تازيانه به جاى هديه
در كامل ابن اثير آمده: از جمله مرتدين قبيله سليم ابوشجره بن عبدالعزى سلمى پسر خنساء "شاعره معروفه" بوده. وى قصيده اى سرود كه شعر اولش اين است:
صحا القلب عمن هواه واقصرا
و طاوع فيها العاذلين وابصرا
و طاوع فيها العاذلين وابصرا
و طاوع فيها العاذلين وابصرا
فرويت رمحى من كتيبه خالد
وانى لارجو بعدها ان اعمرا
وانى لارجو بعدها ان اعمرا
وانى لارجو بعدها ان اعمرا
ابوشجره خود را معرفى كرد، عمر او را شناخت و به او گفت: فهميدم تو كيستى تو همان دشمن خدايى، نه به خدا سوگند چيزى به تو نخواهم داد آيا تو آن كسى نيستى كه مى گفتى:
فرويت رمحى من كتيبه خالد
و انى لارجو بعدها ان اعمرا
و انى لارجو بعدها ان اعمرا
و انى لارجو بعدها ان اعمرا
ضن علينا ابوحفص بنائله
وكل مختبط يوم له ورق [ كامل، ج 2، ص 28. ]
عمر و تقاضاى اعرابى
در نهايه ابن اثير آمده: مرد عربى به عمر گفت: شترم از حركت باز ايستاده بارم را حمل كن، عمر به او گفت: بخدا سوگند دروغ مى گويى، و تقاضاى او را اجابت نكرد، پس اعرابى گفت:
اقسم بالله ابوحفص عمر
فاغفر له اللهم
ان كان قد فجر
ما مسها من نقب ولادبر
ان كان قد فجر
ان كان قد فجر
و از اين شعر اعرابى بر مى آيد كه عمر به دروغ سوگند ياد كرده بود.