خطبه بدون نقطه
و نيز خطبه اى ديگر بدون نقطه بالبداهه انشاء كرد كه اول آن اين است:الحمدالله اهل الحمد و ماواه، وله اوكد الحمد واحلاه، و اسرع الحمد و اسراه... [ مناقب، سروى، ج 1، ص 271. ]
مؤلّف:
انشاء چنين خطبه هايى بطور ارتجال و بدون سابقه با ويژگى هاى خاصى كه در الفاظ و مضامين آنها بكار رفته مى توان گفت كه در زمره معجزات آن امام همام عليه السلام بشمار مى آيد، و بعضى از ادبا اگر چه ابيات و يا فقراتى بدون الف و يا بدون نقطه آورده اند وليكن بايد توجه داشت كه آنان كسانى هستند كه ساليانى دراز از عمر خود را صرف تحصيل ادبيات و قسمتى از اوقات خود را صرف تركيب و تلفيق آن جملات نموده اند، و از محالات عادى است كه كسى بتواند بطور ارتجال و بالبداهه آنچنان خطبه هايى را با آن همه درخشندگى و خصوصياتى كه دارند انشاء نمايد.و نيز خطبه ديگرى از آن حضرت عليه السلام بدون نقطه نقل شده كه اول آن چنين است:
"الحمدلله الملك المحمود، المالك الودود، مصور كل مولود، و موئل كل مطرود...". [ شرح نهج البلاغه، ملا فتح الله كاشانى. ]
دوستى و دشمنى، حفظ و نسيان، خواب درست و نادرست
دو نفر نصرانى از ابوبكر پرسيدند؛ فرق ميان دوستى و دشمنى چيست، با اين كه از يكجا سرچشمه مى گيرند؟ و فرق بين حفظ و نسيان چيست با اين كه مركزشان يكى است؟ و تفاوت خواب درست و نادرست چيست با آن كه منشاشان يكى است؟ابوبكر پاسخ آن را ندانسته، ايشان را نزد عمر برد و عمر هم پاسخشان ندانسته آنان را به محضر حضرت امير عليه السلام راهنمايى كرد، دو نصرانى نزد آن حضرت عليه السلام آمده و پرسشهاى خود را مطرح كردند. اميرالمومنين عليه السلام در پاسخ از سوال اول فرمود: خداوند ارواح را دو هزار سال پيش از بدنها آفريده و آنها را در هوا سكونت داده است، پس ارواحى كه در آنجا با هم الفت و آشنايى داشته اند اينجا نيز با هم مانوسند، و ارواحى كه با هم آشنايى و انسى نداشته اند اينجا نيز چنين هستند.و در پاسخ از سوال دوم فرمود: خداوند در قلب انسان پرده و پوششى قرار داده، پس هر چه بر قلب بگذرد و آن پرده باز باشد در قلب مى ماند وگرنه فراموش مى شود.
و در جواب از سوال سوم فرمود: خداوند روح را آفريده و براى آن سلطانى قرار داد كه نفس باشد، پس موقعى كه انسان خواب مى رود روح از بدنش خارج شده و سلطان آن مى ماند پس دستجات فرشتگان و پريان بر روح مى گذرند، پس هر خوابى كه راست باشد از فرشتگان است و خوابهاى دروغ از پريان.
آن دو نصرانى از شنيدن اين پاسخها ايمان آورده مسلمان شدند و در جنگ صفين در ركاب آن حضرت به شهادت رسيدند. [ مناقب، سروى، قضاياه عليه السلام فى عهد ابى بكر. ]
در اينجا مناسب است فلسفه اى را كه امام صادق عليه السلام براى آفرينش حفظ و نسيان به مفضل فرموده نقل كنيم. حضرت فرمود: اى مفضل! نيكو بينديش در قواى چهارگانه اى كه خداوند در نهاد انسان قرار داده است و آنها عبارتند از: قوه فكر، وهم، عقل و حفظ، كه چه موقعيت حساس و اهميت بسزائى در وجود بشر و زندگى او دارند؛ مثلا اگر در اين ميان انسانى فاقد حفظ باشد چه حالى خواهد داشت و چه اختلال و بهم خوردگى شديدى در كارها و وضع معاش و كسب او پديد خواهد آمد، مثل اين كه فراموش كند آنچه را كه از ديگران گرفته و يا به ديگران بخشيده، و آنچه ديده، و شنيده، گفته و يا به او گفته اند، و اگر فراموش كند مطالبى را كه بود و يا نبود آنها برايش نفع دارد، و نشناسد كسانى را كه به او احسان نموده اند از كسانى كه به وى ستم ورزيده اند، و فراموش كند چيزهايى را كه برايش سودمند بوده از چيزهايى كه به حالش زيانبخش است و هرگز راه مقصدش را ياد نخواهد گرفت و اگر چه چندين بار هم از آن بگذرد، و هيچ دانشى را فرا نخواهد گرفت، و اگر چه تمام عمر در پى تحصيل آن باشد، و به هيچ مذهب و آيينى معتقد نخواهد شد، و از تجربه هاى خود بهره مند نخواهند گرديد، و از موضوعات گذشته عبرت نخواهند گرفت، بلكه سزاوار است كه بكلى از انسانيت منسلخ و جدا گردد.
بهوش باش! در اهميت اين يك نعمت از نعمتهاى خداوند كه گفته شد، و بالاتر از نعمت حفظ، نعمت نسيان است؛ زيرا اگر فراموشى نبود، پس كسى كه مصيبتى بر او وارد شده هرگز خاطرش تسلى نمى يافت، و پشيمانى و حسرتش از بين نمى رفت، و كينه ها از دلش برطرف نمى شد، و از متاعها و لذتهاى دنيا بهره اى نمى برد، به سبب ياد آوردن آفات و بلاها، و هرگز از پادشاه ستمگر و از دشمن خود غفلت نمى نمود.
آيا نمى بينى چگونه خداوند در وجود انسان دو قوه متضاد آفريده و براى هر كدام رازها و مصلحت هايى قرار داده؟! و چه خواهد گفت آنان كه تمام اشياء را بين دو آفريدگار متضاد "يزدان و اهريمن" تقسيم كرده اند در اين اشيا متضاده با آن كه در هر كدام از آنها نوعى مصلحت وجود دارد. [ بحار، ج 3، ص 81. ]