عمر و نقض احكام خويش
و نيز نقل كرده: بسيار اتفاق مى افتاد كه عمر حكمى مى كرد و سپس آن را نقض نموده بر خلافش فتوا مى داد. [ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 1، ص 60. ] و از ابن سيرين نقل شده كه مى گويد: از ابو عبيده سلمانى مسأله اى درباره ميراث جد پرسيدم وى گفت: من در اين خصوص يكصد قضيه از عمر به خاطر دارم كه همه با هم مغاير [ ايضاح، فضل، ص 337. ] است.ماجراى عمر با هرمزان
بلاذرى در فتوح البلدان بطور مسند از انس بن مالك نقل كرده كه مى گويد: در جريان فتح شوشتر هرمزان به اسارت لشكريان اسلام در آمد، و من به دستور ابوموسى اشعرى او را به نزد عمر بردم، عمر به هرمزان گفت: سخن بگو!هرمزان: سخن انسان زنده يا مرده؟عمر: هر چه مى خواهى بگو كه در امان هستى.
هرمزان: آنگاه كه در بين ما و شما خدايى نبودم ما گروه عجم پيوسته در جنگها بر شما پيروز مى شديم ولى از آن زمان كه شما به خدا معتقد شديد و خدا در تمام كارها يار و مدد كارتان گرديد، ديگر نتوانستيم بر شما غلبه كنيم و مغلوب و مقهور شما گشتيم.
در اين موقع عمر به انس رو كرده و گفت: درباره هرمزان چه مى گويى؟
انس با كشتن او مخالفت كرد.
عمر گفت: سبحان الله! آيا قاتل براء بن مالك و مجزاه بن ثور سدوسى را آزاد كنم؟!
انس پاسخ داد: در هر حال تو را راهى به كشتن او نيست. عمر گفت: هرمزان چقدر مال به تو داده تا از او دفاع كنى؟
انس: هيچ و ليكن تو خودت به او امان دادى.عمر: بر اين مطلب گواه مى آورى يا تو را كيفر دهم؟ انس مى گويد: از نزد عمر بيرون رفته زبير بن عوام را ديدم كه او نيز آنچه را كه من از عمر شنيده بودم شنيده و به خاطر داشت، زبير به همراه من نزد عمر آمده برايم گواهى داد، و هرمزان آزاد گرديد، و اسلام آورد و عمر برايش مقررى قرار داد. [ فتوح البلدان، ص 537. ]