حكم از روى لوازم خفى - قضاوتهای امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قضاوتهای امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) - نسخه متنی

محمدتقی شوشتری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


حكم از روى لوازم خفى

اين حكم خداست

رسول خدا صلى الله عليه و آله از مردى اعرابى، ماده شترى به چهار صد درهم خريدارى نموده بود، و هنگامى كه اعرابى پول را تحويل گرفت، فرياد بر آورد: درهمها و شتر، مال من است. اتفاقا ابوبكر از آنجا عبور مى كرد، پيامبر به ابوبكر فرمود: بين من و اعرابى قضاوت كن!

ابوبكر گفت: اعرابى از شما گواه مى خواهد. عمر نيز از آنجا عبور مى كرد و سخنان ابوبكر را در آن باره تكرار نمود. در اين موقع على عليه السلام از دور نمايان گرديد، پيامبر صلى الله عليه و آله به اعرابى فرمود: قبول دارى اين جوان كه مى آيد بين ما قضاوت كند؟

گفت: بلى.

حضرت على آمد، اعرابى ادعاى خود را مطرح كرد.

اميرالمومنين عليه السلام به اعرابى فرمود: شتر را به پيامبر تسليم كن!

اعرابى اعتنا نكرد تا اين كه آن حضرت سه بار گفتار خود را تكرار نمود ولى نتيجه اى نبخشيد، در اين هنگام على عليه السلام اعرابى را با يك ضربه شمشير، دور كرد. پس اهل حجاز گفتند: كه با آن ضربه، سر او را پراند و اهل عراق گفتند: عضوى از او را قطع كرد.

و آنگاه على عليه السلام به پيامبر عرضه داشت: يا رسول الله! ما شما را در وحى تصديق مى كنيم چگونه در چهار صد درهم تصديق ننمائيم؟!. [ مناقب، سروى، ج 1، ص 490. ]

و در خبرى آمده: كه پيغمبر صلى الله عليه و آله به ابوبكر و عمر رو كرده و به آنان فرمود: اين حكم خداست نه آنچه كه شما به آن حكم كرديد.

مؤلّف:

گرچه اميرالمومنين عليه السلام از صنايع حيرت آور خدا و نفس پيغمبر است و محال است كه آن دو و ديگران به مقام و منزلت او برسند همچون ثرى و ثريا الا اين كه آنان به قدر ساير صحابه پيغمبر صلى الله عليه و آله هم توجه نداشته اند. و اين خزيمه بن ثابت است كه در نظير چنين قضيه اى براى پيامبر گواهى ناديده داد، و پيامبر به وى فرمود: چگونه گواهى ناديده مى دهى؟

عرضه داشت: يا رسول الله! ما شما را در وحى و اخبار آسمانى تصديق مى كنيم، چگونه ممكن است در خبرهاى زمين تصديق ننمائيم. پس رسول خدا صلى الله عليه و آله گواهيش را پذيرفت و يك شهادتش را جاى دو شهادت قرار داد و به همين جهت ذوالشهادتين لقب يافت.

داستان قدامه

قدامه بن مظعون، شراب نوشيد، عمر تصميم گرفت بر او حد جارى كند، قدامه به عمر گفت: حد بر من روا نيست. زيرا خداوند در قرآن مجيد مى فرمايد: ليس على الذين آمنوا و عملوا الصالحات جناح فيما طعموا بر آنان كه ايمان آورده اند و كردار شايسته انجام داده اند، گناهى نيست در آنچه خورده اند، هرگاه بپرهيزند و ايمان بياورند و كارهاى شايسته بكنند.

پس عمر از او صرفنظر كرد. اميرالمومنين عليه السلام اين را شنيد نزد عمر رفت و به وى فرمود: چرا به قدامه حد نزدى؟

عمر: قدامه اين آيه را برايم خواند و خود را از مصاديق آن دانست.

على عليه السلام: قدامه از مصاديق اين آيه نيست؛ زيرا كسانى كه ايمان آورده و كردار نيك انجام مى دهند هرگز حرامى را حلال نمى شمرند، اينك قدامه را برگردان و او را از آن گفتارش توبه بده و بر او حد جارى كن. و اگر توبه نكرد او را به قتل برسان؛ زيرا از اسلام خارج شده است.

عمر به خود آمد و قدامه را طلبيد، و چون قدامه از جريان باخبر شد نزد عمر اظهار ندامت و توبه كرد و عمر از حكم قتلش درگذشت و آنگاه كه خواست به او تازيانه بزند مقدارش را نمى دانست، باز از آن حضرت راهنمايى خواست.

على عليه السلام به او فرمود: حدش هشتاد تازيانه است؛ زيرا كسى كه شراب نوشد مست مى شود، و در آن هنگام هذيان مى گويد و به مردم تهمت مى زند و حد تهمت، هشتاد تازيانه است. پس عمر طبق دستور آن حضرت عمل كرد. [ ارشاد، مفيد، ص 216. ]

/ 270