از نظر عرفا سراسر جهان شؤون اويند. فعل با اين كه به حق تعالى مستند است به همان گونه به فاعل خود استناد حقيقى دارد. حق تعالى هم فاعل نزديك است و هم فاعل دور چنانكه وجود هرچيزى اين چنين به حق تعالى مستند است. يعنى همان طور كه وجود هرچيز امرى است كه هم به آن شئ و هم به حق تعالى منسوب است هر فعل و مبادى آن نيز منسوب به اوست با اين كه همه شأنى از شؤون حق به شمار مى آيند.
صدرالمتألّهين با نظريه ابتكارى خود در بحث علّيت و با استفاده از اصالت وجود و تشكيك وجود و قاعده بسيط الحقيقة توانست شاهكار خود را در اين مسأله به جهان انديشه عرضه كند. او با كامل كردن و روشن گرى درست برهان صدّيقين و برهان صرف الوجود استوار ترين برهانها را هم بر اثبات وجود خداوند و هم بر توحيد ربوبى اقامه كرد. ملاّصدرا در اين برداشت به طور كامل از قرآن ملهم است و در موارد گوناگون به نمونه اى از آيات مورداستنادش اشاره مى كند.
لكن در اين جا مسأله مهمّ چگونگى جمع بين وجودمطلق بودن خدا و وجود و تأثيرداشتن علتهاى ثانيه است. ملاصدرا با تكيه بر اصل هم سنخى بين علّت و معلول جدايى موجودات را به تشكيك وجود بازمى گرداند و خير جود و حيات را از سوى خداوند در همه موجودات سارى و جارى مى بيند.
(ان الواجب جل اسمه عين الوجود… و ان كل موجود يجب ان يكون فعله مثل طبيعته و ان كان ناقصاً قاهراً درجته عن درجته فما كانت طبيعته بسيطة ففعله بسيط و كذا فعل فعله ففعل الله فى كل شى افاضة
الخير والجود و نفخ روح الوجود و الحيوة.)3