سوالات قيصر
از جمله پاسخهاى حضرت امير به سوالات قيصر كه كتبا از عمر پرسيده و او پاسخش را ندانسته و از آن حضرت "ع" كمك خواسته بود. اين چندتاست:"چيزى كه از هر طرف، دهان است آتش است؛ و چيزى كه همه اش پاست، آب است؛ و چيزى كه همه اش چشم است، آفتاب است؛ و چيزى كه همه اش بال است باد است؛ تا اينكه فرمود چيزى كه تنها يك بار از جاى خود كوچ نمود كوه طور است، هنگامى كه بنى اسرائيل نافرمانى پروردگار نمودند؛ و كوه طور بين بنى اسرائيل و سرزمين مقدس واقع شده، پس خداوند قطعه اى از آن جدا نموده برايش دو بال از نور قرار داده بر بالاى سر آنان قرار گرفت، كه خداوند در قرآن كريم مى فرمايد: "و اذ نتقنا الجبل فوقهم كانه ظلة و ظنوا انه واقع بهم". [ سوره اعراف، آيه 170. ]
و به ياد آرند يهودان آنگاه كه بر اسلافشان كوه طور! مانند قطعه ابر بر فراز آنها برانگيختيم كه پنداشتند فرو خواهد افتاد بر آنها.
و اما درختى كه صد سال راه سايه آن طول دارد، درخت طوبى است، و آن سدره المنتهى است در آسمان هفتم كه اعمال بنى آدم به آن منتهى مى شود و از درختان بهشتى است، و هيچ قصر و خانه اى در بهشت نيست مگر اين كه شاخه اى از درخت طوبى در ميان آن آويزان است، و مانند آن در دنيا خورشيد است كه اصل آن يكى بوده و نور آن در همه جاست.
و اما درختى كه بدون آبيارى روييده شده، درخت يونس است كه آن از معجزات اوست و خداوند مى فرمايد: وانبتنا عليه شجره من يقطين؛ [ سوره صافات آيه 146. ] و رويانيديم بر بالاى يونس، درختى از كدو.
و اما خوراك بهشتيان، مانند آن در دنيا جنين است در شكم مادر كه از راه ناف، تغذيه نموده و چيزى از او دفع نمى شود.
و اما اجتماع غذاهاى رنگارنگ در يك ظرف براى بهشتيان؛ مانند آن در دنيا مثل تخم است كه در آن دو رنگ مختلف سفيد و زرد وجود داشته و با هم مخلوط نمى شوند.
و اما دختر جوانى كه از ميان سيب خارج مى شود، مثل آن در دنيا كرم است كه سالم از ميان سيب بيرون مى آيد. [ تذكره سبط بن جوزى، ص 85. ]
به همين مناسبت نقل مى شود: تنوخى در كتاب نشوار المحاضره [ نشواره المحاضره، ج 2، ص 171 "چاپ بيروت". ] در باب اصابتهاى منجمين؛ از پدرش نقل كرده كه مى گويد: روزى نزد موفق بودم كه او ابومعشر و منجم ديگرى را كه نامش را گفته و من فراموش كرده ام به نزد خود فراخواند و سيبى در آستين گرفت و از آنان پرسيد چه چيز در آستين دارم؟
منجم ديگر پس از نگاه در اسطرلاب و گرفتن طالع و مقدارى فكر، گفت: از ميوه هاست، و ابومعشر گفت: از جنس حيوان است. موفق به آن ديگرى گفت: درست گفتى و به ابومعشر گفت: خطا كردى و سيب را از آستينش بيرون انداخت.
ابومعشر در شگفت شده مجددا ساعتى در اسطرلاب نظر افكنده و آنگاه سيب را برداشته آن را قاچ نمود ناگهان ديد درون آن كرم است پس گفت: منم ابومعشر.
موفق از اين صحت حدس آنان تعجب نموده براى هر دو دستور جايزه داد.