مي تواند بپرسد كه «علي كيست»، ولي نمي تواند بپرسد: «علي يعني چه؟»، زيرا اگر مقصود او از «علي يعني چه» اين باشد كه موضوع له واژه «علي » چيست، در اين صورت، معلوم مي شود شنونده هنوز ساختار جمله «علي آمد» را نفهميده است و اگر مقصود او از جمله «علي يعني چه؟» اين باشد كه با آن كه مي داند «علي » اسم خاص است، ولي معنا و تحليل مفهومي آن را نمي داند، در اين صورت، سؤال پيش پا افتادهاي را مطرح كرده است، زيرا علي به معناي ذات معيني از انسان است و اين مقدار از پاسخ از قبل براي سؤال كننده معلوم بوده است و بيشتر از اين مقدار نه تنها قابل تحليل نيست، بلكه حتي بايد گفت كه اسم خاص بر طبيعت خاصي اطلاق مي شود كه آن طبيعت در معناي اسم خاص دخالت ندارد، زيرا واژه «علي » را بر شخص خاصي وضع مي كنند كه انسانيّت آن شخص در موضوع له لفظ «علي » دخالت ندارد و گرنه بايد گفت: كه قضيه «علي انسان است» توتولوژيك است، در حالي كه توتولوژيك بهنظر نمي آيد. بنابراين، گرچه اسماي خاص بر ذات معيني و در عالم مقال خاصي وضع مي شود، ولي در عين حال، عالم مقال دخالت در معناي اسم ندارد.
آيا لفظ «خدا» در زبان فارسي ، «الله» در عربي ، «God» در انگليسي و الفاظ ديگر در زبانهاي مختلف اسم هستند يا وصف؟ اگر اسماند آيا اسم عاماند يا اسم خاص؟ ممكن است لفظ «خدا» در زبان فارسي و شايد بعضي از الفاظ در زبانهاي ديگر به معناي وصفي به كار رود؛ مثلاً وقتي در زبان فارسي گفته مي شود «خداوندانِ انديشه» يا به معناي «صاحبان انديشه» است و يا به معناي «خالقان انديشه»، اما اگر اين لفظ بر امري قدسي اطلاق شود، معناي اسمي دارد نه وصفي . با اين حال، مي توان گفت از نظر فلسفي فرقي ميان وصف و اسم عام نيست، اگر چه ادبا بين وصف و اسم عام از نظر ادبي تفاوت قائل شوند، زيرا ميان قادر