عثمان و عفو از قاتل - قضاوتهای امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قضاوتهای امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) - نسخه متنی

محمدتقی شوشتری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


عثمان و عفو از قاتل

عوانه در شورى و جوهرى در سقيفه از شعبى نقل كرده اند كه مى گويد: مردم درباره جريان قتل هرمزان، كه عبيدالله پسر عمر او را كشته بود بسيار گفتگو مى كردند پس عثمان به منبر رفت و گفت: اى مردم! از قضاى الهى بود كه عبيدالله هرمزان را كشت، و او مسلمانى است كه وارثى جز خدا و مسلمين ندارد و من پيشواى شما هستم و عبيدالله را عفو كردم، آيا شما نيز فرزند خليفه ديروزيتان را نمى بخشيد؟ همگى گفتند: بله، پس او را آزاد نمود.

هنگامى كه اين خبر به سمع مبارك امير المومنين رسيد لبخندى بر لبان گرفت و فرمود: سبحان الله! اين نظرى است كه عثمان از نزد خودش ابراز نموده، آيا حق كسى را مى بخشد كه بر او هيچ گونه ولايتى ندارد، بخدا سوگند كه اين بسى شگفت آور است!. [ السقيفه، جوهرى، ص 86. ]

توسعه مسجد الحرام و تخريب منازل

واقدى آورده: در سال 26 هجرى عثمان مسجدالحرام را توسعه داد، و بدين منظور از بعضى، خانه هايشان را خريد، ولى عده اى هم حاضر به فروش نشدند، عثمان به آنان اعتنايى ننموده منازلشان را ويران نمود و قيمت آنها را از بيت المال پرداخت كرد، اين گروه به عثمان اعتراض نموده بر او فرياد كشيدند، عثمان دستور داد آنان را زندانى كنند، و به آنان گفت: شما تنها از بردبارى من سوء استفاده كرده ايد، پيش از من عمر نيز اين كار را با شما انجام داد ولى بر او فرياد نكشيديد. [ تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 154. ]

و همين خبر را بلاذرى نيز در فتوح البلدان نقل كرده و پس از آن آورده: وليد بن عبدالملك به عمر بن عبدالعزيز نوشت تا مسجدالنبى را از هر طرف به وسعت دويست ذراع برساند، و اضافه كرد كه اگر كسى از فروش خانه اش امتناع ورزد بگو خانه اش را قيمت زده بهايش را به او بپرداز و خانه اش را خراب كن، چرا كه تو در اين كار سلف صدوقى همچون عمر و عثمان دارى.

يعقوبى در تاريخش آورده: در سال 17 هجرى عمر به مكه رفت و مسجد الحرام را توسعه داد و خانه هاى بعضى را خريد ولى بعضى هم حاضر به فروش نشدند، پس خانه هاى اين دسته را نيز ويران نمود و بهاى آنها را از بيت المال پرداخت نمود؛ از جمله خانه عباس نيز خراب گرديد.

عباس به عمر گفت: آيا خانه مرا خراب مى كنى؟

عمر گفت: بله. به منظور توسعه مسجد.

عباس گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده: همانا خداوند به داوود پيغمبر وحى نمود تا مسجدى در ايليا بنا كند، داوود مسجد را ساخت، پس خداوند به او وحى فرستاد كه من جز پاكيزه و حلال را نمى پذيرم و تو آن را در زمين غصبى ساخته اى، داوود دقت و بررسى كرد، ديد كه يك قطعه زمين را نخريده است، پس آن را خريد.

عمر چون اين را شنيد گفت: آيا كسى اين خبر را از رسول خداشنيده است؟

گروهى برخاسته بر آن گواهى دادند تا اين كه آورده عمر از مكه بازگشت. در حالى كه عباس نيز با او بود، پس عمر بر او پيشى گرفت، و آنگاه ايستاد تا اين كه عباس به او ملحق گرديد، در اين موقع عمر به عباس گفت: من بر تو پيشى گرفتم ولى شايسته نيست كسى بر شما بنى هاشم تقدم جويد، قومى كه در شما ضعف هست.

عباس به او پاسخ داد: خدايمان ما را ديد كه در نبوت نيرومنديم و از خلافت ضعيف! [ تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 138. ]

/ 270