درست است كه ما در برهان وجود خدا مي خواهيم به خداي نامحدود برسيم، اما بايد هر برهاني را دقيقاً تنسيق كرد و به همان مقداري كه از برهان به دست مي آيد اكتفا نمود. بنابراين، بايد برهان علّيّت را به اختصار چنين تنظيم كنيم:
(1) جهان محدود است.
(2) هر محدودي معلول است.
(3) جهان معلول است.
(4) هر معلولي علت دارد.
(5) جهان علت دارد.
حال آيا علت در (4) به معناي علت محدود و در (5) به معناي علت نامحدود است؟ در اين برهان چنين ادعايي نشده است. ممكن است علت در هر دو به معناي علت نامحدود و يا محدود باشد، اين برهان، صرفاً اثبات مي كند كه جهان داراي علةالعللي است كه خود ديگر معلول نيست، اما اينكه علةالعلل نامتناهي است، مانند هر وصف ديگر خدا، بي نياز از برهان نيست، لذا فيلسوفان براي اوصاف خدا برهان جداگانهاي اقامه مي كنند.
برهان اثبات وجود خدا بايد، واجبالوجود بودن او را اثبات كند. در برهانهاي جهانشناختي از حس و تجربه كمك گرفته مي شود اما حس و تجربه نمي تواند ضرورت چيزي را اثبات كند بنابراين با اين براهين نمي توان واجبالوجود بودن خدا را اثبات كرد.
در مقام پاسخ به اين شبهه بايد جايگاه حس و تجربه را در برهانهاي جهانشناختي نشان دهيم. اين برهانها دو مقدمه دارند: در مقدمه اول ادعا مي شود كه ممكن موجود است و در مقدمه دوم ادعا اين است كه ممكن معلول واجب است.
در مقدمه اول است كه از حس و تجربه استفاده مي شود و البته اين مقدمه نقشي در اثبات ضرورت ندارد، بلكه مقدمه دوم است كه پشتوانه ضرورت وجود خدا است كه اين مقدمه متّكي به اصول و بديهيات عقلي محض است نه حس و تجربه. بنابراين، اشكال وارد نيست.
هادسون نظريه ويتگنشتاين را در مورد «دستور زبان عمقي » كه يكي از وظايف فيلسوف كشف و استخراج آن است، دليلي بر برهانناپذيري وجود خدا گرفته است. ما اين استدلال را به اختصار نقل و سپس نقد مي كنيم:
... وظيفه فيلسوف با وظيفه الاهيدان مختصر فرقي دارد و داراي دو جنبه است: (I)فيلسوف بايد سرمشقي را كه الاهيدان، براي استفاده از تصوير، ارائه مي دهد بر رَسَد تا ببيند كه اجزائش با هم سازگارند يا نه؛ (II) و بايد بكوشد تا «دستور زبان عمقي » اينشيوه را فهم و آشكار كند ... .
به گمان من ويتگنشتاين قائل بوده است كه اين وظيفه مستلزمِ لااقل دو امر است: (I) كشفِ پيشفرضهاي تلويحي باور ديني ، و (II) نقشهبرداري از مرزهاي منطقي آن.
در خصوص امر اول، دستور زبان عمقي مي تواند به ما نشان دهد كه خدا «چه نوع شيئي » است. خواننده به ياد مي آورد كه ويتگنشتاين مي گفت: هدف دستور زبان عمقي اين است: «كه به ما نشان دهد كه هر چيزي چه نوع شيئي است». مفهوم خدا سازنده الاهيات و باور توحيدي است، به همان نحو كه مفاهيم عدد، الزام، و شي ء مادي ،