متعالي است كه تصور كردني نيست؛ چيزي است كه ما(منطقاً) نمي توانيم به پندار يا گفتار در آوريم. چيزي است تناقضآميز يا منطقاً محال.(1)
هادسون براي معناي اول و دوم متعالي اشكالي را مطرح مي كند. ابتدا با طرح سؤالي مي گويد:
آيا سخن گفتن از خدا به عنوانِ موجودي متعالي ، به معناي اول يا دوم از معانيي كه ذكر كرديم، معناي محصّلي دارد؟ در اينجا، اشكال اين است كه فاعل الهيي را كه بدن جسماني ندارد چگونه تصور كنيم.(2)
سپس اين اشكال را به تفصيل بيان مي كند و با استمداد از مقاله كاكس در تقرير «خدا مهرورز است» مي گويد:
پارهاي از تجاربي كه «ملاقات با خدا» خوانده مي شوند احتمالاً تجارب ملاقات با شخصي اند كه به شما مهر مي ورزد.(3)
سپس مي گويد:
هر يك از واژههاي «ملاقات»، «شخص» و «مهر مي ورزد» تحيرآور هستند، چرا كه يك
1. لودويگ ويتگنشتاين، ص 72. 2. همان، ص 72-73. 3. همان، ص 77-78.