پروردگار من و شما خداست - قضاوتهای امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قضاوتهای امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) - نسخه متنی

محمدتقی شوشتری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


پروردگار من و شما خداست

حضرت امير عليه السلام در خانه ام عمرو از طائفه عنزه "يكى از همسران آن حضرت" تشريف داشت، قنبر به نزد آن حضرت آمد و گفت: ده نفر بر در خانه آمده و شما را به خدايى مى خوانند.

اميرالمومنين به قنبر فرمود: آنان را بياور، پس بر آن حضرت وارد شدند.

على عليه السلام چه مى گوييد؟

غلات: تو پروردگار و آفريدگار و روزى رسان ما هستى؟

على عليه السلام: واى بر شما! چنين نگوييد من هم مانند شما مخلوق خدايم. ولى آنان نپذيرفتند.

على عليه السلام واى بر شما! پروردگار من و شما خداست، توبه كنيد و از اين عقيده برگرديد.

غلات: تو پروردگار و روزى دهنده و خالق ما هستى.

على عليه السلام به قنبر فرمود: برو چند كارگر بياور، قنبر ده كارگر با ابزار حفارى حاضر كرد، على عليه السلام به كارگران دستور داد گودالى در زمين حفر كنند و آنگاه در ميان گودال، هيزم افكنده آتشى بزرگ افروختند و در اين موقع كه آتش زبانه مى كشيد به آنان فرمود: واى بر شما! توبه كنيد و از عقيده خود دست برداريد.

گفتند: هرگز.

پس على عليه السلام همه آنان را به تدريج در ميان آتش انداخت و آنگاه فرمود: هر زمان كه چنين امر منكرى ببينم، آتشم را مى افروزم و قنبر را مى خوانم. [ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 1، ص 425. رجال كشى، ص 61، در عنوان قنبر. ]

من هم بنده خدايم

حضرت امير عليه السلام در روز ماه رمضان بر جماعتى مى گذشت كه به خوردن غذا مشغول بودند.

على عليه السلام: مسافريد يا بيمار؟

نه مسافريم و نه بيمار.

اهل كتاب هستيد؟

نه.

پس چرا در روز ماه رمضان غذا مى خوريد؟

آنان پاسخى گفتند كه معنايش اين بود كه تو خدا هستى.

اميرالمومنين عليه السلام چون مقصود آنان را فهميد از اسب پياده شد و به سجده افتاد و گونه هاى صورت را بر خاك گذاشت و سپس به آنان فرمود: واى بر شما! من هم بنده اى از بندگان خدا هستم. ولى آنان گوش نكرده و بر پندار خود ثابت بودند.

در اين هنگام على عليه السلام دستور داد تا دو چاه در كنار هم حفر كنند، يكى باز و ديگرى سربسته، و روزنه اى بين آنها قرار دهند و سپس آن گروه را در گودال سربسته قرار داد و درميان گودال ديگر آتشى افروخت و با دود، آنان را عقوبت مى داد و در آن حال پيوسته ايشان را به اسلام دعوت مى نمود ولى نمى پذيرفتند، تا اين كه دستور داد آنان را با آتش سوزاندند. [ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 1، ص 425. ]

/ 270