من آنان را به ستوه آورده ام و آنان نيز مرا.پس بهتر از آنان را نصيب من فرما و به جاى من شخصى شرور را قسمت آنان كن.بار خدايا آن سان كه نمك در آب ميگذارد،دلهايشان را بگذار (8) ».
اما با وجود چنين شك طوفانى،امام(ع)نه ناتوان گرديد نه عقب نشينى كرد،بلكه در خط خويش باقى ماند و كار ضربه زدن به تجزيه طلبان را تاپايان سال زندگانى،بلكه تا پايان روز زندگانى شريف خود ادامه داد و تا آن دم كه در مسجد كوفه به خون خويش در غلطيد براى از بين بردن تجزيه با سپاهى آماده حركت به سوى شام بود تا سپاهى كه از باقى سپاهيان اسلام جدا شده بودو به رهبرى معاويه اداره مى شد از بين ببرد.با شهادت امام(ع)،نيروهاى مرتد، آخرين اميدى را كه براى بازگردانيدن خط تجربه صحيح وجود داشت از بين بردند.اميدى كه در دل مسلمانان آگاه خلجان داشت و در شخص امام اعظم(ع) تجسم يافته بود و او(ع)از نخستين دم كه زمام حكومت را به دست گرفت،با اندوه دعوت و رنجهاى آن زندگانى ميكرد و در خشت خشت كار بناى دعوت شركت داشت و ديواره كاخ آن بنيان را با رسول عظيم الشان(ص) برآورد و بالا برد و در همه مراحل دعوت،با همه اندوهها و دشواريها ودردهاى آن،همراه رسول اكرم(ص)بود.پس،امام در چشم مسلمانان آگاه تنها كسى بود كه مى توانست پس از عميق شدن انحراف و ريشه دوانيدن آن در درون چهار چوب تجربه نوزاد اسلامى،براى اينكه خط صحيح خودو روش نبوى را بدست آورد دست بكار شود.
با آن رويدادها،اميدى نبود كه بتوان بر آن فسادها پيروز گرديد مگربوسيله امام(ع).او تنها كسى بود كه مى توانست بر آن انحراف و فسادپيروز گردد.
اما ناگهان شهادت ناجوانمردانه آن امام عظيم(ع)،آخرين اميد رابراى بر پاى داشتن جامعه صحيح اسلامى از ميان برد.