نقد برهان ناپذیری نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
و عالم كه از نظر ادبي معناي وصفي دارند از يك سو، و انسان و گنجشك كه معناي اسمي دارند از سوي ديگر، تفاوت معنايي نيست، به اين دليل كه قادر و عالم بر ذواتي دلالت مي كنند كه خاصيت قدرت و علم در آنها باشد، كما اين كه «انسان» و «گنجشك» بر ذواتي دلالت مي كنند كه خاصيت انسانيت و گنجشك بودن در آنها باشد.بنابراين، مهم اين است كه بدانيم آيا لفظ جلاله اسم خاص است يا اسم عام و يا نيمه عام ونيمه خاص، مانند «سزار» (لقب امپراتوران روم)، «دوك» (عالي ترين لقب موروثي اعيان انگليس بعد از شاهزاده) و «شاه». امكانِ اسمي كه ميانه اسم خاص و عام باشد وابستگي تام دارد به اين كه اسم عام و خاص را چگونه معنا كنيم. اگر معناي اسم عام را لفظي بدانيم كه در يك وضع بر بيش از يك مسمّا بالفعل دلالت كند، مانند لفظ انسان و معناي اسم خاص را لفظي بدانيم كه در يك وضع بر يك مسماي خاص و فقط بر همان مسمّاي خاص دلالت كند، در اين صورت، اسم نيمه عام و نيمه خاص نه تنها قابل فرض است، بلكه واقع هم شده است.عناوين «سزار»، «دوك» و غيره از اين قبيلاند. ا ما اگر اسم خاص را لفظي بدانيم كه بر يك مسمّا در يك وضع دلالت مي كند، به گونهاي كه در معناي لفظ هيچ خصوصيتي غير از ذات مسمّا داخل نباشد و اسم عام را لفظي بدانيم كه چنين نباشد، در اين صورت، فرض اسمي كه نه عام باشد و نه خاص معقول نيست، زيرا وقوع اسم نه به صورت عام و نه خاص طبق اين تعريف مستلزم ارتفاع نقيضين است.منطق دانان اسلامي در باب مفاهيم منطق چنين گفتهاند: «المفهوم ان امتنع فرض صدقه علي كثيرين فجزئي و الّا فكلي »؛(1) اگر فرض صدق مفهومي بر كثير ممتنع باشد پس جزئي است و گرنه يعني فرض صدقش بر كثير ممتنع نباشد كلي است. در كلّيّت و جزئيت مفاهيم فرض صدق را مطرح كردهاند نه صدق بالفعل را. همان طور كه در بحث «دلالتهاي لفظي » گفتهايم در وضع الفاظ هميشه معنا و مفهوم واسطهاند، بنابراين، مي توانيم بگوييم: اساميي كه دلالت بر مسمّا دارند كلي اند، اگر معاني و مفاهيمي كه واسطهاند كلي باشند و جزئي اند اگر معاني و مفاهيم كلي نباشند؛ يعني قابليت صدق بر كثيرين را نداشته باشند.