فروغ حکمت

مترجم و شارح: محسن دهقانی

نسخه متنی -صفحه : 337/ 130
نمايش فراداده

جواب اشكال

ترجمه

وجه دفع اشكال به اين است كه آنچه از فعل و انفعالات مادى (در مغز) به هنگام حصول علم پيش مى آيد به جاى خود درست است، لكن اين صور (منطبعه در قواى حسى) معلوم بالذات ما نيستند. بلكه آنها امورى مادى هستند كه نفس را براى حضور ماهيات خارجى آماده مى سازند تا آن ماهيات به صورتهاى مثالىِ مجردى كه مادى نيستند نزد نفس حضور يابند. اينها بر اساس چيزى است كه (در باب علم) روشن خواهد گشت و گفته خواهد آمد كه علم به طور كلى (چه از طريق حس حاصل شود يا از طريق ادراك عقلى) مجرد است.

و قبلا دانستى كه اعتقاد به مغايرت صورتهاى ادراكى ـ كه از طريق حس و خيال براى ما حاصل مى شوند ـ با صاحبان صور ـ كه اشياء خارجى باشند ـ به دور از سفسطه نيست.

شرح

در جواب بايد گفت اولا مغز و سلولهاى آن كه مادى هستند چيزى جز ذهن مى باشند. ذهن مرتبه اى از مراتب نفس و شأنى از شؤون اوست و مانند خود نفس مجرد است. ثانياً آنچه از فعل و انفعالات مادى توسط مغز روى صورتهاى دريافت شده انجام مى گيرد صحيح است، ولى ماهيات ذهنى چيزى غير از اين صورتهاى حسى يا خيالى هستند. حضور اين صورتهاى حسى زمينه را براى حصول ماهيات در ذهن فراهم مى نمايند.

بر اين اساس، اينكه مستشكل تصور مى كند صورتهاى حاصل نزد مغز ما همان ماهيات ذهنى هستند، اين اشتباه است. بلكه صور حسى مذكور زمينه هاى ظهور و حصول ماهيات ذهنى را كه مجرد هستند فراهم مى نمايند. اثبات اينكه ماهيات ذهنى مجردند در باب علم خواهد آمد.

بنابر مطالب فوق كسانى كه به تغييرات فيزيكى در سلولهاى مغز به هنگام فراگيرى و دانش اندوزى تمسك جسته اند و از اين راه بر مادى بودن علم استدلال مى كنند، سخت در اشتباهند. فعل و انفعالات مادى در ناحيه مغز و سلولهاى آن، امر غير قابل انكارى است، همانطور كه مادى بودن اين صور حسى امر غير قابل انكارى است. اما مغز پس از اين تغييرات فيزيكى روى دريافتهاى حسى و تجربى زمينه تحقق ماهيات را (كه همان علم ما را تشكيل مى دهد) در نفس و ذهن كه مجردند مُهيّا مى كند. پس، صوَر حسى، معلوم بالذات ما نيستند. معلول بالذات ما همان ماهياتى هستند كه رتبةً و زماناً متأخر از اين صور حسى هستند.

نكته ديگر مطابقت صورتهاى ادراكى است با اشياء خارجى، كه اگر غير از اين باشد و بنابر اعتقاد مستشكل، آنها مباين با اشياء خارجى باشند، هيچ علمى براى ما خارج نمايى نخواهد داشت و از اعتبار و ارزش برخوردار نخواهد بود، حتى همين ادعاى مستشكل نيز با واقع، مطابق نخواهد بود. بنابراين، ادعاى فوق سفسطه اى بيش نيست.* قوله: بحصول صور الاجسام; در اينجا مقصود از صور اجسام، اعراض اجسام است كه توسط قواى پنج گانه حسى ادراك مى شوند. به عبارت ديگر، منظور نوعيتهاى مختلفى است كه به ادراكات لمسى و حسّى قابل دركند، مانند حرارت، برودت، شكلها، اَبعاد، مقادير، شورى ، شيرينى و رنگها و بوها و صداها و غير اينها.

* قوله: بما لها من النسب; مثلا قوّه مدركه، سفيدى را نقطه مقابل سياهى مى بيند و ميان آنها نسبت ضديّت برقرار مى كند، همانطور كه در خارج هم نسبت ضديّت بين آنها برقرار است. يا ساير نسبتها، مانند كليّت و جزئيّت ميان دو چيز، نوعيتّ و جنسيّت ميان دو چيز ديگر يا كوچكى و بزرگى ميان اشياء مختلف. بنابراين، همان نسبتى كه اشياء در خارج دارند در مغز هم همان نسبت، درك مى شوند.