لغت
مردى از ابوبكر معناى آيه قرآن وفا كهه وابا را پرسش نمود. ابوبكر معناى اب را ندانست و گفت: كدام آسمان بر من سايه مى افكند و كدام زمين مرا بر مى دارد و يا چه كنم اگر درباره كتاب خدا چيزى بگويم كه خود به آن باور نداشته باشم، معناى فاكهه را مى دانم، ولى اب را خدا بهتر مى داند. اين گفتار او به سمع مبارك اميرالمومنين عليه السلام رسيد آن حضرت فرمود: سبحان الله آيا نمى داند لفظ اب به معناى چراگاه و زمين پرگياه مى باشد، و خداوند در اين آيه شريفه در مقام شمردن نعمتهايى است كه بر مردم و چهارپايانشان ارزانى داشته تا بدان وسيله تغذى نموده مايه حيات و قوام بدنشان باشد [ ارشاد، مفيد، ص 107. ] و نيز معناى كلاله را از ابوبكر پرسيدند؛ گفت: نظرم را در اين باره مى گويم اگر صحيح بود از خداست و اگر خطا بود از شيطان و خودم.اين سخنش به اميرالمومنين عليه السلام رسيده فرمود: چقدر بى نياز است از به كار بردن نظريه احتماليش، آيا نمى داند كلاله به معناى برادران و خواهران پدر و مادرى و پدرى تنها و مادرى تنها مى باشد؟ كه خداى تعالى فرموده:يستفتونك قل الله يفتيكم فى الكلاله ان امرو هلك ليس له ولد و له اخت فلها نصف ما ترك [ سوره نساء، آيه 175. ] از تو اى رسول! درباره برادران و خواهران فتوا خواهند، بگو خداوند شما را درباره كلاله فتوا مى دهد اگر مردى از شما بميرد و از براى او فرزندى نباشد و خواهرى داشته باشد از براى آن خواهر است نصف تركه ميت.
و مراد از خواهر در اين آيه خواهر پدر و مادرى و يا پدرى تنهاست؛ زيرا فقهاء اتفاق دارند كه در صورتى خواهر نصف تركه را ارث مى برد كه پدر و مادرى و يا پدرى تنها باشد.و در جاى ديگر مى فرمايد: و ان كان رجل يورث كلاله او امراه وله اخ او اخت فلكل واحد منهما السدس [ سوره نساء، آيه 11. ] و اگر مردى يا زنى وارثى بجز برادر و يا خواهرى نداشته باشد هر يك از آنان يك ششم سهم مى برند.و نيز فقهاى اماميه اتفاق دارند در اين كه تفصيل بين يك ششم در صورت تنهايى و يك سوم در صورت تعدد اختصاص دارد به خواهر و برادر مادرى [ ارشاد، مفيد، ص 107. ] بنابراين، لفظ كلاله در قرآن مجيد بطور صريح در برادر و خواهر پدر و مادرى و پدرى تنها و مادرى و پدرى تنها استعمال شده و به كار بردن راى در موردى است كه نص شرعى وجود نداشته باشد، و به همين جهت امام عليه السلام فرموده: چقدر از راى خود بى نياز است.
مؤلّف:
همان گونه كه ابوبكر معناى اب و كلاله را نمى دانسته، همان گونه نيز معناى بضع به كسر با را نيز نمى دانسته چنانچه در تاريخ طبرى آمده: ميان روميان و اهل فارس در ادنى الارض "حوالى شام يا اطراف جزيره" در روز اذرعات جنگ در گرفت و در اين نبرد روميان شكست خوردند، اين خبر به رسول خدا صلى الله عليه و آله و اصحاب آن حضرت كه در مكه بودند رسيده بر آنان گران آمد؛ زيرا رسول خدا صلى الله عليه و آله را خوش نمى آمد كه مجوسيان كافر بر روميان كه اهل كتاب بودند پيروز گردند از سويى كفار مكه از آن جريان مسرور شده از روى شماتت به مسلمانان مى گفتند: برادران مجوس، بر برادران اهل كتاب شما پيروز گشته اند و شما نيز اگر با ما بجنگيد بر شما غلبه خواهيم كرد. پس خداوند اين آيات را نازل كرد: الم غلبت الروم فى ادنى الارض و هم من بعد غلبهم سيغلبون فى بضع سنين.روميان مغلوب "فارسيان" شدند در جنگى كه به نزديكترين زمين واقع شد "حوالى شام يا اطراف جزيره" و آنها پس از مغلوب شدن فعلى بزودى بر فارسيان باز غلبه خواهند كرد، در اند سالى....در اين هنگام ابوبكر به جانب كفار بيرون شده به آنان گفت: از آن اتفاق دلشاد نباشيد كه خداوند به رسول ما خبر داده كه البته روم بر فارس پيروز خواهد شد.
ابى بن خلف از مشركين برخاست و به ابوبكر نسبت دروغ داد. ابوبكر به او گفت: تو از من دروغگوترى اى دشمن خدا! اكنون حاضرم با تو شرط بندى كنم، من ده شتر مى آورم و تو نيز ده شتر پس اگر در مدت سه سال روم بر فارس غلبه كرد ده شتر تو مال من باشد و اگر فارسيان بر روميان غلبه كردند ده شتر من مال تو باشد. "ابى بن خلف" قبول كرد. و آنگاه ابوبكر به نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله آمده قصه خود را بيان داشت، رسول خدا صلى الله عليه و آله به او فرمود: نمى بايست چنين مى گفتى؛ زيرا معناى بضع از سه سال است تا ده سال، حال برو مال را زياد كن و بر اجل بيفزا.
ابوبكر بيرون شده ابى را ملاقات نمود.
ابى گفت: انگار پشيمان شده اى؟
ابوبكر گفت: نه، فقط مال را مى افزايم و بر مدت اضافه مى كنم. مال را صد شتر قرار ده تا مدت نه سال. ابى پذيرفت. [ تاريخ طبرى، ج 1، ص 594. ]
فصاحت و بلاغت
گذشت در اول فصل يازدهم كه آن حضرت عليه السلام خطبه اى طولانى بدون الف و خطبه اى ديگر بدون نقطه مشتمل بر مواعظ ارزنده و معانى عالى انشاء فرمود: با آن كه حرف الف در تركيب كلمات بيش از ساير حروف به كار رفته و همچنين نقطه كه در تركيب الفاظ و سخن گفتن بسيار ضرورى و لازم است.و از مطالبى كه بيان گرديد معلوم شد كه آن حضرت عليه السلام مبتكر تمام علوم عربى بوده و علوم ادبى از او سرچشمه گرفته است. و مى گويند؛ كسى كه به گفتن مطالبى بر ديگران پيشى گرفته صاحب امتياز است، چه رسد به كسى كه علومى را از خود ابداع نموده باشد.