زندگانی حضرت فاطمه زهرا (س)

جواد فاضل

نسخه متنی -صفحه : 81/ 12
نمايش فراداده

قاضى بيضاوى با همه دانش و بينش خود آن چند كلمه ى مجعول را نيز منسوبا الى رسول اللَّه در پايان اين حديث نقل كرده و هدف من در تكرار اين چند كلمه شدت تعصب قاضى بر مسلك تسنن است.

قاضى بيضاوى كه از فحول علما و ادباى اسلام است در عين اين كه مى دانست شخصيتى همچون رسول اللَّه سخنى بدين كوچكى ادا نمى كند با اين وجود اين سخن را به رسول اكرم نسبت مى دهد:

«رجحان عايشه بر زنان ديگر رجحان» نان تريد شده در آب گوشت است بر ساير خوارك ها.

آيا رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله كه از تكامل چهار زن نامى دنيا ياد مى كند زنى را به نام خوراك «تريد» بر زنان ديگر ترجيح مى دهد؟

آيا نسبت يك چنين سخن سست و سبك به رسول اللَّه دور از انصاف و حتى دور از شرم نيست؟

هدف نگارنده اين است كه فضيلت فاطمه را از دهان دشمنان فاطمه روايت كند تا از تهمت و عناد به دور بماند.

رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله فاطمه ى زهرا، يعنى اين كوثر پر بركت و اين چشمه خيران و فضايل را به على مرتضى داد.

رسول اكرم به سينه ى هر چه خواستگار بود مشت رد كوبيد و با جواب «تا به من وحى نشود تكليف فاطمه روشن نخواهد شد» همه را از آستان خود طرد كرد ولى على را پذيرفت. در ماه رمضان سال دوم هجرت على عليه السلام بنا به تشويق اصحاب به خواستگارى فاطمه رفت و رسول اللَّه كه تا آن وقت دستهاى سرشار از طلا و جواهر امراى عرب را نوميد برگردانده بود تا چشمش به على افتاد با خنده فرمود: «خجالت نكش يا على! هر چه مى خواهى بخواه هر آرزو دارى ابراز كن حاجات تو هميشه با دست من برآورده است.»

على به خود جراتى داد و گفت:

- پدر و مادرم فداى تو باد هنوز كودك بودم كه از دامان پدر و مادرم به دامن تو افتادم در كنار تو پرورش يافتم و با عادات پسنديده ى ت و تربيت شدم از دست تو نعمت ها و مرحمت ها دريافت داشتم و اكنون كه به اين سن و سال رسيدم مى خواهم الطاف تو در حق من تكميل شود و مى خواهم همچنان در سايه ى تو سر و سامانى بگيرم يا رسول اللَّه! من از تو دخترت فاطمه را مى خواهم.

رسول اكرم كه تا آن وقت مطلقا به خواستگارى فاطمه جواب رد مى داد و احيانا لحن خود را طورى درشت مى ساخت كه به قول ابوبكر مردم خيال مى كردند رسول اكرم رضا ندارد از دخترش خواستگارى كنند در اين هنگام چنان شكفته و شاداب شد كه ام سلمه مى گويد خاطره ى چهره ى گشاده و چشمان خندان رسول اللَّه هرگز از خاطرم محو نمى شود.

فرمود:

- «خيلى خوب. يا على! حالا بگو ببينم از مال دنيا چه دارى كه مى خواهى عروسى به راه بيندازى.؟»

حضرت على (ع) كه دمبدم در ابراز سخن دليرتر مى شد گفت:

- از دار و ندار من تو آگاهى يا رسول اللَّه! جز يك قبضه شمشير و يك زره و يك شتر آبكش چيز ديگرى ندارم.

رسول اكرم بى درنگ فرمود:

- «شمشير تو شمشير اسلام است بايد نگاهش داشت و شتر تو هم مايه ى كسب و كار توست. من در مقابل همان زره دخترم را به عقد تو خواهم درآورد.»

نگارنده شرح ازدواج همايون على مرتضى را در كتاب نخستين معصوم ضمن حوادث سال دوم هجرت ياد كرد و خطبه ى بالغه ى رسول اللَّه هم در همان كتاب نگاشته شد بنابراين حاجتى به تكرار آن خطابه و آن ماجرا ندارد. فقط به مناسبت اين كتاب كه به نام نامى فاطمه زهرا بركت و شرف گرفته آنچه در اين عروسى مخصوص به دختر پيغمبر است ذكر مى شود.

رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله وقتى به على(ع) جواب مساعد داد دستور فرمود فاطمه را احضار كنند.

فاطمه (س) در خانه ى ام سلمه به خدمت پدر حضور يافت.

رسول اكرم دور از هر چه مجامله و تعارف و ملاحظه و تكلف است جريان خواستگاران او را كه همه از امراء و اشراف عرب و رجال اصحاب مثل ابوبكر و عمر بودند براى دخترش تعريف كرد و دست آخر فرمود:

- مى خواهم تو را به پسر عمويت على بن ابى طالب بدهم. اين على است، اين مردى است كه خدا و رسول را دوست مى دارد و خدا و رسول دوستش مى دارند زنش مى شوى يا نه؟ فاطمه(س) در جواب پدر سكوت كرد و رسول اكرم از سكوت دخترش كه با خرسندى آميخته بود فرمود:

- «اللَّه اكبر. سكوت علامت رضاست».

پيامبر خدا محمد بن عبداللَّه اگر به مردى مثل على دلبسته است و براى شخصيتى همچون على بن ابى طالب كه خدا و رسول را دوست مى دارد و در راه اسلام از همه چيز مى گذرد حرمت و اعتبار قايل است. عجيب نيست زيرا او خود شخص اسلام و نفس اسلام است و ارزش مسلمانان فداكار را مى شناسد ولى فاطمه ى زهرا كه دختر جوانى است و مانند دوشيزگان همسال خود هزاران آرزو و اميد دارد اگر در راه كلمه ى اسلام پا بر هر چه تجملات و تشريفات زندگى است بگذارد و در برابر قيمت يك زره به عقد مردى كه از مال دنيا يك شتر آبكش