در اين كتاب عباراتى آمده كه زشتى، و ضعف آن نمايان است. مثل:
1- رجلاً متعصباً اعمى: مرد متعصب كور، ص 17.
2- كانت متوفرة كاملاً فى على: كاملاً در على موجود بود، ص 116.
3- و كان يحب اهل البيت حبّاً جماً كثيراً: بسيار زياد اهل بيت را دوست مى داشت، ص 17.
4- ثانياً: رواتها و اسنادها غير صحيحة: ثانياً: روات و اسناد آن نادرست است، ص 76.
5- استهزأ به بعض الحاضرين و غمزه: يكى از حاضران او را مسخره كرد و بد گفت، ص 18.
6- كان صغير العمر بينما، ابوبكر كبير العمر: سن او كوچك بود در حالى كه سن ابوبكر بزرگ بود. ص 113.
7- قد كنت أنا حاضر المجلس والمحاوره: من در مجلس و مناظره حاضر بودم، ص 156.
8- دين التشيع حق لامراء له: بى ريا دين تشيع حق است، ص 156.
در اين كتاب اشتباهات دستورى چندى آمده است. مثل:
1- و انما انتخبه ثلاثة أو اثنين- اثنان، ص 61.
2- ان الرسول يفعل ما لا يفعله حتى الناس العاديين- العاديون، ص 93.
3- حتى يأتى بعض الناس الجهال فيختاروا الاصلح- فيختارون. ص 115.
4- و كان يحضر مجلسه اربعة آلاف تلميذاً- تلميذٍ. ص 151.
5- الى غيرها من بدعكم أنتم ايها السنة التابعين لعمر- التابعون. ص 149.
به موارد زير نيز توجه فرماييد:
1- و امره- اى امر ابوبكر خالداً- ان يقتل مالك و قومه، ص 131.
2- و وزعت واردها الكثير، مئة و عشرون الف دينار ذهب، على قول بعض التواريخ فى الناس. ص 145.
3- علماً بأن فدك لو بقيت؛ غصباً فدك؛ غصبا ملك فدك؛ و رد فدك على اولاد فاطمه. صص 144- 145.
مرتكب اشتباهى در يك آيه قرآنى شده، مى گويد: انّا هديناه النجدين در حالى كه درست آن چنين است: و هديناه النجدين. ص 89.
«وأخذوا يحيكون المؤمرات» درست آن چنين است: يحوكون.
و ى در توصيف ملكشاه سلجوقى مى گويد: ملكشاه جوانى غير متعصب و دوستدار علم و عالمان بود، ص 17.
در حالى كه اين دوستدار علم و عالمان، از اين دوستى هيچ سودى نبرد. چه همان گونه كه همين كتاب مورد بحث اظهار مى كند، ملكشاه از جاهل ترين مردمان به ساده ترين امور و بديهيات اسلامى و تاريخى بود. گويى در يك جزيره ى زندگى كرده و به تازگى وارد جهان اسلامى شده و حتى از وجود طايفه اى به نام شيعه كه نيمى از مسلمانان زير سلطه ى اويند، خبر ندارد (صص 25- 26)، و بلكه معناى واژه شيعه را نمى دانست تا چه رسد به ساير قضاياى تاريخى.
نمى دانيم چرا پدرش سلطان آلب ارسلان در پرورش فرزندش و آماده ساختن وى براى منصبى كه بر عهده خواهد گرفت، كوتاهى و اهمال كرده است؟ و چرا فاضل ترين، و داناترين، و مشهورترين، و ماهرترين عالمان و متخصصان را براى وى جمع نكرد؟ در حالى كه پادشاهان و خلفا به تعليم فرزندانشان خصوصاً آنهايى را كه براى جانشينى خود در منصب اداره ى كشور نامزد مى كردند، خيلى اهميت مى دادند.