نقد برهان ناپذیری نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
مفهوم و معنا نيستند. بارنز(1) بر ادعاي فوق اين گونه استدلال مي كند:اگر واژهاي به صورت اسم خاص به كار رود، پرسش از معناي آن اسم بي معنا است؛ مثلاً اگر بگوييم:«هوشنگ محكوم شده است» مي توان به درستي پرسيد معناي «محكوم شدن» چيست، اما اگر گفته شود كه «هوشنگ» چه معنايي دارد، معلوم مي شود پرسش كننده نحو جمله را در نيافته و نيازمند ريشهشناسي لغت است.براي اين جمله بارنز كه «سؤال از معناي اسم خاص بي معنا است»، چه معنايي مي توان در نظر گرفت؟ اگر مقصود او اين باشد كه در اسم خاص لفظ را براي مسماي خارجي وضع مي كنند و هيچ صورتي در دلالت لفظ بر مسمّا دخالت ندارد، بايد گفت كه چنين فرضي ممكن نيست، زيرا تا وقتي بشر از شنيدن اسم به صورت ذهني ِ مسمّا منتقل نشود، به هيچ وجه به مسماي خارجي منتقل نخواهد شد. بنابراين، معناي نفي شده در استدلال فوق، غير از معنا در بحث وضع است. معنايي را كه از اسم خاص مي توان نفي كرد، اين است كه بگوييم موضوعله اسماي خاص داراي اجزاي مفهومي است، به گونهاي كه شخص و مسمّا از راه تحليل مفهوم موضوعله شناخته مي شود؛ مثلاً لفظ «علي » اگر بر شخصي نهاده شود، موضوع له آن ذاتِ معيّني از انسان است كه در موضوع له آن حتي مفهوم انسانيت هم مأخوذ نيست. توضيح اين كه اين موضوعله امر بسيطي است كه به هيچ وجه نمي توان آن را تحليل مفهومي كرد، اما برعكس، اسم عام را مي توان در برخي موارد تحليل مفهومي كرد؛ مثلاً مي توان انسان را به دو مفهوم حيوان و ناطق تحليل كرد؛ به عبارت ديگر، در اين دو مثال واژه «انسان» براي طبيعت حيوان ناطق وضع شده است و واژه «علي » براي حصه معيّني از همان طبيعت.بنابراين، اسماي خاص را نمي توان تحليل مفهومي كرد، پس اسماي خاص تعريفپذير نيست. كسي كه براي اولين بار واژه «علي » را در جمله «علي آمد» مي شنود مي فهمد كه اين واژه اسم خاص و عَلَم است، ولي مسمّاي آن را نمي داند. لذا