محمد تقى قمى كه مى گويد: 'به دست اينان يعنى پشتيبان صالح و زعماى بعد از پيغمبر "ص"، اختلاف در دايره ى خردمندانه اى محصور گرديد و براى آن اثرى كه با وحدت اسلامى مضر باشد قرار داده نشد تا دشمنان اسلام از آن سوء استفاده نمايندو در حقيقت اين اختلاف راى و نظر بود نه مشاجره و كشمكش.'، مى فرمايد: به نظر من بهتر است كه حتى نام خلاف هم بر آن نگذاريم چه رسد به مشاجره و كشمكش، زيرا در آن هنگام انكار منزلت امام ونص و اهليت امام براى خلافت و يا ملكات فاضله و صلاحيت وى براى زعامت نبود، بلكه تنها گلايه اى بود كه چرا بى حضور و مشورت وى به امر خلافت و انتخاب خليفه مبادرت ورزيده اند، و حتى امام "ع" اعتراف كرد كه مسبب شتاب و عجله در انتخاب خليفه سعد بن عباده "رض" از انصار خزرجى بوده است. [ همبستگى مذاهب اسلامى، ص 220. ]
سيره ى عملى آن حضرت "رض" در شرايطى كه اوضاع اجتماعى جامعه ى اسلامى متحول شده بود و به نوعى گرايش به تجمل گرايى گشترش يافته بود، مطابق مصالح عاليه ى اسلامى بود و به همين خاطر در آن شرايط، زمانى كه مردم براى بيعت با آن حضرت "رض" رو مى كردند فرمود: مرا واگذاريد و ديگرى را طلب كنيد، زيرا ما به استقبال چيزى مى رويم كه چهره هاى مختلف و جهات گوناگونى دارد. دل ها بر اين امر استوار وعقل ها ثابت نمى ماند، چهره ى افق حقيقت را ابرهاى تيره ى فساد گرفته و راه مستقيم حق، ناشناس مانده است. آگاه باشيد كه اگر دعوت شما را اجابت كنم طبق آنچه خود مى دانم با شما رفتار مى كنم، و به سخن اين و آن و سرزنش، سرزنش كنندگان گوش فرانخواهم داد، اگر مرا رها كنيد من هم چون يكى از شما هستم، شايد من مطيع تر از شما نسبت به رئيس حكومت باشم، و در چنان حالى من وزير و مشاورتان باشم بهتر از آن است كه امير و رهبرتان گردم.
بعد از پذيرش خلافت، آن حضرت "رض" مواجه با عده اى به خطا رفته در ميدان دسته اى قدرت طلب، ثروت اندوز و عده اى سبك مغز و خشك افراطى رو به رو گرديد. حال ببينيم آن حضرت "رض" كه سمبل گذشت و تسامح رد برابر اختلاف نظر بود چه كرد!
حضرت على "رض" نسبت به دشمنان خود كمال ادب را به كار مى برد و به جاى لعن و تكفير درباره ى آنان مى فرمود:
انا لم نقاتلهم على التكفير لهم و لم نقالهم على التكفير لنا و لكنا انا على حق و راوا انهم على حق...
"جنگ ما با يكديگر بر اين اساس نبود كه ما آنان را كافر بدانيم يا آنان ما را ولى نظر ما بر اين بود كه ما بر حقيم و نظر آنان اين بود كه آنان برحقند." [ بى آزار شيرازى، عبدالكريم، وحدت رمز پيشرفت و تفرقه رمز سقوط مسلمانان، ص 5. ]
و در عبارتى ديگر، به هنگام جنگ جمل، فرمود:
ان قاما زعموا ان البغى كان منا عليهم و زعمنا انه منهم علينا و انما اقتتلنا على البغى و لم تقتتل على التفكير. [ العقد الفريد، ج 5، ص 74، حياه الصحابه، ج 2، ص 446. ]
در بسيارى از سخنان خويش بر دورى جستن از روش هاى تندى كه گاه در پى احساسات انفعالى و آشفته در كارزارهاى مذهبى و سياسى به عنوان نمودى از عقده هاى نهفته در درون و خشم و كينه ى شخصى است تاكيد دارند. مى بينيم كه آن حضرت "رض" با برداشت عميقى كه از قرآن دارند، مردم را از دشنام گويى نهى مى كنند و آن را از جمله صفات مثبت و نيكويى كه از محبت و احترام سرشار باشد، نمى دانند. زيرا آن را روشى موثر در صحنه ى نبرد تلقى نمى كنند و برآنند كه نتيجه اى در بر ندارد و پيروزى به بار نمى آورد، بالعكس چه بسا جو را آشفته تر سازد و عزم طرف ديگر را در نبرد و رويارويى، استوارتر مى كند و به قضيه به جاى بعد سياسى، جنبه ى شخصى مى دهد، و چه
بسا به فحاشى هاى متقابل مى انجامد و مجادلات كلامى را كه هيچ كمكى به هدف هاى والا نمى كند در پى مى آورد. به همين سبب آن حضرت "رض" به هنگام دشنام گويى گروهى از يارانش به اهل شام، در زمان جنگ به آنها فرمود: 'انى اكره لكم ان تكونوا سبابين...' "من نمى پسندم كه شما از زمره ى دشنام دهندگان باشيد و اگر كردار آنها و حالشان را بيان كنيد، بهتر است و نيكوتر آن كه به جاى دشنام به ايشان بگوييد: بار خدايا خون هاى ما و ايشان را از ريختن حفظ فرما و چنان ميان ما و آنها را اصلاح كن و آنان را از گمراهى برهان، تا كسى كه نادان به حق است، حق را بشناسد و آن كس كه حريص و شيفته ى گمراهى است، از آن باز ايستد." [ نهج البلاغه، خطبه ى 206. ]
على رغم اين همه ادب و منطق و انصاف، چون بنى اميه زمام امور مسلمين را به دست گرفتند، به تمام ائمه جمعه و جماعت دستور دادند كه على "رض" را در منابر سب و لعن كنند. اين كار جاهلانه باعث شد كه احساسات دوستداران آن حضرت "رض" را برانگيزند و بسيارى را بر آن دارد كه بر خلاف توصيه ى آن حضرت "رض" مقابله به مثل كنند و سب و لعن را جزو برنامه ى خود قرار دهند و ميليون ها نفر را در طول تاريخ به كشتن دهند. هر چند كه حضرت عمر بن عبدالعزيز "رض"، لعن حضرت على "رض" را ممنوع كرد، اما تبعات آن تا به امروز همچنان بزرگ ترين عامل تفرقه ى مسلمانان گشته است. [ وحدت رمز پيشرفت و تفرقه رمز سقوط مسلمانان، ص 5، به نقل از تاريخ الخلفا سيوطى، ص 279. ]
اشاره ى به قرآن مجيد در آيه ى ذيل مشعر بر همين واقعيت است:
و لا تسبوا الذين يدعون من دون الله فيسبوا الله عدوا بغير علم كذلك زينا لكل امه عملهم...' [ انعام: 108. ]
"كسانى را كه جز خدا مى پرستند دشنام مدهيد تا ايشان خداى يكتا را از روى
دشمنى بدون دانش و معرفت دشنام ندهند، اين گونه ما براى هر امتى كردارشان را بر آراستيم."
حال اگر توجه كنيم كه مساله در نفى شيوه هاى دشنام گويى از سوى مومنان به كافران اين چنين اهميتى به خود مى گيرد و از اقدام به ناسزا مى گويند و اين مصلحت اسلام به خاطر ضرورت احترام نام خدا و پيشگيرى از هر گونه انگيزه اى در جهت بى احترامى به مقدسات، نيست، مى توان دريافت كه در صورتى كه مساله متعلق به خود مسلمان ها باشد چه بعدى پيدا مى كند. مسلمان ها اگر با يكديگر چنين كنند مقدسات خودشان و الگوهاى آنها مورد بى احترامى قرار مى گيرد و اين با مصلحت اسلام و فضاى مقدسى كه خداوند مى خواهد روابط خويشى را در آن قرار دهيم و با برادرى و همكارى و نزديكى توام سازيم، منافات پيدا مى كند.
به دليل اين امر مشاهده مى نماييم كه حضرت على "رض" از هر گونه برخوردى كه برادرى اسلامى را زير سوال مى برد اجتناب مى ورزيد، چنان كه در پايان جنگ جمل اگر چه بعضى از سربازان در مورد اسارت مردم بصره اصرار مى ورزيدند اما حضرت پاسخ منفى داد و فرمود: آنچه از اسلحه و اموال در ميدان جنگ باشد بر شما حلال و آنچه در خانه ها است حرام مى باشد! پرسيدند: چگونه ممكن است خون آنها بر ما مباح باشد ولى اسارت آنها حرام، آن حضرت "رض" فرمود: چگونه من اجازه بدهم از مسلمانان و در بلاد اسلام كودكان و فرزندان به اسارت گرفته شوند "اسارت مخصوص كافرانى است كه به مقابله با لشكر اسلام برمى خيزند". باز بعضى در اسير ساختن شكست خوردگان اصرار ورزيدند. حضرت على "رض" براى اينكه غلط بودن اين پيشنهاد را بر آنها روشن سازد فرمود: بسيار خوب! نخست قرعه را درباره ى عايشه "رض" همسر پيغمبر "رض" مى اندازيم، تا ببينيم سهم كداميك از جنگ جويان مى شود. همه با شنيدن اين سخن استغفار كردند و گفتند: آيا چنين چيزى ممكن است؟ و به اين ترتيب از پيشنهاد
خود منصرف شدندت!
آن حضرت "رض" نه تنها زنده ها را اسير نساختند بلكه بر كشته شدگان دو طرف نماز خواندند و آنها را دفن نمودند. [ تاريخ طبرى، ج 3، ص 57، ترجمه ى نهج البلاغه، ج 1، ص 287، شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 1، ص 250، وسائل الشيعه،ج 15، ص 78. ] و با تاكيد بر اينكه حضرت عايشه "رض" احترام نخستينش را دارد ايشان را همراه برادرش محمد بن ابى بكر "رض" به مدينه مى فرستند. [ تاريخ طبرى، ج 3، ص 61،نهج البلاغه، خطبه ى 156. ]
همچنين زمانى كه از اميرالمومنين حضرت على "رض" در باب مشرك بودن 'اهل جمل' سوال شد، آن حضرت "رض" فرمود: از شرك فرار كردند. سپس سوال شد آيا منافق بودند؟ فرمود: منافقين ذكر خدا را نمى كنند، مگر اندكى، در حالى كه اينها ذاكر خدا بودند. سپس سوال مى شود: پس ايشان چه بودند؟ آن حضرت "رض" مى فرمايد: برادران ما بودند كه بر ما بغاوت نمودند: 'اخواننا بغوا علينا.' [ طه جابر العلوانى، ادب الاختلاف فى الاسلام، ص 67، به نقل از سنن بيهقى، ج 8، ص 173، حياه الصحابه، ج 2، ص 444، و وسائل الشيعه، ج 15، ص 82. ]
پس از كشته شدن حضرت زبير "رض" به كسى كه مژده ى اين خبر را به آن حضرت داد، حضرت "رض" فرمود: 'قاتل ابن صفيه فى النار'، و به نقلى فرمود: 'ابشر قاتل ابن صفيه بالنار' "كشنده ى زبير را بشارت جهنم دهيد". وى كه انتظار پاداش داشت گفت: من سر زبير را به اميد تقرب نزد على بردم و وى را به آتش جهنم وعده داد كه براى تحفه آورنده بد بشارتى است. [ كتاب وحدت، ص 10. ] همين طور در پايان جنگ جمل، زمانى كه عمران بن طلحه "رض" پيش حضرت على "رض" آمد، آن حضرت به وى خوش آمد گفت و فرمود: من اميدوارم كه خداوند من و پدرت را از كسانى كه در وصفشان فرمود: 'و نزعنا ما فى صدورهم من غل اخوانا على سرر متقابلين' بگرداند. سپس جوياى احوال ساير كسان خانواده ى طلحه گشت... اين
امر بر بعضى از حاضرن تازه وارد مسلمان كه مصاحبت پيامبر "ص" را در نيافته بودند گران آمد و يكى در حاشيه ى مجلس گفت: خدا عادل تر است. ديروز آنها را كشتيد و در بهشت مى خواهيد برادر باشيد! آن حضرت "رض" از اين سخن برآشفت و به آن فرمود:
قوما ابعد ارض الله و اسحقها فمن هو اذا ان لم اكن انا و طلحه، فمن اذن؟! [ ادب الاختلاف فى الاسلام، ص 67، به نقل از حياه الصحابه، ج 2 ص 447، سنن بيهقى، ج 8، ص 173. ]
در مورد متعصبين خشك افراطى كه بعد از جريان حكميت از آن حضرت "رض" جدا گشتند و مشهور به خوارج شدند، با گذشت و مدارا برخورد نمود و فرمود: تا نزد ما هستيد شما را از مساجد خدا جلوگيرى نمى كنيم كه در آن نماز بگذاريد، و تا مدامى كه با ما همدوست هستيد شما را از غنايم جنگى محروم نمى سازيم، و بالاخره تا شما جنگ آغاز نكنيد با شما نمى جنگيم. [ همبستگى مذاهب اسلامى، ص 215. ]
آن حضرت "رض" حتى براى اينكه بعد از خود شكاف عميق تر نشود وصيت كرد كه:لا تقاتلوا الخوارج بعدى، فليس من طلب الحق فاخطاه، كمن طلب الباطل فادركه.
"يعنى بعد از من با خوارج نبرد نكنيد، زيرا كسى كه در جستجوى حق بوده و خطا كرده مانند كسى نيست كه طالب باطل بوده و آن را يافته است." [ نهج البلاغه، ج 1، خطبه ى 61، ص 157. ]
اينها نمونه هاى عينى بود كه حضرت على "رض" در حركت وحدت جويانه ى اسلامى خويش، در بستر واقعيت ترسيم نمود. تمام هم وغم آن حضرت عبارت از اين بود كه امور مسلمانان در رويارويى با كارزارهاى دشوارى كه از داخل و خارج با آن مواجه مى شوند، در امان بماند.
شناخت سيره ى آن حضرت "رض" به مسلمانانى كه پاى بند به ايشان و رهنمودهاى آن حضرت هستند تاكيد مى كند كه بايد در مساله وحدت اسلامى و به مصلحت اسلام، سطح فكر و بلند نظرى خود را به سطح آگاهى و بينش او برسانند و بر همين اساس ، بسيارى از موضع گيرى هاى خويش را مسكوت بگذارند و شعارشان در هر تجربه اى با مردم همان باشد كه آن حضرت "رض" طى سخنان قاطع خويش بر زبان آوردند. در برابر منافع مسلمانان، تسليم مى شوم.
مسلمانان بايد با سرمشق قرار دادن اين شعار، مشروع بودن موضع گيرى هاى تسليم طلبانه خود را نسبت به باورهاى حقيقى خود باور كنند و احساس كنند با اين كار از خط مستقيم منحرف نگشته اند، و نيز مسلمانان بايد بپذيرند كه اين حق را دارند با هم اختلاف نظر داشته باشند.
بدين سبب ما معتقديم كه اختلاف نظر باعث نمى شود كه مسلمانان نسبت به هم دشمنى و گمان بد روا دارند. زيرا اختلاف نظر مانع از آن نيست كه مسلمانان نسبت به يكديگر احترام و محبت و احساس برادرى كنند، در صورتى كه آنان بپذيرند كه حق دارند اختلاف نظر داشته باشند- آنهم اختلاف در مسائل فرعى كه هيچ گونه اصول بنيادين مكتب را تشكيل نمى دهد.
اما بر گذشته و حال ما جاى بسى تاسف است كه اين اختلاف نظرها سبب شكاف بين توده هاى عظيم اسلامى گشته است، تا جايى كه در بعضى از موارد به هتك حرمت و ريختن خون آنها انجاميده است و از آن مهم تر اينكه موجبات بحران هويت را بدليل عم هم آهنگى و مطلق گرايى گروهى و دوگانگى ارزشى موجود در جوامع اسلامى كه حاصل تفرق است فراهم ساخته است، و اضافه بر آن اين بحران هويتى را سطح آگاهى و شناخت پايين مسلمانان و ناهم آهنگى عوامل يا سازمان هاى موجود در جوامع اسلامى و شكاف عميق بين ابعاد مادى و معنوى فرهنگ و تاخر فرهنگى ايجاد شده بدليل روابط متقابل و تهاجمات فرهنگى ساير فرهنگ ها به خصوص فرهنگ غرب و ضعف
سازمان هاى نظارتى رسمى و غير رسمى، عميق تر ساخته است كه رهايى از اين درد بزرگ فقط با چند توصيه ى اخلاقى ممكن نيست، بلكه هر گونه موضع گيرى و برخورد اين واقعيت تلخ و دردناك بايد متاثر از يك استراتژى حساب شه و دقيق باشد و ارزش ها در حوزه عمل در چارچوب يك استراتژى صحيح بكار گرفته شوند. و الا، نه تنها مجموعه ى ارزش ها از بين خواهد رفت بلكه ممكن است موجوديت جوامع اسلامى و هستى مسلمانان نيز به خطبه افتد.
لذا وقت آن است كه امت اسلامى با عمل به احكام قرآن و سنت و اقتدا به اسوه هاى حسنه كه الگوى وحدت و همدلى بودند، پرده هاى جهل را زدوده و از نزديك با يكديگر آشنا شوند و با حذف افتراهاى نا به جاى عوام پسندانه و تبادل القاب و اوصاف زشت نسبت به يكديگر، به جاى تحريك احساسات، به تفكر و تعقل رو آوردند، تا پايه هاى ايمانى شان مستحكم تر و پايدارتر گردد و هزينه هايى كه صرف اختلافات مذهبى مى گردد صرف ساختن ساختارى مستحكم براى جامعه اسلامى و فراهم كردن بستر لازم جهت تقيد به ارزش ها و هنجارهاى دينى گردد و اين سخن خداى متعال مصداق حال ما قرار گيرد.
فبشر عبادى الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه اولئك الذين هداهم الله و اولئك هم اولوالالباب
"اى پيامبر تو آن بندگان را به لطف و رحمت بشارت ده بندگانى كه سخن را مى شنوند و از بهترين آنها پيروى مى كنند، آنان كسانى هستند كه خداوند هدايتشان نموده است و آنها صاحبان خرد و درايتند." [ سوره ى زمر: 18. ]