مقدمه مترجم - قضاوتهای امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قضاوتهای امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) - نسخه متنی

محمدتقی شوشتری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


مقدمه مترجم

در يك نگاه تفسير هل اتى، بالاترين نبا، [ اشاره به سوره ى نبأ. ] مصداق انما ولى، جانباز ليله المبيت، يار حديث طير، سرباز مصطفى، مرد جهاد و جنگ، كرار بى نظير، قتال همچون شير، حاضر شب حضور، نور صفات حق، آيينه جمال، عالم به هر چه هست، ساقى كنار حوض، شافع به نشاتين، مولاى هر ولى، قاهر ز بهر خصم، روح بلند و باز، درياى بيكران، شمع و چراغ راه، مقصود هر مريد، محبوب هر مراد روح و كمال دين، ماه غدير خم، اسطوره ثبات، پيوسته در صلات، دائم به ياد حق، محو رضاى رب، غمخوار بينوا، مبغوض اشقياء، كوبنده نفاق، سوزنده شقاق، سازنده بيان، دانا به هر زبان، سرچشمه ادب، استاد هر بليغ، الگوى هر اديب، فياض هر حكيم، نطقش دواى دل، وعظش نواى دل، قائم به قسط و عدل، سرشار شوق و وصل، حاكم به ذوالفقار، شيداى ذوالجلال، در زهد بى عديل، در صبر بى بديل، ايتام را كفيل،...

نامش بود على، يادش چو كيميا، راهش دهد نجات، از هر بد و بلاحقا كه قالب الفاظ و عبارتها گنجايش معرفيش را ندارد، و وجودش را آنچنان كه هست ادا نمى كند هر گوينده اى را در مقام توصيف الكن، و هر نويسنده و ستايشگرى را ناتوان و حيران مى سازد، كه چه سان انسانى را كه بدرستى نشناخته و به كنه ماهيتش پى نبرده بنماياند، و اوصافش را در قالب الفاظ بريزدهر گوينده اى را در مقام توصيف الكن، و هر نويسنده و ستايشگرى را ناتوان و حيران مى سازد، كه چه سان انسانى را كه بدرستى نشناخته و به كنه ماهيتش پى نبرده بنماياند، و اوصافش را در قالب الفاظ بريزد.

براستى كه انديشه و خرد از درك حقيقتش عاجز مانده و به تقصير در معرفت معترف گشته، و قوه مخيله از ترسيم واقعيتش وامانده و به زبان حال همى گويد كه: ما عرفناك حق معرفتك، چرا كه او انسان كاملى است، وابسته به جهان غيب و ماوراى طبيعت، و برخوردار از مواهب بيشمار الهى و غير مادى، كه رسول خدا- صلى الله عليه و آله- فرمود: انا و على من شجره واحده و سائر الناس من شجر شتى؛ من و على از يك درختيم، و ساير مردم از درختهاى گوناگون.

كمالات صورى و معنوى و فضائل انسانى و ملكوتى آن بزرگوار آن چنان فوق العاده و حيرت آور است كه انسانهايى را- چه در زمان خودش و چه در زمان هاى بعد- تا مرز اعتقاد به خدايى و ربوبيت و پرستيدن او پيش برده است.ابعاد مختلف و بظاهر متضاد روحى او، آنچنان وجودى اسرارآميز و اسطوره اى از او ساخته كه قهرمانان و ارباب هر رشته و مسلك و مكتبى را در برابر عظمتش به خضوع و اقرار به عجز و كوچكى ملزم نموده است. او هم عبادتگرى بى نظير بود و هم در مصاف با دشمن جنگاورى خونريز. هم زمامدارى مطلق و هم پارسايى بى مانند، هم بردبارى حليم هم دليرى نام آور، هم كريمى بخشنده و هم تهى دست... او مرد حق بود و حق به همراه او، و هر چه حق ايجاب مى كرد همان مى نمود كه رسول خدا- صلى الله عليه و آله- درباره اش فرمود: على مع الحق و الحق مع على، والحق يدور حيثما دار؛ [ مناقب، سروى، ج 2، ص 51. ] على با حق و حق با على است و حق پيوسته با او در گردش مى باشد.ابرمردى كه دستگاه حكومت و بساط عدالت، و كرسى قضاوت همواره در طول تاريخ به وجود او مى نازد و مى بالد كه او روزى حاكم و فرمانروا بود. دادگستر و قاضى بحق.نگاهى گذرا بر سرتاسر تاريخ حيات جاودانه او از بدو تولد كه در پاكترين نقاط روى زمين "خانه كعبه"، و با تلاوت دلنشين ترين نغمه هاى الهى "قد افلح المومنون..." آغاز گرديد، و بعد هم در تحت تعليم و تربيت والاترين انسان هستى رسول خدا- صلى الله عليه و آله- و نيز به عنوان اولين ايمان آورنده به آن رسول گرامى، و تنها يار و ياور و حامى و پشتيبان او در تمام مراحل پر تلاطم دوران بعثت از مكه تا مدينه در همه سختيها، تنگناها، فراز و نشيبها، شكست و پيروزيها، جنگ و صلحها، و بالاخره مفتخر به دامادى او و گوش به فرمان او، و برادر و وصى و جانشين او، و پس از رسول خدا- صلى الله عليه و آله- سكوت و مظلوميت او، و همچنين حكومت و عدالت او، و نبرد او با ياغيان و باغيان و طاغيان و زهد و پارسايى او، و صبر و استقامت او و همه اقوال و افعال او تا آخرين لحظات زندگانى كه در مقدس ترين مكانها "در محراب عبادت"، و زيباترين حالات "در حال نماز" و شيرين ترين زمزمه ها "فزت و رب الكعبه" به وقوع پيوست، شكوهى خاص و جلوه اى مافوق احساس بشرى به او داده، كه پيوسته و در طول تاريخ نام و ياد او زنده و متلالا، و در همه عصرها و براى همه نسلها الگو و اسوه و دليل و راهنماست.

سيماى تابناكى كه، گذشت زمانها و دورى مكانها و تحول تمدنها و فرهنگها هيچ گاه غبار كهنگى بر چهره درخشانش ننشانده، هر روز بيش از پيش فروزان تر، همچون خورشيدى عالم افروز بر تارك تاريخ مى درخشد.

پيشرفت علوم و فنون و تخصصها نه تنها نام و ياد و آثار او را تحت الشعاع خود قرار نداده، بلكه هر روز پرده و نقابى از روى گفته ها و انديشه هاى بلند او برداشته، حقايق تازه، و نكات نهفته اى را براى متخصصان و انديشمندان هر رشته و فنى آشكار نموده كه هر زاويه اش نيازمند به كاوش و تحقيق و بررسى و مطالعه دقيق است، و بدينسان اعجاز كار و گفتار او متجلى تر و نمايان تر؛ چرا كه يافته ها و دانش او از جايى سرچشمه گرفته كه همه علوم و معارف بشرى نمى از آن يم بى ساحل است از مبدا هستى، و منبع فيض جهان آفرينش، و رسول خدا- صلى الله عليه و آله- درباره او فرمود: انا مدينه العلم و على بابها فمن اراد المدينه والحكمه فلياتها من بابها؛ [ مناقب، ج 1، ص 63. ] من شهر علم و على درب آن، پس هر كه اراده شهر علم و حكمت كند بايد از در آن بيايد.

داوريها و قضاوتهاى آن حضرت- عليه السلام- "كه در اين كتاب جمع آورى شده" كاملا ابتكارى و بى سابقه است، كه در هر قضيه اى با پيگيرى دقيق و عميق ماجرا، و طرح و تدبير نقشه هايى حيرت آور، و الهام گرفته از امدادهاى غيبى نيرنگ مكاران و جرائم مجرمين را كشف و شخص جانى را ناگزير از اقرار نموده و حق را به صاحب حق رسانده و حدود الهى را بدون كمترين اغماض و با قاطعيت تمام به اجراء درآورده و به قضاوتهاى سطحى و پوشالى اكتفا ننموده است. كه البته بحث و بررسى پيرامون قضاوتهاى آن حضرت- عليه السلام- و مطالعه همه جانبه آنها امرى است لازم و ثمربخش كه نيازمند فرصت و مجالى مناسب و تدوين كتابهاى مستقل در اين زمينه است.و رسول خدا- صلى الله عليه و آله- درباره آن حضرت- عليه السلام- فرمود: اقضاكم على؛ [ مناقب، سروى، ج 1 ص 62. ] برترين شما در قضاوت على است.و نيز فرمود: يا على انت اعلم هذه الامة و اقضاها بالحق؛ يا على! تو داناترين اين امت و برترين آنان در قضاوت به حق مى باشى.

و هنگامى كه رسول خدا- صلى الله عليه و آله- خواست آن حضرت "ع" را به عنوان قاضى به سوى يمن بفرستد برايش دعا كرده بدرگاه خدا عرضه داشت: اللهم اهد قلبه و ثبت لسانه؛ خدايا قلب على را هدايت كن و زبانش را ثابت و استوار گردان. كه خود آن حضرت- عليه السلام- مى فرمايد: پس از اين دعايى كه رسول خدا- صلى الله عليه و آله- در حقم نمود در هيچ قضاوتى ترديد نكردم.

و نيز مى فرمايد: اگر بر بساط قضاوت تكيه زنم حكم مى كنم بين پيروان تورات به توراتشان، و پيروان انجيل به انجيلشان، و پيروان قرآن به قرآنشان، بگونه اى كه هر كدام به نطق آمده بگويد: على به آنچه كه در من هست قضاوت نموده است. [ ارشاد مفيد، ص 15 و 16. ]

سخن كوتاه آنكه:




  • كتاب فضل تو را آب بحر كافى نيست
    كه تر كنم سرانگشت و صفحه بشمارم



  • كه تر كنم سرانگشت و صفحه بشمارم
    كه تر كنم سرانگشت و صفحه بشمارم



اكنون مفتخرم كه سالها قبل بنا به اشاره پدر بزرگوارم- قده- به ترجمه فارسى كتاب قضاء اميرالمومنين- عليه السلام- كتاب حاضر تاليف دانشمند بزرگوار، علامه محقق، حاج شيخ محمد تقى شيخ شوشترى- دام ظله- مبادرت ورزيدم. بخشى از اين ترجمه از همان آغاز تاكنون بطور مكرر چاپ و منتشر گرديده، و اكنون نيز كه موجبات طبع كتاب به صورت كامل فراهم گرديده با مرورى گذرا بر مجموع مطالب آن و بعض تغييرات و اضافات و درج مدارك و ماخذ روايات چاپ و در دسترس علاقه مندان و شيفتگان به خاندان عصمت و طهارت قرار مى گيرد. اميد آنكه اين خدمت ناچيز در درگاه خداى بزرگ و در پيشگاه شافع روز جزا، اميرمومنان، على مرتضى- عليه السلام- مورد قبول واقع شده، همه ما مشمول الطاف و عنايات خاص آن كريمان بزرگوار بوده باشيم.

ضمنا يادآور مى شود كه از ترجمه پاره اى از مطالب كتاب كه جنبه تخصصى داشته و فهم آن از سطح عموم خارج بوده صرفنظر گرديده است.

در خاتمه ثواب اين ترجمه را به روح مطهر پدر بزرگوارم آية الله حاج سيد محمد موسوى "قده" تقديم مى دارم.

26 ذى القعده الحرام 1414

1373/2/18

موسوى

در مدح مولا




  • اهل خرد در عجب، زعشق و عرفان دوست
    پيك امين مفتخر، كه در شب پرخطر
    جنگ و جهادش برين، صوت دعايش حزين
    مادر گيتى شعف، كه زاده در و صدف
    آنچه كه خواهد روا، حب و ولايش دوا
    مكرمت ولايت، مسئلت و منزلت
    تا كه سلونى بگفت، قلب عدو را بكفت
    شمس و قمر منفعل، منزوى و منعزل
    مدح وفايى ببين، شمس و سنايى چنين
    هم دل و هم جان ما، هم سر مستان ما
    دوش به وقت سحر، گفته همان مطهر
    گر نظرى او كند، موهبتى گر دهد
    شاد بود موسوى، اگر كند پيروى
    به عزم و رزم قوى، زشرع ياران دوست



  • من چه بگويم كه حق، نشسته در جان دوست
    بزد دو تك بال و پر، بشد نگهبان دوست
    روح زتن مى برد، جمال تابان دوست
    امير و شاه نجف، بود به فرمان دوست
    چاره چه سازم كه مى، نهفته در آن دوست
    و سوره هل اتى، برفته در شان دوست
    اشعث و ذعلب بيفت، به خاك خذلان دوست
    چون كه بشد مشتمل، فروغ رخشان دوست
    حافظ و سعدى قرين، اسير دستان دوست
    هستى و امكان ما، شود به قربان دوست
    اين اثر پر ثمر، بماند از آن دوست
    صخره طلا مى شود، خوشا به مهمان دوست
    به عزم و رزم قوى، زشرع ياران دوست
    به عزم و رزم قوى، زشرع ياران دوست



/ 270