سیری در سیره ائمه اطهار

مرتضی مطهری

نسخه متنی -صفحه : 144/ 79
نمايش فراداده

" بحار " نقل مي كند - و در نهج البلاغه نيز هست - كه پيغمبر فرمود :

خذوا الحكمة و لو من مشرك . ( حكمت يعني سخن علمي صحيح ) سخن علمي صحيح را فرا گيريد ولو از مشرك . اين جمله معروف :

" الحكمة ضالة المؤمن ياخذها اينما وجدها " مضمونش همين است . ( در بعضي تعبيرها هست :

و لو من يدك مشرك ) يعني حكمت - كه قرآن مي گويد :

" يوتي الحكمة من يشاء و من يؤت الحكمة فقد اوتي خيرا كثيرا " و به معني سخن علمي محكم ، پا بر جا ، صحيح ، معتبر ، و حرف درست است - گم شده مؤمن است . خيلي تعبير عالي يي است :

" گم شده " . اگر انسان چيزي داشته باشد كه مال خودش باشد و آن را گم كرده باشد چگونه هر جا مي رود دنبالش مي گردد ؟ ! اگر شما يك انگشتر قيمتي داشته باشيد كه مورد علاقه تان باشد و گم شده باشد ، هر جا كه احتمال مي دهيد مي رويد و تمام حواستان به اين است كه گوشه و كنار را نگاه كنيد ببينيد آيا مي توانيد گم شده تان را پيدا كنيد . از بهترين و افتخار آميزترين تعبيرات اسلامي يكي همين است :

حكمت گمشده مؤمن است ، هر جا كه پيدايش كند مي گيرد ولو از دست يك مشرك ، يعني تو اگر مالت را ، گمشده را در دست يك مشرك ببيني آيا مي گوئي من كاري به آن ندارم ، يا مي گويي اين مال من است ؟ اميرالمؤمنين مي فرمايد :

مؤمن علم را در دست مشرك عاريتي مي بيند و خودش را مالك اصلي ، و مي گويد او شايسته آن نيست ، آن كه شايسته آن است من هستم . برخي مسئله تسامح و تساهل نسبت به اهل كتاب را به حساب خلفا گذاشته اند كه " توسعه صدر خلفا ايجاب مي كرد كه در دربار خلفا مسلمان و مسيحي و يهودي و مجوسي و غيره با همديگر بجوشند و ازيكديگر استفاده كنند " . ولي اين سعه صدر خلفا نبود ، دستور خود پيغمبر بود . حتي جرحي زيدان اين مسئله را به حساب سعه صدر خلفا مي گذارد . داستان سيد رضي را نقل مي كند كه سيد رضي - كه مردي است در رديف مراجع تقليد و مرد فوق العاده اي است و برادر سيد مرتضي است - وقتي كه دانشمند معاصرش " ابواسحق صابي " ( 1 ) وفات يافت قصيده اي در مدح او گفت ( 2 ) .

  • ا رأيت من حملوا علي الاعواد ا رأيت كيف خبا ضياء النادي

  • ا رأيت كيف خبا ضياء النادي ا رأيت كيف خبا ضياء النادي

ديدي اين كي بود كه روي اين چوبهاي تابوت حملش كردند ؟ ! آيا فهميدي كه چراغ محفل ما خاموش شد ؟ ! اين يك كوه بود كه فرو ريخت . . . برخي آمدند به او عيب گرفتند كه آيا يك سيد ، اولاد پيغمبر ، يك عالم بزرگ اسلامي ، يك مرد كافر را اينطور مدح مي كند ؟ ! گفت :

بله ، انما رثيت علمه من علمش را مرثيه گفتم ، مرد عالمي بود ، من او را به خاطر علمش مرثيه گفتم ( كه در اين زمان اگر كسي چنين كاري كند از شهر بيرونش مي كنند ) .

. 1 ابواسحق صابي مسلمان نبود ، صابئي بود ( كه درباره مذهب صابئين خيلي حرف است . برخي گفته اند مذهب صابئي ريشه مجوسي داشته ولي يك نحله مسيحي است . امروز راجع به اين مذهب خيلي علاقمند به ادبيت قرآن بود و خيلي هم به آيات قرآن استشهاد مي كرد ) . ماه رمضان چيزي نمي خورد . مي گفتند تو كه مسلمان نيستي چرا چيزي نمي خوري ؟ مي گفت :

ادب اقتضا مي كند كه من با مردم زمان خودم هماهنگي داشته باشم .

. 2 اين قصيده را در " داستان راستان " نقل كرده ام [ جلد 2 صفحه 237 ] .