 28 تا 31. ] وقوع اين ماجرا را اولين شبهه اى دانسته است كه در ميان امت اسلام اتفاق افتاده، و دومش جلوگيرى عمر بوده از وصيت كردن رسول خدا صلى الله عليه و آله و سومش تخلف او بوده با ابوبكر و عثمان از لشكر اسامه، و چهارمش انكار او بوده وفات پيغمبر صلى الله عليه و آله را.

و با توجه به اين كه رسول خدا صلى الله عليه و آله خود ديده بود كه آن مرد در حال نماز است، پس چه توجهى براى آن عذرها خواهد بود؟! بعلاوه، عمر كه ديد رسول خدا عذر ابوبكر را نپذيرفت پس چگونه باز به همان مطلب معتذر گرديد. بنابر اين، چه فرق است بين آن گفتار ذوالخو يصره به رسول خدا و گفتار اينها، جز اين كه تخطئه ذوالخو يصره در باب اموال و تخطئه اينها درباره خون "كه مهم ترست" بوده، و اين كه اول بالمطابقه و دوم بالالتزام بوده است و اگر آنان به حقيقت صديق و باطل فرقى نگذاشته اند؟ و چرا در آن ادعايى كه رسول خدا با يك نفر اعرابى داشت او را تصديق نكردند؟ و چرا بين پيغمبر و ديگران فرقى نگذاشتند كه داستان آن در بخش نخست عنوان يك از فصل چهل و سوم گذشت و چرا گفتار خدا را در باره رسولش فرموده: و ما ينطق عن الهوى، ان هو الا وحى يوحى [ پيامبر هرگز به هواى نفس سخن نمى گويد، سخن او هيچ غير وحى خدا نيست. "سوره نجم آيه 3 و 4". ] تصديق ننمودند؟!

/ 270