پاسخ كوبنده
ابن ابى الحديد از موفقيات زبير بن بكار از ابن عباس نقل كرده كه مى گويد: به قصد ديدار با عمر بيرون رفتم تا اين كه مى گويد عمر به من گفت: چرا براى خواستگارى به نزد پسر عمت على نمى روى؟ابن عباس: تو پيش از من نرفته اى؟
عمر: يكى ديگر از دخترانش را.
ابن عباس: او براى پسر برادرش مى باشد.
و آنگاه عمر گفت: اى ابن عباس! مى ترسم اگر يار تو على خليفه شود او را عجب گرفته از راه منحرف گردد و اى كاش! كه من وضع و سرنوشت شما را پس از خودم مى ديدم.
ابن عباس: ولى يار ما آن چنان كه خودت نيز مى دانى هيچگاه نه حكم خدا را تغيير داده، و نه تبديل نموده و نه به هنگام مصاحبتش با رسول خدا صلى الله عليه و آله او را به خشم آورده است.
ابن عباس مى گويد: در اينجا عمر كلام مرا قطع نموده گفت: و نه آنگاه كه خواست دختر ابوجهل را بر فاطمه خواستگارى كند.ابن عباس به او گفت: خداى تعالى فرموده: ولم نجد له عزما؛ [ سوره طه آيه 115. ] نيافتيم اين انسان اراده و تصميمى و يار ما هرگز قصد ناراحت نمودن رسول خدا صلى الله عليه و آله را نداشته وليكن افكار گوناگون براى همه كس پيش مى آيد حتى براى آگاهان در دين و درست كرداران. در اينجا عمر گفت: اى ابن عباس! كسى كه مى پندارد مى تواند در درياى علم شما فرو رفته قعر آن را دريابد گمانى كرده بى اساس، و از آن عاجز. [ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 3، ص 106، ذيل خطبه لله بلاد فلان. ]
تحليل گفتار عمر
مؤلّف:
اين كه عمر به ابن عباس گفته: مى ترسم اگر يار تو خليفه شود او را عجب گيرد. بايد گفت: معمولا افراد ناآگاه تفاوتى بين عجب و كبر و بين عزت نفس و بزرگ منشى نمى بينند، خداى تعالى مى فرمايد: ولله العزه و لرسوله و للمومنين و لكن المنافقين لا يعلمون؛ [ منافقون آيه 8. ] عزت مخصوص خدا و رسول و اهل ايمان است و لكن منافقين از اين معنى آگه نيستند.و از آنجا كه اميرالمومنين عليه السلام داراى منش و خويى بوده محبوب پروردگار، از عدم تواضع و فروتنى براى اهل رياست و دنياپرستان... از اينرو عمر او را به عجب نسبت داده است، وگرنه آن حضرت عليه السلام به اتفاق دوست و دشمن پس از رسول خدا صلى الله عليه و آله برترين انسانى بوده كه متصف به اين صفات است كه خداى تعالى فرموده:و عباد الرحمن الذين يمشون على الارض هونا و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما.... [ سوره فرقان، آيه 63. ]
و بندگان "خاص" خداى رحمن آنان هستند كه بر روى زمين بتواضع و فروتنى راه روند، و هرگاه مردم جاهل به آنها خطاب و عتاب نمايند با سلامت نفس جواب دهند....
و در روايات آمده كه: اين آيه در شان او و اهل بيت كرامش نازل شده است.
و اين كه عمر گفته: و نه در خواستگارى دختر ابوجهل بر فاطمه عليهاالسلام... تعريض و رد بر ابن عباس بود كه به او گفته بود تو شخصيت و مقام رفيع او على را مى شناسى و مى دانى كه او هيچگاه حكم خدا را تغيير و تبديل نداده و رسول خدا صلى الله عليه و آله را به خشم نياورده است.
و البته مفهوم اين گفتار ابن عباس به عمر اين بود كه تو اينها را مرتكب شده اى... و به همين جهت عمر برآشفته و سخن او را قطع نموده و با افتراى بر اميرالمومنين عليه السلام و رسول خدا صلى الله عليه و آله خواسته بود كلام او را نقض و رد نمايد.
و دليل بر بى پايگى آن مطلبى كه عمر اظهار داشته، اين كه چگونه ممكن است كه رسول خدا كه خودش آورنده اين قانون است: فانكحوا ما طاب لكم من النساء مثنى و ثلاث و رباع. [ سوره نسا آيه 3. ]
با انجام آن خشمگين گردد، حال آن كه خداى تعالى درباره او فرموده: قل ان كان للرحمن ولد فانا اول العابدين؛ [ سوره زخرف، آيه 81. ] بگو اگر خدا را فرزندى بود پس من اولين پرستش كنندگان او بودم. و رسول خدا صلى الله عليه و آله اولين كسى بود كهه به احكام و فرامين الهى كه خود مبين و مبلغ آنها بوده عمل مى نموده است؛ چنانچه آن هنگام كه ربا را باطل و لغو نمود فرمود: اولين ربايى را كه بر مى دارم رباى عمويم عباس است. و آن هنگام كه خونهاى جاهليت را برداشت فرمود: اولين خونى را كه بر مى دارم خون پسر عمويم ربيعه بن حارث بن عبدالمطلب است.
و نيز در تاريخ طبرى آمده: رسول خدا صلى الله عليه و آله پس از فتح مكه خطبه خواند و در ضمن خطبه اش فرمود: خداوند ربا را لغو نموده، و رباى عباس بن عبدالمطلب برداشته شده است. و هر خونى كه در جاهليت ريخته شده برداشته شده، و اولين خونى را كه بر مى دارم خون پسر عمويم ربيعه بن حارث بن عبدالمطلب است "و ربيعه قبل از اسلام در ميان قبيله بنى ليث رفته زن شيرده طلب مى نمود پس بنوهذيل او را كشته بودند".
بعلاوه، غيرت و رشك بردن زن نسبت به شوهرش بخاطر ازدواج او با همسرى ديگر از كفر اوست، چه رسد به رشك بردن نزديكان او.و اما اينكه ابن عباس او را در اين مطلب تكذيب نكرده بلكه بنحوى ديگر او را پاسخ گفته، بر طريق مماشات و جدال به نحو احسن بوده، و به همين جهت عمر مجبور شده اقرار كند كه از محاجه با او عاجز است.