فرمود : به خدا قسم اشتباه مي كنيد ، معاويه از من زيركتر نيست ، و دغلباز است ، فاسق است ، من نمي خواهم دغلبازي بكنم ، من نمي خواهم از جاده حقيقت منحرف شوم ، فسق و فجور مرتكب بشوم ، اگر نبود كه خداي تبارك و تعالي دغلبازي را دشمن مي دارد آنوقت مي ديديد كه زرنگترين مردم دنيا علي است ، دغلبازي فسق است ، فجور است ، و اينگونه فجورها كفر است و من مي دانم كه هر فريبكاري در قيامت محشور مي شود در حالي كه يك پرچمي دارد ( ظاهر مقصود اين است كه فريبخوردگان هم در زير پرچم فريب دهنده هستند ) . اين هم مشكل ديگر علي عليه السلام .
مشكل اساسي كه من مي خواهم عرض بكنم كه همه اينها مقدمه بود براي اين مطلب اين است : در زمان پيغمبر اكرم ، طبقه اي كه پيغمبر اكرم به وجود آورد صرفا يك طبقه اي نبود كه يك انقلاب بپا شود و عده اي در زير يك پرچمي جمع بشوند ، پيغمبر يك طبقه اي را تعليم داد ، متفقهشان كرد ، قدم به قدم جلو آورد ، تعليم و تربيت اسلامي را تدريجا در روح اينها نفوذ داد ، پيغمبر سيزده سال در مكه بود ، انواع زجرها و شكنجه ها و رنجها از مردم قريش متحمل شد ولي همواره دستور به صبر مي داد ، هر چه اصحاب مي گفتند : يا رسول الله ! آخر اجازه دفاع به ما بدهيد ، ما چقدر متحمل رنج بشويم ، چقدر از ما را اينها بكشند و زجركشمان كنند ؟ ! چقدر ما را روي اين ريگهاي داغ حجاز بخوابانند و تخته سنگها را روي سينه هاي ما بگذارند ، چقدر ما را شلاق بزنند ؟ ! پيغمبر اجازه جهاد و دفاع نمي داد . در آخر فقط اجازه مهاجرت داد كه عده اي به حبشه مهاجرت كردند ، و مهاجرت سودمندي هم بود . پيغمبر در مدت اين سيزده سال چه مي كرد ؟
تربيت مي كرد ، تعليم مي داد ، يعني هسته اصلي اسلام را به وجود مي آورد . آن عده اي كه شايد هنگام مهاجرت حدود هزار نفر بودند ، عده اي بودند كه با روح اسلام آشنا بودند و اكثريتشان تربيتشان هم تربيت اسلامي بود . شرط اولي يك نهضت وجود يك كادر تعليمي و تربيتي است كه از يك عده افراد تعليم داده شده و تربيت شده و آشنا با اصول و هدف و تاكتيك مرام به وجود آمده باشد . اينها را مي شود به صورت يك هسته مركزي به وجود آورد و بعد ديگران كه ملحق مي شوند شاگردهاي اينها باشند و خودشان را با اينها تطبيق بدهند .
سر موفقيت اسلام اين بود . بنابراين تفاوتهاي ميان وضع علي ( ع ) و وضع پيغمبر ( ص ) ، يكي اين بود كه پيغمبر با مردم كافر ، يعني با كفر صريح ، با كفر مكشوف و بي پرده روبرو بود ، با كفري كه مي گفت من كفرم ، ولي علي با كفر در زير پرده ، يعني با نفاق روبرو بود ، با قومي روبرو بود كه هدفشان همان هدف كفار بود ، اما در زير پرده اسلام ، در زير پرده قدس و تقوا ، در زير لواي قرآن و ظاهر قرآن . و تفاوت دوم اين بود كه در دوره خلفا ، مخصوصا در دوره عثمان آن مقداري كه بايد و شايد دنبال تعليم و تربيتي را كه پيغمبر گرفته بود نگرفتند ، فتوحات اسلامي زيادي صورت گرفت . فتوحات به تنهايي كاري نمي تواند بكند .
پيغمبر سيزده سال در مكه ماند و اجازه نداد كه مسلمين حتي از خودشان دفاع بكنند ، چون افراد هنوز لايق اين دفاع و جهاد نبودند . اگر دست به جهاد و فتوحات هم بايد زد ، به تناسب توسعه فرهنگ