مهمان نوازى شوهر بستگى به ايثار و پذيرايى همسر او مى باشد، اگر اميرالمؤمنين على عليه السلام مهمان نواز بود و از نيامدن و نرسيدن مهمان محزون مى گشت، يكى از عواملش اطمينان خاطر از آمادگى و پذيرايى فاطمه عليهاالسلام بوده است.
[رئى اميرالمؤمنين عليه السلام حزينا فقيل له: مم حزنك؟ قال: لسبع اتت لم يضف الينا ضيف. (بحارالانوار ج 41، ص 28).] روزى عربى مستمند كه از گرسنگى در رنج بود به خدمت پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله رسيده، از درد گرسنگى به آن سرور شكوه كرد، حضرت نيز پيكى را به سراغ زنان خويش فرستاده، از آنان درخواست طعام كرد، ولى همگى گفتند: ما جز آب چيزى براى خوردن نداريم.
رسول خدا طبق معمول از ديگر مسلمانان كمك خواست، كه آن مرد گرسنه را مهمان خود كنند، باز طبق معمول على عليه السلام اظهار آمادگى كرد و عرب را به خانه آورد و از فاطمه عليهاالسلام در اين باره كمك خواست.
زهرا گفت: ما طعامى- جز به اندازه ى خوراك يك بچه- نداريم، ولى آن را به مهمان خود مى دهيم و خود در گرسنگى بسر مى بريم.
[ما عندنا الا قوت الصبيله نؤثر ضيفنا.] فاطمه عليهاالسلام با توافق اميرالمؤمنين، بچه ها را بدون طعام- به هر طريقى بود- خوابانيد و خود نيز گرسنه ماند و على عليه السلام چراغ را- به بهانه معيوب بودن- روشن نكرد و در تاريكى شب از مهمان پذيرايى نمود و او را سير كرد و به مهمان چنين وانمود كرد كه او نيز طعام مى خورد، تا مهمان متأثر نگردد.
شب به پايان رسيد و صبح در مسجد حاضر شدند و با پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله ديدار نمودند. رسول خدا از ديدن على عليه السلام گريه كرد و گفت: ديشب ملائكه خدا از مهمان نوازى شما تعجب كردند و آيه نهم سوره ى حشر: و يؤثرون على انفسهم و لو كان بهم خصاصة را در حق شما نازل كردند.
[بحارالانوار، ج 41، ص 28 و ص 34، و ج 36، ص 59.] همين قضايا نشان مى دهد كه فاطمه عليهاالسلام تا چه مقدار ايثارگر بوده و چگونه فداكارى مى كرده است.
كلينى از ابوبصير از حضرت امام محمدباقر عليه السلام روايت مى كند كه آن حضرت برخاست و سبدى آورد و در آن بسته اى بود آن بسته را گشود نوشته اى در آن بود فرمود: اين وصيت جده ام حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام است كه صدقات و موقوفات خود را معين و توليت آن را به عهده اميرالمؤمنين و امام حسن و امام حسين عليه السلام و اولاد ارشد آنها قرار داده است.
موقوفات آن بانو هفت قطعه زمين محصور و محدود بود و در آن قيد شده بود كه اين اراضى كه در تصرف فاطمه است توليت آن را به على بن ابيطالب واگذار مى كند و چون على از جهان رفت توليت آن با امام حسن مجتبى و پس از او با امام حسين است و بعد از امام حسين توليت اين اراضى با بزرگترين اولاد ذكور او است از ذريه من و خدا را شاهد مى گيرم و مقداد بن اسود و زبير بن عوام را نيز شاهد اين صدقات قرار مى دهم كه من (فاطمه دختر رسول خدا) گفتم و على بن ابيطالب به خط خود نگاشت. حضرت زهرا عليهاالسلام قيد كرد كه توليت اين موقوفات و صدقات با اولاد ارشد او و فرزندان ارشد على مرتضى عليه السلام باشد يعنى مخصوص نسل سادات است. [فاطمه الزهراء سيدة نساءالعالمين/ 448.]
عنوان=نيايش هاى فاطمه زهرا فاطمه ى زهرا عليهاالسلام در كنار نماز و ركوع و سجود طولانيش، به دعا و نيايش مى پرداخت و در اين ميدان عارفانه، به قدرى پيش مى رفت، كه گويا همه ى چيزها و نهانها براى او پيدا بود، وى مى توانست با مأمورين آسمانى كه از ديد ديگران نامريى و ناپيدا بودند، مذاكره و گفتگو كند و ناديده ها را ببيند، و به جايى رسد كه بين خالق و مخلوق پرده ها و حاجبها بى معنى باشد.
او از طريق دعا و نيايش، با نگرشى به درون خود توانست تمام اميال و شهوات مادى را كنار زند و با تجلى روح ملكوتى به قله ى كمال، پرواز كند و با رسيدن به كمال مطلق، عالم خلقت را با آيت بِاِذنى به تسخير خود درآورد و آنگاه همه چيز و همه جا به تصرف فاطمه عليهاالسلام درآيد.
اگر فاطمه عليهاالسلام توانست ملائكه و مأمورين آسمانى را به خدمت استخدام كند و خازن بهشتى و جبرئيل و ميكائيل را به مأموريتها وادارد، و تصرفات و تحولات محيرالعقول در جهان پديدار سازد و از طريق چادر پاره پاره ى پرفروغش خانه هاى يهود را منور ساخته و دهها پيروان مذاهب ديگر را به صراط مستقيم اسلام هدايت نمايد و... همگى از همين مقوله سرچشمه مى گيرد.
[در اين زمينه به كتاب تجليات ولايت به قلم نگارنده كه در ولايت تكوينى چهارده معصوم نگارش يافته مراجعه فرماييد.] ابن عباس مى گويد: فاطمه ى زهرا عليهاالسلام، دو ركعت نماز خواند و با خداى خود به راز و نياز پرداخت، سپس دستهايش را به سوى آسمان بلند كرده و چنين معروض داشت: اى خدا و مولايم! تو را به حق محمد و على و حسن و حسينم، همچنانچه براى بنى اسرائيل مائده نازل فرمودى. براى ما نيز مائده بفرست.
ابن عباس مى گويد: هنوز دعاى فاطمه عليهاالسلام به پايان نرسيده بود كه طبقى پر از طعام بهشتى نازل شد...
[عوالم، ج 11، ص 235: صلت ركعتين ثم رفعت باطن كفيها الى السماء و قالت: الهى و سيدى! هذا محمد نبيك و هذا على ابن عم نبيك و هذان الحسن والحسين سبطا نبيك، الهى انزل علينا مائدة من السّماء كما انزلتها على بنى اسرائيل، اكلوا منها و كفروا بها، اللهم انزله علينا فانّا به مؤمنون: قال ابن عبّاس: واللَّه ما استتمت الدعوة فاذا بصحفه من ورائها.] دعاى نور حضرت فاطمه عليهاالسلام دعاهاى زيادى مى خواند و به اصحاب و ياران مخصوص پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله برخى از آنها را تعليم فرمود، كه در كتابهاى ادعيه آمده است، ولى در ميان آنها دعايى بسيار با بركت و آثار خير، كه آن را به حضرت سلمان سفارش فرمودند و افزودند كه آن را بيشتر بخواند و فرمودند از جمله آثار آن اين است كه: تو را تب نمى گيرد و سعى كن بر خواندن آن مداومت نمايى...
حضرت سلمان مى گويد: سوگند به خدا كه آن را به بيش از هزار نفر آموختم كه در تب و بيمارى مى سوختند و به بركت دعاى آن حضرت همگى شفا يافتند. اينك متن آن دعا را براى خوانندگان عزيز ترسيم مى نماييم:
بسم اللَّه الرحمن الرحيم، بسم اللَّه النور، بسم اللَّه نور النور، بسم اللَّه نور على نور، بسم اللَّه الذى هو مدبر الامور، بسم اللَّه الذى خلق النور من النور، الحمدللَّه الذى خلق النور من النور، و انزل النور على الطور، فى كتاب مسطور، فى رق منشور، بقدر مقدور، على نبى محبور، الحمدللَّه الذى هو بالعز مذكور، و بالفخر مشهور، و على السراء و الضراء مشكور، و صلى اللَّه على سيدنا محمد و آله الطاهرين.
[منتهى الامال، ص 134- بحارالانوار، ج 43، ص 67.] و بالاخره حضرت فاطمه عليهاالسلام آن قدر دعا كرد و در برابرش از منافقين و مهاجمين به دودمانش مصيبت ديد كه دعاى نهايى عَجِّلْ وَفاتى سر داد و شيفتگانش را به عزاى خود مبتلا ساخت.
ابن عباس نقل مى كند: روزى پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله نشسته بود، كه به ترتيب امام حسن، امام حسين، حضرت فاطمه و حضرت على عليهم السلام به حضورش رسيده و در كنار او آرميدند... رسول خدا از ديدن آنان شروع به گريه كرد و مصائب آتى و ستمهاى وارده را بعد از رحلت خويش متذكر شد... آنگاه در مورد فاطمه چنين فرمود:
و اما ابنتى فاطمة فانها سيدة نساء العالمين من الاولين والاخرين و هى بضعة منى و هى نور عينى و هى ثمرة فؤادى و هى روحى التى بين جنبى و هى الحوراء الانسية متى قامت فى محرابها بين يدى ريها جل جلاله زهر نورها لملائكة السما كما يزهر نور الكواكب لاهل الارض و يقول اللَّه عز و جل لملائكته: يا ملائكتى! انظروا الى امتى فاطمة سيدة امائى قائمة بين يدى ترعد فرائصها من خيفتى و قد اقبلت بقلبها على عبادتى اشهدكم انى قد امنت شيعتها من النار...
[فرائد السمطين، ج 2، ص 34، ش 371- جلاءالعيون، ج 1، ص 186- 187.] و اما دخترم فاطمه سرور زنان عالميان، از اولين و آخرين است. او پاره ى تن من و نور چشمم و ميوه ى دلم و روح و روان من مى باشد. فاطمه حورى است به صورت بشر، هرگاه او در محراب عبادت ظاهر شود و در پيشگاه خدا قرار گيرد، نورش بر ملائكه ى آسمانها مى تابد، همان طورى كه نور ستارگان بر اهل زمين مى درخشد، در آن حال خداوند به ملائكه اش مى فرمايد:
اى ملائكه من! بنگريد به فاطمه عليهاالسلام سرور زنان و كنيزانم كه چگونه در برابر من به عبادت ايستاده؟ و چه سان از ترس و خشيت من مى لرزد؟ و با چه روح معنوى و حضور قلب مرا پرستش مى كند؟ من شما ملائكه ام را گواه مى گيرم كه پيروان واقعى او را در آتش نمى سوزانم.
اين حديث شريف آنهم از منابع معتبر اهل سنت مى رساند كه فاطمه عليهاالسلام در پيشگاه الهى چقدر ارزش دارد و چگونه پروردگار عالم به عبادت و نيايش او بر ملائكه مقربانش مباهات مى كند و با چه تعبيرهاى پرارزش از فاطمه عليهاالسلام تعريف مى كند و به روح عبادت و خضوع و خشوع وى و حضور قلبش تصريح مى نمايد؟!
رسول خدا (ص) هرگاه مسافرت مى كرد، آخرين نفرى كه با او خداحافظى مى نمود، فاطمه (س) بود، هرگاه از مسافرت بازمى گشت نخستين نفرى كه با او ديدار مى كرد فاطمه (س) بود، در يكى از سفرهاى جنگى، رسول خدا (ص) به مدينه بازگشت، و به سوى خانه ى فاطمه (س) رهسپار شد، وقتى كه به در خانه رسيد، ناگهان پرده ى مخصوصى را ديد كه آويزان است، و حسن و حسين (ع) را ديد كه در دستشان دستبند نقره اى مى باشد.
پيامبر (ص) از همانجا بازگشت و وارد خانه ى فاطمه (س) نشد، فاطمه (س) از جريان آگاه شد، گمان برد كه علت بازگشت پيامبر (ص) بخاطر آن پرده و آن دستبندها بوده است.
بى درنگ پرده را گرفت، و آن دستبندها را از دست حسن و حسين (ع) بيرون آورد فاطمه (س) دستبندها را بين حسن و حسين تقسيم نمود، آنها با چشمى گريان به حضور رسول خدا (ص) آمدند.
رسول خدا (ص) آن دستبندها را از آنها گرفت و به ثوبان (يكى از غلامان) فرمود: اينها را به فلان جا ببر، و با اينها براى فاطمه (س) يك گردنبند از چوب عصب، و دو دستبند از چوب عاج خريدارى كن.
فان هؤلاء اهلبيتى و لا احب ان يأكلوا طيباتهم فى حياتهم الدنيا.
زيرا، اينها اهل خانه ى من هستند و من دوست ندارم كه آنها زيبائيها و لذائذ را در اين دنيا مصرف كنند و براى آخرت باقى نگذارند .
[مسند احمد و كشف الغمّه- در قرآن در آيه 20 سوره ى احقاف مى خوانيم: در روز قيامت كافران را بر آتش عرضه مى كنند، به آنها گفته مى شود: اذهبتم طيباتكم فى حياتكم الدنيا: شما از طيبات و لذائذ در زندگى دنيا استفاده كرديد - مترجم]
سيد بن طاووس از كتاب زهدالنّبى تأليف ابوجعفر احمد القمى نقل مى كند:
هنگامى كه اين دو آيه (43 و 44 سوره حجر) نازل شد:
و ان جهنم لموعدهم اجمعين- لها سبعة ابواب لكل باب منهم جزء مقسوم.
: و جهنم ميعادگاه همه ى گمراهان است، هفت در دارد و براى هر درى، گروه معينى از آنها تقسيم شده اند .
پيامبر (ص) گريه ى شديد كرد، صحابه نيز از گريه ى آن حضرت، به گريه افتادند، ولى صحابه علت گريه آن حضرت را نمى دانستند، و پيامبر (ص) چنان منقلب بود كسى نمى توانست از او سؤال كند.
عادت رسول خدا (ص) اين بود كه هرگاه فاطمه (س) را مى ديد خوشحال مى شد، از اين رو يكى از اصحاب به حضور فاطمه (س) رفت، تا او را نزد پيامبر (ص) بياورد، وقتى به خانه ى زهرا (س) وارد شد ديد او به آسيا كردن مقدارى جو اشتغال دارد و اين آيه را مى خواند:
و ما عندالله خير و ابقى: و آنچه نزد خدا است، بهتر و پايدارتر است (قصص- 60- شورى- 36).
آن مرد صحابى سلام كرد و جريان گريه ى رسول خدا (ص) را گفت، فاطمه (س) بى درنگ برخاست و چادر كهنه اى كه دوازده وصله از ليف خرما داشت به سر گرفته و از خانه بيرون آمد، سلمان او را ديد و گريه كرد، و گفت: واحزناه! قيصر روم و كسرى (شاه ايران) لباسهاى سندس و حرير بپوشند، اما دختر پيامبر (ص) چادرى را كه دوازده وصله دارد و كهنه است به سر كند!!
فاطمه (س) به حضور پيامبر (ص) آمد و عرض كرد: اى رسول خدا! سلمان از لباس من تعجب مى كند، با اينكه سوگند به خداوندى كه تو را به حق مبعوث كرد، مدت پنج سال است كه فرش ما در خانه ى على (ع) به يك پوست گوسفند انحصار دارد كه شب به روى آن مى خوابيم و روز روى آن پوست، به شتر خود علف مى دهيم، و متكاى ما از ليف خرما است.
پيامبر (ص) به سلمان فرمود: ان ابنتى لفى الخيل السوابق: دختر من از سابقين و در صف سبقت گيرندگان در درگاه خدا است .
آنگاه فاطمه (س) عرض كرد: پدر جان فدايت گردم: علت گريه تو چيست؟ پيامبر (ص) دو آيه ى فوق را كه جبرئيل نازل كرده بود، خواند.
فاطمه (س) وقتى كه نام جهنم را شنيد، با صورت به روى زمين افتاد، و پى در پى مى گفت: الويل ثم الويل لمن دخل النار: واى، سپس واى بر كسى كه وارد دوزخ گردد .
وقتى كه سلمان آيه را شنيد گفت: كاش گوسفندى بودم، خاندانم مرا مى كشتند و پوستم را مى دريدند و من نام آتش را نمى شنيدم.
ابوذر گفت: اى كاش مادرم نازا بود و مرا به وجود نمى آورد و نام آتش را نمى شنيدم.
مقداد گفت: اى كاش پرنده اى در بيابان بودم و حساب و عقابى نداشتم و نام آتش را نمى شنيدم!!
حضرت على (ع) فرمود: اى كاش، درندگان گوشت بدنم را مى دريدند و اى كاش مادرم مرا متولد نمى كرد و نام آتش جهنم را نمى شنيدم! سپس دستش را بر سرش گذاشت و گريه مى كرد و مى گفت:
وابعد سفراه، واقلة زاداه فى سفر القيامة...
: واى از دورى سفر، واى از كمى توشه ى راه سفر قيامت !
كه مردم (گنهكار) به سوى آتش مى روند، و آتش آنها را درمى ربايد، آنان بيمارانى هستند كه كسى به عيادتشان نمى رود، و مجروحانى هستند كه كسى زخمهاى آنها را درمان نمى كند، و اسيرانى هستند كه كسى آنها را از بند آتش رها نمى نمايد، خوراك و آشاميدنى آنها از آتش است، و در ميان طبقات آتش زير و رو مى گردند، و پس از آنكه در دنيا لباسهائى كه از پنبه بود مى پوشيدند، اينك در دوزخ، قطعه هاى آتش را مى پوشند، و پس از آنكه در دنيا با همسران خود هم آغوش بودند، اينك در دوزخ با شيطانها هم آغوش هستند.
با توجه به اينكه حب دنيا سرچشمه ى همه ى گناهان است، چنانكه در حديث معروف نبوى آمده حب الدنيا رأس كل خطيئة و همه ى تجربيات و مشاهدات ما نيز نشان مى دهد كه تمام تجاوزها، جنايتها، ظلمها، و ستمها، دروغها، خيانتها به خاطر همين دلبستگى شديد به مال، مقام و شهوت صورت مى گيرد، روشن مى شود كه زهد و وارستگى پايه ى اصلى تقوا و پاكى و صلاح است.
ولى زهد به معنى ترك دنيا و رهبانيت و بيگانگى از اجتماع نيست، بلكه حقيقت زهد همان آزادگى و عدم اسارت در چنگال دنياست.
زاهد كسى است كه اگر تمام دنيا را در اختيار داشته باشد دلبسته و وابسته به آن نباشد.
اگر يك روز ببيند رضاى خدا در اين است كه از همه ى آن چشم بپوشد، به اين معامله حاضر باشد، و از جان و دل بگويد: هر دو عالم را به دشمن ده كه ما را دوست بس.
و اگر يك روز حفظ آزادگى و شرف و ايمان در چشم پوشى از مال و جان و زندگى بود فرياد هيهات منا الذلة بلند كند.
و به گفته ى قرآن مجيد زاهد كسى است كه نه بر گذشته و آنچه از دست داده تأسف بخورد، و نه از آنچه فعلاً در اختيار دارد زياد خوشحال باشد:
(ليكلا تأسوا على ما فاتكم و لا تفرحوا بما آتيكم) [سوره ى حديد (57)، آيه ى 23.]